انتقام یا عشق؟(خون اشام) پارت سی و سه - رمان دونی

انتقام یا عشق؟(خون اشام) پارت سی و سه

نگاهی ب سابین انداختم ک در پوست خودش نمیگنجید و بعد نگاهی ب مادرش ک او نیز کمی رضایت مند ب نظر میمود انداختم.
-سینره بهتره یکم بیشتر راجب جشن بگی! نظرت چیه؟
خستم بود خسته تر از اونی ک ب فکر رابطن یا حتی جشن باشم. نگاهی سر سری بهش انداختم و گفتم
-جشنی ساده باشه ولی ولی ازتون میخام لباسی ک میپوشم سفید باشه با تل گل
-حتما عزیزم حتما
نگاهی ب اطراف انداختم. کنار مبل روی میز عسلی عکس مادربزرگم بود ک تلی از گل های نایاب روی سرش انداختم و گفتم
-تل گل باید از اینا باشه
همه نگاهشون متعجب ب قاب عکس برگشت در اخر با اینکه مطمئنم از تعجب و حرص داشتن منفجر میشدن نگاهشان را گرفتند مادرش با انکی تاسف سرش را تکان داد و خواهرش مشغول کلوچه های روی میز شد سابین هم ب ارام ب من نزدیک شد و در گوشم زمزمه کرد
-اگه قله قافم باشه برات جورش میکنم
بعدم ارام دستش پهلویم را لمس کرد و مرا ب خود نزدیک کرد.
روی سرم بوسه ای نشاند و من ارام خودم را از اوجدا کردم و راهم را ب سمت پله ها تغییر دادم.
.
.
.
.
.
.
.
♡چند روز بعد#
روزتولدم فرداست خستمه از همه دنگ و فنگ هایی ک این چند روز کشیدم. همشون برام حکم وظیفه رو داشتن نه علاقه و لذت همه رو از سر اجبار و خواسته مادربزرگم انجام میدادم حتی حتی انتخاب سابین. سابین حلقه هایی رو ک اونروز روی تاب نشونم داده بود را تغییر داد. حلقه ای گرفت ک چهار برابر اون درشت تر بود. اونهم تنها ب خاطر مادرش. لباسی ک انتخاب کردم اکنون روب رویم بود کنار پنجره اتاقم تن مانکنی لباسی راسه و سفید جلوی اون با مهره و تور تزئین شده بود
چی تکمیل بود اما گلهای تل نه. سابین از همون روز وقتی میدونست پیدا کردنشون سخته بدنبالشون بود. اما الان تمام روستا رو ک هیچ کل باغ های اطرافم گشته بود و پیدا نکرده بود دیگه اگه اینبار هم دست خالی بیاد بهش میگم بیخیال شه و بفکر فردا باشه. روی صندلی میز تحریرم نشستم. طبق معمول روب روی پنجره اتاقم
و ب بیرون زل میزنم. خستمه از دنیا ارام ارام اشکا صورتمو فرا میگیرند. خستمه از دنیا از مادربزرگم از ساندری ک هیچ خبری نیست از سابینی ک هر روز محبتاش بیشتر میشه و مهم تر از همه از خودم.
خستمه خدا.
پنجره رو بازمیکنم سرمو میبرم بیرون و داد میزنم
خــــــــــدایــــــــــــــــــــــااااااا
خـــــــســـــــتــــــــــــمـــــــــه
ارام ب پنجره نزدیک میشم گنجیشک کوچولویی رو لبع پنجره نشسته انگار ک مریضه شایدم حالش بده و مثل من دلش از دنیا پره. دستمو دراز میکنم بگیرمش ک………….
*ساندر فلش بک
وقتی از صحت دست آلوینا مطمئن شدم ب سمت عمارت رفتم. دخترک احمق متوجه نبود ک در دریاچه لویاتان هست.. درب عمارت را باز کردم و با برخورد بدن کوچکس ب بدنم لحظه ای هنگ بودم و بعد کمی سرم را پایین اوردم دخترک کوچوک ک چند ساعت قبل دنبال آلوینا بود اکنون ب من چسبیده بود با حس نا منظم شدن نفس هایش سرش را بلند کردم
-اتفاقی افتاده کوچولو
-مـ….ـیـشه لـــ… ـطفا مــ… ـمن پیشتون بـ… ـمونم؟
-اره عزیزم چرا ک نه بمون قشنگم بمون عروسکـ….
نمیدانمچرا اما او من را یاد سینره میاندخت و این نشانه ی خوبی نبود اگر ب او وابسته میشدم مکافاتم دو برابر میشد. ارام او را از خودم جدا کردم روی زانو روی زمین نشستم دستانش را گرفتن و با دستانم اشکانش را پاک کردم بعد هم ارام اورا در اغوشم فشردم و دستم را روی موهایش ک اکنون باز بود کشیدم. موهایش ب لطافت ابر بود و رنگش ب روشنی خورشید تمام این ها را روزی برای سینره گفتم. وقتی کودک بود برای او گفتم ک چقدر دوستش دارم. چقدر او زیباست با صدایی برگشتم
– امیدوارم ب مراد دلت برسی ساندر
صدای آنیسا بود خواهرم ک تمام راز دلم را میدانست
-نشدنی خودتم خوب میدونی حتی حتی اگه منم پا پیش بزارم برای این مراد امکانش خیلی کمه. سینره اگر از گذشته ای ک من برایش ساختم با خبر بشه قطعا حتی….
سکوت کردم. نمیدانم چ بگویم اما میدانم ک نباید نباید ب سینره نزدیک شوم.
بلند شدم دست دخترک رت گرفتم. ک با صدای فریاد کسی دخارک هراسیمه ب اغوشم برگشت و خودش را در اغوشم گم کرد و لباس تنم را از ترس در دستانش گرفت
سرم را بالا اوردم بادیدن خدمکاری ک دوان دوان ب سمت ما می امد لحظه ای جا خوردم. کمی ک ارام شدم نگاهی سرتاسر از تحقیر ب اون انداختم. باور نمیشود ک او را برادرم استخدام کرده باشد.
ب من ک رسید ارام سجده کرد و بعد بلند شد و دستان دخترک را ب طور وحشیانه گرفت و خواست ببرد ک با صدای محکم من ایستاد
-ولش کن
-اما اما قربان ایشون جزو اعضای سلطنــ……
-دهن کثیفتو ببند و دست کوچولو رو ول کن.
-قربان با عرض معذر ت اما
-خفه شو ب من میگی قربان بعد نا فرمانی میکنی؟
-اینجا چ خبره.؟
با صدای آلوینا همه ب سمتش بر گشتیم.
-بانوی من قربان اجازه نمیدن
نورا را از عمارت بیرون کنم
-این عمارت مال منه و اگر قرار باشه کسی بیرون بره شما هستید؟ متوجه شدید
با این حرفم سر آلوینا و خدمتکار حتی نورا دختر کوچولو زیبای سمت من برگشت.
-الان…… الان.. الان ما رو از عمارتت بیررن کردی ساندر؟ بیرون کردی؟
-دقیقا و اگه بی احترامی از سوی هر کدومتون ب هر کدوم از اعضای این عمارت ببینم حتی کوچک ترین اهانتی حرفی رو ک زدم عملی میکنم آلو ینا
ارام ب سمتش قدم برادشتم و روب روی صورتش گفتم
-عملیش میکنم عملی
دست نورا را گرفتم و ب سمت عمارت رفت.
درب عمارت را ک باز کردم با دیدن………

