رمان جزر و مد پارت 18 - رمان دونی

 

 

 

نشست و با خنده ادامه داد

کلا انگار هیچ کسی رو حساب نمیکرد

 

 

_فکر کن……پسرِ من برای دختر مردم ظرف بشوره اونم پسری که تو خونه ی خودش دست به یه لیوان نزده اونوقت من بشینم یه گوشه و قربون صدقه ی زنش برم

 

 

_مگه شما خونه ی عموی من ظرف میشوری که حرص ظرف شدن پسرت برای زنشو میخوری؟

 

 

با اومدن صداش زنه جا خورد انگار انتظار نداشت پسره حرفاشو بشنوه

 

 

_مگه من خونه ی پدرم کار میکردم که خونه ی عموت کار کنم محمد طاها من فقط……

 

 

بهش محل نذاشت خونسرد رفت کنار مادربزرگش نشست و پا رو پاش انداخت

 

 

_قبل از اینکه حاج حقی دو دونگش بشه چند دهنه حجره وسط بازار اونم با کمک حاجی ام

کارگر داشتین تو خونتون؟؟

 

 

با حرص جوابشو داد

 

_حداقل مثل بعضیا کارگر نبودیم

 

 

_چون فقط برای بعضیا ارباب بودین همونه هوا برتون داشته

ولی….. برای ما صاحب نیم دونگ حجره هم همونه فرقی نداره……

 

 

سرخ و سفید شدن زنه یعنی کوچیک بزرگشون از این پسره حساب میبرن

ولی حقشه تا اون باشه صداشو سر یه بی زبون بلند نکنه

یه کوچولو به من نگاه کرد و خجالت کشید چون پسره پتشو ریخته بود رو آب

خب مگه مجبوری زن حسابی؟

 

 

_محمدطاها، عمو کافیه

 

 

_بس میکنم ولی برام جای سواله

بعد از سی سال زنِ عمو و عروس اینجا بودن

چرا هنوز نمیدونی با مادر جون چطوری باید صحبت کنی؟

 

 

بیچاره اینم زورش نمیرسه فقط میگه بس کن هیچ کسم به حرفش گوش نمیده

خودشم مثل دوروز پیش که از نگاهش ترسیده بودم زن عموشو نگاه میکرد

 

#جزرومد

#پارت۸۰

 

 

_منکه چیزی نگفتم پسرم……بهتر نیست آرومتر باشی جلوی غریبه ها؟

 

 

درسته واقعا غریبه ام ولی دلیل نمیشه تو روم بگه؟! کلا این اخلاق مضخرفشون به هم رفته شعور……پایین

هر چند ،اگه یه نفر تو روی منم به مادرم توهین کنه جوابشو میدادم

راستی مادر خودش گذاشت؟ باباش کجاست اصلا ؟چرا تنهاست؟

 

 

_ما اینجا غریبه نداریم عروس……محمد طاها توام تمومش کن

 

 

با چیزی که تو این دو روز ازش دیدم باید دیگه ساکت بشه چون مادربزرگش گفت

که بعد از چند دقیقه سکوت یعنی حق با من بود

 

حاج خانوم صورتش آرامش داشت مثل آدمی که خیالش راحت باشه

بدم نیست آدما یدونه از این بادیگاردا داشته باشن که کسی چپ بهشون نگاه نکنه اینطوری کمتر دلشون میشکنه

 

 

تقریبا یک ساعت گذشت ایناهم انگار نه انگار که اونطوری با هم بحث کرده بودن و از خجالت همدیگه دراومده بودن

هرچند رفتاراشون بیشتر نمایشی بود تا واقعی

 

 

سوگند و سُرمه کنارم بودن

داشتیم حرف میزدیم یعنی اون دونفر از من و زندگیم میپرسیدن بیشترم سوگند منم جواب میدادم ولی خیلی تعجب کردن وقتی گفتم با مادرم سبزی سرخ میکردیم

 

 

_حاج خانوم آقا امیر طاهر اومدن

 

 

عالیه خانوم بود امیر طاهر کیه؟

همه ماتشون برد و من نگاهم بین همشون چرخید

و یه لحظه روی صورت اون که کلافه بود وایساد

 

 

رئیس باز چیشده؟ رئیس؟؟منم بهش بگم دیگه خداروهم بنده نیست همون پسره بهتره

 

 

محمد طاها_تو بهش دهن لقی کردی؟

 

 

امیر حسام_دیوونه ام مگه؟ نمیدونم تو خوشت نمیاد تو جمعمون باشه؟حتما بابا بهش گفته

 

#جزرومد

#پارت۸۱

 

 

مگه کی بود که این نیومده برزخ شده و اخماشو ریخته…..

