رمان گلادیاتور پارت 319 - رمان دونی

 

 

 

گندم ناباور سر تکان داد و دستش را مقابل یزدان به شکل ایست ، نگه داشت :

 

 

 

ـ آروم باش ………. آروم باش یزدان .

 

 

 

واقعاً یزدان از او انتظار داشت تا در مقابل چشمانش برهنه شود ؟؟؟

 

 

 

بر روی لبان یزدان طرح لبخند یک طرفه ای نشست …………. از همان لبخندهایی که خوف انگیز به نظر می رسید . از همان لبخند هایی که وقتی بر روی لبان کسی دیدی ……. باید تمام هوش و حواست را برای مواجه شدن با هر اتفاقی جمع کنی . از همان لبخندهایی که باید در گوشت زنگ خطر را با قدرت هر چه تمام تر بنوازد .

 

 

 

ـ یا خودت درش میاری ………… یا خودم تو تنت تیکه پارش می کنم .

 

 

 

گندم یک قدم عقب رفت ………. این لبخند یک طرفه بر روی لبان یزدان ، با آن نگاه برافروخته سرخ ، و نفس های خرسناس مانند صدا داری که از بینی بیرون می آمد ، چیزهای جالبی به نظر نمی رسید .

 

 

 

ـ برای چی ؟ چرا ؟ ……….. اصلاً ……….. اصلاً چی میخوای ؟

 

 

 

می خواست استقامت کند ………… که به این راحتی ها وا ندهد . اما به نظر برای استقامت نشان دادن ، دیگر زیادی دیر شده بود .

 

 

 

 

 

 

 

#gladiator

#part996

 

 

 

یک قدمی که گندم عقب رفته بود را یزدان با قدمی که به سمت او برداشت جبران کرد .

 

 

 

دندان بر روی هم می فشرد و چشمان سرخ از عصبانیتش را حتی برای صدم ثانیه ای از روی او بلند نمی کرد .

 

 

 

ـ من اون شب تیراندازی کردم …………. اگر اون آدم تو بوده باشی ، تیر الان باید تو بدن تو قرار داشته باشه …………. و وای به حالت گندم ، وای به حالت اگر بفهمم اون آدم تو بودی . وای بحالت اگر بفهمم اون احمق تو بودی .

 

 

 

صدای نفس های مضطربانه گندم و نگاه وحشت زده و غافلگیر شده اش ، روح و روانش را بهم می ریخت . این حالات گویای خیلی چیزها برای او بود .

 

 

 

در حالی که همچون ببری آماده حمله و ابرو درهم کشیده ، مقابلش ایستاده بود ، پنجه هایش کمی پایین تر از یقه او را گرفت و او را به سمت خودش کشید .

 

 

 

فکر اینکه آن فرد دیشبی گندم باشد ، او را می کشت …………… این فکر که گندم با چنین بی احتیاطی جانش را به خطر انداخته ، خفه اش می کرد .

 

 

 

گندم ترسیده و نفس بریده ، نگاه دو دو زده اش مدام میان چشمان سیاه و ظلمانی شده او می چرخید و رفت و آمد می کرد .

 

 

 

ـ در میاری ، یا خودم تو تنت تیکه پارش کنم ؟

 

 

.

 

 

#gladiator

#part997

 

 

 

گندم دستان یخ زده اش را بالا برد و پنجه هایش را دور مچ او که قفل تیشرت در تنش شده بود ، حلقه کرد . انگشتان فریز شده و یخ زده اش گویای شدت ترس و اضطراب و وحشتش ، از اویی بود که تا کنون اینگونه افسار گسیخته و خشمگین ندیده بودتش .

 

 

 

به راستی که لقب فرشته مرگ زیبنده و برازنده این مرد بود …………… اصلاً یزدان می توانست خود عزرائیل باشد .

 

 

 

ـ یزدان ……….. من گندمم ……. گندم .

 

 

 

یزدان خشمگین به سمتش گردن خم کرد تا فاصله میان چشمانشان را کم کند .

 

 

 

ـ گندم من انقدر احمق نیست که خودش و اون مدلی تو خطر بندازه ………….. که خودش و مرکز سیبل فشنگای من کنه . انقدر احمق نیست که بخواد رو به روی لوله تفنگ من به ایسته تا من لعنتی ناکارش کنم .

 

 

 

گندم نگاهش کرد . در آن ته مهای نگاه یزدان چیزی را دید . چیزی شبیه درد ………… چیزی که قلبش را سوزاند …………. چیزی که توده پر حرارتی را میان حلقش بالا آورد . چیزی که باعث لرزش چانه اش شد .

 

 

 

ـ حتی اگر ……….. روزی به دست تو کشته بشمم ، برام هیچ اهمیتی نداره .

 

 

 

شاید معنای دوست داشتن همینی بود که گندم به آن رسید . گذشتن از جان ، برای زنده نگه داشتن جانی با ارزش تر .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 19

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دونه الماس
دانلود رمان دونه الماس به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان دونه الماس :   اميرعلی پسر غيرتی كه سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پيچكش می افته دست سروش پسره مذهبی كه خيال رها كردن نامزدش رو نداره و اين وسط ياسمن پيچکی كه دلش رفته واسه به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته

    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این کشمکش های پرهیجان میفهمد که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x