نگاهموب چشماش دوختم بزرگترین خوش شانسی من بود
_میگما آرمین
آرمین:برار واسه بعد
(و فرمون چرخوند )
_مس بشر الاغغغ
(صدایه آهنگ میومد دور ماشینمون کیپ کیپ شده بود )
_بریم خب
آرمین:در باز نمیشه
_یا ابرفرض ینی چی
آرمین:لوبیا چیتی
(دست گلمو محکم کوبوندم ب سرش که دسته گلم پرپر شد)
_ارمینننن الهیییی کچللللل شی
آرمین:حقت بود
_خفه شووو
آرمین:اوکی ولی (با دست کیانو نشون داد که صورتش داشت با پنجره ماشین حل میشد قهقهه م فضایه ماشینو پر کرد ارمین با عربده گفت:تخم جن برو کناررر
(لبای کیان تکون میخورد اما خارج از هر گونه فهم کلماتی آرمین شیشه ماشینو پایین کشید)
کیان:حجی برگامممم
آرمین:چته
کیان:راه نیس دنده عقب بگیرم
آرمین:برینم ب خودتو دست فرمونت یه هولی به خودت بده
کیان:عه وا زن داداش احوال شما
(چشم غره خفنی رفتم ک لال مونی گرفت بارانم با سلیقش این درازه لاغر چیه شده رلش ، راه باز شد آرمین بی صدا از ماشین پیاده شد دور زد و در سمت منو باز کرد دستشو ب سمتم اوورد دستمو تو دستش گذاشت و آروم از ماشین پیاده شدم صدای جیغ و سوت همه جارو پر کرده بود دست ارمینو فشردم چشمم ب اسرا باران خورد وای خدا مرگم بده اینا چرا همچین میکنم بابا من نخوام اون دوتا در همچین موقعیتی هیپهاپ برقصن باید کیو ببینم اونم هیپهاپ با این آهنگ خدایااا منو بکش)
اسرا:وای عروس چقدر خوشگله رو چشم کورش بزاریم میکشتش نه یعنی بیناییشو بدست میاره
باران:بزنمممم ب تختههههه هزارالله اچبرررر
(خدایا منوبکش مامانم نزدیکم شد و گونمو بوس کرد تا جایگاه عروس دوماد با جیغو سوتهای خانوادمون و دوستای خلمون گذشت و نشستیم)
(یکی به شونم میکوبید و داشت سوراخش میکرد و من همچنان با پدر مادر آرمین درحال حرف زدن بودم وقتی رفتن برگشتم دیدم اسراس دستاشو مشت کرده به شونم میکوبه خودشم در یه دنیای دیگست)
_هااااا چتههه
اسرا:هوشه چرا همچین میکنی خوب میترسم میگم کی شام میدن بچم طلف شد
(نگاهی ب قیافش میکنم)
_اونوقت بچتون کجا تشریف دارن
اسرادستشو رو شکمش میکشه: گشنته مامانی شکم خوشچلم
_مرض من چ میدونم
(کمکم دیدم سالن داره خلوت میشه و مردم ب سمت سالنای غذا میرن اسرا باران تند تند از بین مردم لایی میکشسدن خدایا خودت امشبو بخیر کن)
***
(باران)
_بیا اینجا بشین
(اسرا تند ب سمتم اومد صندلیو کشید و نشست نفس عمیقی کشید)
اسرا:بمیری الهی شیلا با خودتو عروسیت
(دستشو ب سمت سوپ کشید همزمان جوجه رو اوورد جلو دستش مس هرچیزی میخورد الی بشر… خلاصه شام با وحشی گری اسرا تموم شد یه تن خورده بودیم به جایگاه اولمون برگشتیم زیرا برای رقص ارمینو شیلا بلند شدن و رفتن وسط)
**
(شیلا)
دست ارمینو گرفتم با هم رفتیم وسط سالن دیجی اهنگو پلی کرد و من هم شروع کردم ب تکون دادن خودم ارمین زود زود شاباش میداد آهنگ به این قسمتش که رسید: )
`شب شب شورو حاله
یک شب بی مقاله
عروس میره به حجله`
(بزور جلویه خودمو گرفتم تا نخندم صدای قهقهه بلند آرسین کیان و اهورا میومد صدای سوت بلند آرسین بلند شد)
آرسین:دمت گرم آرمین اهنگم قهوه ای کردین
آرمین:فدایی داری یکی طلبت
(آرمین از خنده ریسه میرفت و اسرا عاجو واج ماه میکرد که جیغ بلندی کشید)
اسرا:چیچیو یکی طلبت
(همه خفه خون گرفتیم تا تموم شدن عروسی……)
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خشنگع
منکه این رمان و نمیخوندم و نمیخونم
ولی بعد از این همع مدت نویسده روش شد این چهارتا خط و بزاره؟؟
عزیزکم تو همین الانشم نگاش کردی پ چطور میگی نمیخوندی و اینا 😂🌋
زشته عیبه !
مرسی بابت کامنت قشنگت عزیزم ولی مرسی همین الانشم بابت نگاه کردن به رمانم و کامنت دادنت بهم کمک کردی بازم مرسی♥️🍃