رمان دونی

 

 

 

 

پوزخندی زدم:

_ چی میگی کیمیا؟ تجربه‌ی چیو داشتی؟ طرف هیچکاره‌ت بود، اما قباد سه سال و نیمه زنشم، این نیم سالش اینجوری گذشت!

 

لب برچید:

_ میدونم…میدونم چقدر اذیت میشی، اما حورا…من، من حامله‌م…ازون ور هم مراسم عقد نزدیکه، میدونم خواسته‌ی زیادیه اما به کمکت نیاز دارم!

 

خیره‌اش شدم، میتوانستم روی او حساب کنم، برای همان کینه‌ی قلبم:

 

_ به یه شرط!

 

چشمانش برق زد:

_ چی؟

 

لب خیس کردم:

_ یه مدت دیگه ممکنه برم…نمیخوام دیگه اینجا بمونم، یه جا و مکان میخوام…جایی که دستش بهم نرسه!

 

لبخند عمیقی زد:

 

_ تو جون بخواه حورا، هرچی بخوای انجام بدم…فقط اینبارم کنارم باش، مثل همه‌ی کمکات…هرچی بخوای هستم!

 

لبخند کمرنگی زدم، خوب بود که بعد از مدتها کسی بود که حرفم را بفهمد و کمک کند، قبل‌ها…تنها قباد بود، اما حالا که قباد ندارم، کیمیا را دارم…

 

_ اما تو هم باید زودتر به وحید بگی کیمیا…هرچی بیشتر لفتش بدی بدتر میشه!

 

پوفی کشید و پاهایش را روی تخت جمع کرد:

 

_ میترسم حورا…هنوز صبحا که حالت تهوع بهم دست میده با ترس و لرز میرم توالت که داداشم نفهمه!

 

لبخند کمرنگی زدم، زیادی نگران بود:

 

_ فکر نکنم بدش بیاد…بهرحال، زنشی…محرمشی، قباد همچین خودشم خشک و پوچ نبودا، دوران نامزدی ما هم خودش خیلی شیطونی میکرد، من بودم که کنترلش میکردم…

 

خندید، شانه‌ای بالا انداخت:

_ نمیدونم، نمیدونم چطوری به وحید بگم…

 

 

 

 

 

 

 

 

خنده‌ای کردم و برای تغییر دادن جو صحبتمان شروع کردم توصیف کردن:

 

_ ببرش پارک…به بچه‌ها زل بزن بگو فکر کن، هشت ماه دیگه، با کالسکه بچه‌مونو میاریم اینجا…بعد بخند…باور کن یجوری سوپرایز بشه که نگو و نپرس!

 

با تعجب نگاهم کرد، سپس خندید و دستش را جلوی دهانش گرفت:

 

_ عجب کلکی هستی تو حورا…ولی چه باحال، وای…فکرشم نمیکردم اصلا!

 

با لبخند خیره‌اش شدم، در فکر فرو رفته بود، ظاهرا داشت خودش را در ان لحظه تصور میکرد…

قطعا واکنش وحید دیدنی میشد!

اما طولی نکشید که دوباره چهره‌اش در هم رفت، این چند روز همین بود…

 

هرچه حرف میزدیم، ابتدا ذوق میکرد، ذوق امدن بچه‌اش را داشت اما حین صحبتش انگار گذشته را به یاد می‌آورد:

 

_ نچ، نمیشه…حورا کسی که همراهم اومد تو اون خراب شده که من سقط کنم وحید بود…من خودم یادم میاد باردارم فقط صحنه‌‌ی اون روز میاد جلو چشمام…

 

کلافه نگاهش کردم، به چه‌ها که فکر نمیکرد!

 

_ کیمیا…تو از ذهن و افکار اون خبر نداری، اون با وجود اینکه واقعیت رو فهمید بازم تو رو قبول کرد و اومد خواستگاریت…فکر کردی خبر بارداریت، اونم بچه‌ای که مال اونم هست و تو تنهایی نساختیش رو بفهمه دلخور میشه؟

 

کمی خودم را جلو کشیدم:

_ شاید بخاطر موقعیت نامزدیتون، عصبی یا نگران بشه، اونم فقط نگران واکنش بقیه…نه اینکه بچه‌رو نخواد!

 

فقط غمگین نگاهم کرد، میدانستم که هنوز هم قانع نشذه:

 

_ هرچی که باشه تو موظفی بهش بگی، این بچه اگه اشتباهه، مقصرش اونم هس!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه صنم از عارفه کشیر

    خلاصه رمان :     داستان دختری به اسم ماه صنم… دختری که درگیر عشق عجیب برادرشِ، ماهان برادر ماه صنم در تلاشِ تا با توران زنی که چندین سال از خودش بزرگ‌تره ازدواج کنه. ماه صنم با این ازدواج به شدت مخالفِ اما بنا به دلایلی تسلیم خواسته‌ی برادرش میشه… روز عقد می‌فهمه تنها مخالف این ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
صدیقه
صدیقه
9 ماه قبل

حالم از رمانت بهم میخوره مردشور نویسندگیتو ببرند من دیگه نمیخونمش

بهار
بهار
9 ماه قبل

جایی هست که بشه فایل این رمان رو خریداری کرد

lilo
lilo
9 ماه قبل

چی بگم

♡ روا ♡
♡ روا ♡
9 ماه قبل

دیرین دیرین دیش دیش دیرین دیرین عقد کیمیا پس از ۱۰ پارت دیگر

♡ روا ♡
♡ روا ♡
9 ماه قبل

یکم از حاشیه درش بیار رمان روووووو

مادر قباد😂
مادر قباد😂
9 ماه قبل

راضی هستم‌ازت عروس😂🙌

سارا
سارا
9 ماه قبل

چندپارتم حالا عقدکیمیا وتصمیم گیری که بوحیدبگه بارداره یا نه چه مسخره خخخ خداقوت نویسنده قهرمان پهلوان اخه چقدر توخودتوخسته میکنی گناهداری نگرانتم خخخخخ🤣🤣😅

Nasrin
Nasrin
9 ماه قبل

دیگه از این قدر تو حاشیه بودن رمان، خسته شدم

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Nasrin
هیفا
هیفا
9 ماه قبل

چرا‌پارت انقدر کوتاهه واقعن

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x