 

 

از ورودیه سالن رد شد و اومد داخل

موهای جو گندمی و خوشتیپ مثل جوونا قد بلندم تو اینا ارثیه انگار به جز عمو البته

 

 

همه باهاش سنگین سلام و احوال پرسی کردن و رسید به پسره

 

 

تا خواست بهش دست بده دستاشو گذاشت تو جیبش و مرده یه خنده ی زورکی کرد

 

 

انگار وسط فیلم سینمایی ام مگه میشه این مدل رفتار کردن که هیچ کسو حساب نیاری

خیلی بیشعوره ….قد باباش سن داره

پسره ی مغرورِ بی خود که اینطوری ضایش کرد

 

 

_قرار نبود بیای……

 

 

_برای اومدن به خونه پدرم باید از تو اجازه بگیرم

 

 

پدرم؟؟مگه اینجا خونه ی حاجی نیست؟؟

 

 

نشست و با تحقیر به مرده نگاه کرد

چرا کسی نمیگفت این آدم کیه؟

 

 

_اینجا خیلی وقته دیگه خونه ی تو نیست…..با این حرفا تن حاجی رو نلرزون

 

 

_امروز برای دعوا با تو نیومدم

 

 

بهم نگاه کرد و اومد سمتم

 

 

_خوش اومدی عمو جون

 

دست انداخت دور شونه ام بغلم کرد

 

 

عمووو……مگه سه تا بیشتر بودن؟بابای من

بابای سوگند…..بابای…… یعنی این بابای خودشه؟؟

 

 

پس این همه احترام و شما و ایشون با مادربزرگش رسید به اینطوری حرف زدن با باباش؟

 

#جزرومد

#پارت۸۲

 

 

منو از خودش دور کرد و من هول شده سلام کردم

نمیدونم چرا به صورتم خیره بود

 

 

_سلام به روی ماهت

 

 

همه نشستیم و اون شروع کرد به سوال پرسیدن

اونم سوالایی که دوساعت پیش به بقیه جواب دادم

دانشگاه، ازدواج ،مادرت، خودت ،خونتون و بالاخره تموم شدن

حوصلم دیگه واقعا سر رفته بود ای کاش میشد برم بالا

 

 

نمیدونم چرا پسره از همیشه ساکت تر بود و با اخم داشت بقیه رو نگاه میکرد جو بدی بینشون بود و منی که غریبه بودم میفهمیدم یه چیزی این وسط درست نیست

 

 

عمو و امیر حسامم داشتن حرف میزنن حاج

خانومم تو آشپزخونه بود

همش دوست داره خودش بالا سرکارا باشه

 

 

بالاخره سوگند بلندم کرد و منو برد پیش خواهرش

 

 

_بیا بریم اونور اینا حرفای مردونه میزنن

 

 

خودش خوب بود و خون گرم مثل برادرش و برعکس سرمه که میفهمیدم ازم خوشش نمیاد

شایدم کلا زیاد صمیمی نمیشه

بیشترم مثل مادرش تو گوشی بود

 

 

سوگند با اینکه دوسال ازم کوچیکتر بود ولی دنیاهامون و چیزایی که ازش حرف میزدیم زمین تا آسمون با هم فرق داشت البته بعد از بازجویی اینبار من بیشتر شنونده بودم و اونا میگفتن

یه چیزی ام فهمیدم سُرمه که ازم یک سال بزرگتر بود انگار نزدیکای نامزدیشه

 

 

_خب بچه ها حرف بسته بیاید سر میز

 

همشون بلند شدن و رفتن اون طرف منم آخر از همه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 98

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
2 روز قبل

فکر کنم سرمه از محمدطاها خوشش میاد حالا دختر عموی جدید رو رقیب خودش میبینه چون تو یه خونه هم زندگی میکنن

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x