_بذار واضح تر و با مثال واست توضیح بدم!
تو از زندگی و خانواده ی رضا چی میدونی؟ فکر میکنی چرا رضا از خانواده اش فاصله گرفته وباهاشون قطع رابطه کرده؟
به لب هام چینی دادم و باتردید گفتم:
_خب من که چیز زیادی نمیدونم! فقط تا این حد میدونم که چندساله باهاشون قهره و هرگز قصد نداره باهاشون آشتی کنه!
_خب! دقیقا من هم تا همین اندازه میدونستم با این تفاوت که مثلا من علت قهرشون رو میدونستم!
_علتش چی بود؟
_یه مشت دروغ! رضا به من گفته بود باخانواده اش بخاطر اختلاف نظر شدید و دعواهای مداوم قطع رابطه کرده و میگفت
مامان وباباش سایه هم با همین کارهاشون از خونه فراری دادن و اونو دشمن خودشون کردن اما اصلا اینطور نبوده ونیست!
سایه اصلا خواهر رضا نبوده و نیست !
_چییییی؟؟؟؟؟
_ بابای رضا بیست ساله که مادرش جدا شده
مادرش هم از دواج مجدد کرده و سایه هم دختر اون مرد از زن اولشه و دراصل هیچ نسبتی با رضا نداره!
باچشم های گردشده در حالی که ازشدت هیجان دست وپام یخ زده بود به بهار خیره شده بودم..
_جدی؟ یعنی خواهر واقعیش نبوده؟ اما رضا چرا باید واقعیت رو مخفی کنه؟
مثلا چه فرقی میکرد اگه میگفت خواهر ناتنیش یا دختر شوهرمادرشه؟
لبخند غمیگنی زد..سری به نشونه ی تاسف تکون داد و بشقاب غذاشو که هنوز نصف بیشترش دست نخورده بود کنار زد و با غمگین ترین حالت ممکن گفت؛
_چون ماجرای پیچیده ای داره واین فقط شروع داستانه و هنوز خیلی مونده تا مثل من سوپرایز وشوکه بشی!
بدون حرف نگاهش کردم تا بقیه ی حرفاشو بزنه!
_مادر رضا بعداز ازدواج دومش دوباره طلاق میگیره و عامل اصلی بهم خوردن زندگیش و طلاقش هم خودش بوده و خیانت خودش!
_چی؟؟ مادره خیانت کرده؟
_بعداز چندین سال دوباره باشوهر اولش میریزه روهم و درحالی که شوهر داره وزن کسی دیگه اس با اون یکی هم تیک وتاک میکنه و شوهرشم میفهمه و طلاق…
سایه هم چون عاشق رضاست و رضاهم عاشق وشیدای سایه جون، از خانواده هاشون جدا میشن و تصمیم میگیرن برخلاف میل مامان و باباشون مثل گذشته باهم زندگی کنن اما اینبار توی خونه ی رضا!
نفسم تنگ شد.. حالم بدشد.. با صدایی که از ته چاه درمیومد گفتم:
_عاشق و معشوق بودن؟؟؟؟؟
_اوهوم! تصمیم به ازواج هم داشتم حتی!
_تواینارو ازکجا میدونی؟ کی اینارو بهت گفته؟ مطمئنی که این اطلاعات از منبع خبری معتبری هست؟؟
_مطمئنم.. مادرش بهم گفت..
بادرد پلک هامو روی هم فشردم..
_پس چرا ازدواج نکردن؟
_کسی هنوز علت اصلیش رو نمیدونه
و رضاهم چون سراپا آدم دروغگویی تشریف داره مطمئنا حقیقت رو نمیگه! فقط اینو میدونم بعداز چندسال رابطه شون خراب میشه
وسایه هم واسه فراموش کردن رضا باهرکس که فکرش رو بکنی رفیق بوده و حتی هم بستر!!!
_عجب آدم آشغالی…
_یکی از اونایی که سایه باهاش بوده همین آقا عماد خودمونه!
بی اراده مغزم جرقه زد و حس کردم خون به مغزم نمیرسه!
_چی؟؟؟؟؟؟؟ باعماد بوده؟؟؟؟ چطور ممکنه؟ یعنی عماد اونقدر عوضیه که رفته عشق سابق رضا که مثلا بردارشه رفیق شده؟؟ مگه میشه؟
شونه ای بالا انداخت و گفت:
_نمیدونم.. فعلا که شده!
عصبی بودم.. خیلی عصبی!!! اما با فکراینکه من وعماد دیگه باهم هیچ صنمی نداریم
به خودم نهیب زدم که این چیزا دیگه به تو ربطی نداره نه عماد نه گذشته اش ونه حالا که با جوجو جونشه!
_خیلی خب گذشته ی اون به من چه به جهنم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام
ببخشید ها ولی شما نویسنده عزیز اگر کمی تحقیق می کردین می فهمیدین برای نسبت خواهر برادری لازم نیست پدر و مادر هر دو یکی باشن همین که فقط پدر مشترک باشه یا فقط مادر مشترک باشه و پدرها متفاوت باشن برای نسبت خواهر برادری ببن رضا و سایه کافیه پس مسلما رضا و سایه با هم خواهر برادر و محرمن و نمی تونن با هم قصد ازدواج داشته باشن و نسبت بین شون میشه خواهر برادری نه عشق
بالاخره داره جوری میشه که ارزش خواندن رو داشته باشه
رمان اینقده کش اومده و پارتای طولانی داستان اصلی یادموووون رفت😋😋
نویسنده جان داستان از چ قراره🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
بچها رمان به گسی، خرمالو قشنگه
واااای داره جالب میشه 🥲
منم حس میکنم مادر رضا دروغ گفته
این نویسنده عزیز نمیتونه دو خط بیشتر بنویسه 😬😬تا میای بخونی تموم شده
باور نمیکنم…
مگه میشههه؟؟
به جهنم خب بود گلاویژ چهره دومی عمادخان رو شناخت تا بار بعدی براش گریه نکنه دختر احمق چشاش سوخت..
بسم الله الرحمن الرحیم
دیگه گندشو در آوردی نویسنده😑
صدق الله علی العظیم
داستان داره جالب میشه واقعا دل تو دلم نیس ک پارت بعدی چی میتونه باشه ولی فک کنم مادر رضا به بهار دروغ گفته
نویسنده عزیز لطفا پارتا رو زیاد کن🌹
چرا انقدر داره مزخرف میشه
چی شده کی به کیه کی با کیه
شتتتتتت🧐🤓🤓🤓
و اینک داستان جالب میشود
البت در قسمت های جلوتر اینطور که بنده احساس میکنم دروغی رو میشود 😂
حالا رضا از زن دومی بوده یا اولی ؟ من گیج شدم این جا چه خبره یکی برای من توضیح بده
این پارت به نظرم بیشتر جنبه ی طنز داشت🤣🤣
من که گفتم تو پارت قبلی نویسنده جان اینقد کم پارت گذاشته نذاشت گلاویژ بیچاره غذاشو کوفت کنه
عجب
اومممم داره جالب انگیز ناک میشه واتتتتتتف
جالبه نظرات مخالف رو خیلی تایید نمیکنه
جالب شد
عقق
نویسنده به نظرم رمانت رو داری به گ.ه میکشی🥀🥀🥀🌰
به نظر من مادر رضا داشته به بهار دروغ میگفته🙄❌
🤣🤣🤣
منم موافقم ،🤣