ان که دیشب تنم را طواف داد که بود پس؟
مگر همین قباد نبود؟ بوسهها؟ ان گرمای…
گرمایی نبود! از یاد بردم صداهای ذهنم را؟
پاهایش را از تخت پایین گذاشت:
_ قباد؟
نیم نگاهی به سمتم انداخت:
_ بله؟
دیشب نگفته بود جانم؟ اب دهانم را قورت دادم و کمی به سمتش خم شدم:
_ چیشد قباد؟ دیشب…
_ دیشب چی؟ مگه خودت همینو نمیخواستی!
ابروهایم بالا پرید:
_ من؟
در حالی که شلوارش را میپوشید خونسرد نگاهی به سویم انداخت:
_ پس کی؟ من بودم از رفع نیاز همسر و شرع و تبعیض قائل نشدن میگفتم؟ گفتی برات کم گذاشتم؟ خب…خرجیتو که میدم، یه سکسه که بیا، میخوای هر هفته بیام بکنمت برابر شه؟
قلبم داشت به سینهام چنگ میانداخت و مغزم داشت قلب دیوانه را سرزنش میکرد!
دستم را روی سینهام گذاشتم:
_ اما…دیشب گفتی، گفتی برات مهم بودم…همیشه…
از جا برخاست و پیرهنش را از روی تاج تخت برداشت:
_ گفتم بودی…همیشه بودی، نگفتم هستی!
اب دهانی که قورت داده نمیشد را با چنگ زدن گلویم سعی کردم پایین دهم، اما نشد انگار…
چیزی میان گلویم گیر کرده بود که میخواستم بیرونش بکشم اما نمیشد…
اشک به چشمانم هجوم اورد و صدای در من را به خودم اورد…
رفته بود، رفته بود و بار دیگر قلبم ترک برداشت…رفته بود و بار دیگر زخم زد به این تن عاشق…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
قباد اصلا حورا رو دوست نداره پس نویسنده هیچ جوره نمیتونه قباد رو عاشق نشون بده بعدا .
اگه یهو یچیزی شد ک دوباره برگشتن بهم واقعا مسخره و چرته
واقعا نمیدونم چی بگم فقط اینو میدونم دلم بد گرفت
واقعا دیگه دلم واسه حورا نمیسوزه شخصیتشو از دست داد با این دو پارت الکی حورا خله خل
حقته زنیکه احمق خنگ بی درک و فهم طرف درت گذاشت بعد رید به هیکلت و شخصیتت اون وقت تو هنوز امید واری؟ بخدا مریضی بدبختع خود تحقیر ناتوان😐
اصکلیه این دختر ت دنیا تکه:/
خدایی نویسنده یکم پارت ها رو بلند تر بنویس هر دو روز یکبار و اینقدر کم یکم تکون بخور آخرش رو بیار الکی داری کشش میدی جدی خیلی طولانیش داری میکنی
آدم آنقدر کثیف واقعا حرف برای گفتن نمی ماند این رمان واقعا دیگر ارزش خواندن نداره
حقته حقته حقته حقته حقته کثافت کی میخای بفهمی آخه… کاش بد تر بهت میگفت تا بلکه مغز پوکت ب کار بیفته
دیوانه
نویسنده خوبی نیست .یا از حورا میگه یا از کیمیا .طرز فکر اون دو نفر لاله وقباد چیزی نمیگه
لطفا از اون طرف هم بگه منظورم قباد از طرز فکرش
دوستان عزیز اینقدر هیت ندید اتفاقا بنظر من خوب شد اینجوری حورا فهمید کسی که دوستش داشته دیگه مرده و دیگه تغییر می کنه و برای خودش مسیره دیگه ای رو میره
عمرا اگه حورا به خودش بیاد خیلی رومخه.
قلب من سوخت چه برسه به حورا 🥺💔
قباد لجن 😐 😐 😐 😐 😐
قطعا نویسنده دیوانه است .با این چرندیات فقط ذهن مریضش رو نشون میده
ما چرا میخونیم
چون نویسنده داره تمام تلاشش میکنه تا حورا از قباد نا امید بشه و بر پی زندگیش
این رمان مال نویسنده است هرجور دوست داره مینویسه تمایل نداری نخون
وای خدا لعنتت کنه چ افتضاحی شد
قلب حورا نه دیگه این قلب منه که داره میشکنه لطفا توهین به حورا و احساستشو تموم کن
خفه شو نویسنده عوضی دیوانه
یه مشت چرندیات وتخیلات ذهن مریضت رو میدی به خورد ما
عرررر😂😂😂چرا منخندم میگیره
مادر قباد خوشبختم😂😂
دلیل خندت تو اسمته😂