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه صنم از عارفه کشیر

    خلاصه رمان :     داستان دختری به اسم ماه صنم… دختری که درگیر عشق عجیب برادرشِ، ماهان برادر ماه صنم در تلاشِ تا با توران زنی که چندین سال از خودش بزرگ‌تره ازدواج کنه. ماه صنم با این ازدواج به شدت مخالفِ اما بنا به دلایلی تسلیم خواسته‌ی برادرش میشه… روز عقد می‌فهمه تنها مخالف این ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Negar sharafi
Negar sharafi
1 سال قبل

شیدا جونم لطفا پارت ۳۴ رو بذار دیگه 🙁 من این رمان رو خیلی دوست دارم ولی خیلی وقته پارت ندادی .

baran
baran
2 سال قبل

شیدا جون پارته بعد رو کی میزاری؟

Rebecca
Rebecca
2 سال قبل

تو رو خدا پارت بزارررر

Rebecca
Rebecca
2 سال قبل

لطفاااا پارت بزار دیگه

Rebecca
Rebecca
2 سال قبل

با این حال رمانت خیلی قشنگه شیدا جون
لطفا ادامش بده🥰❤😥

Rebecca
Rebecca
2 سال قبل

خیلی وقته پارت جدیدی نزاشتی
قبلا پارت هدیه هم می زاشتی😥

Rebecca
Rebecca
2 سال قبل

لطفا پارت جدیدی رو بزار 😢😢😢😢😢

مهرسا
مهرسا
2 سال قبل

این رمان پارت ۳۴ ندارع؟!🥺

مهرسا
مهرسا
2 سال قبل

عالیه عالی

Mahdiyeh princess
Mahdiyeh princess
2 سال قبل

این رمانو چند وقت یبار میزارید؟

Mahdiyeh princess
Mahdiyeh princess
2 سال قبل
پاسخ به  Mahdiyeh princess

پس چرا پارت ۳۴ رو نمیزاری🥺

Mahdiyeh princess
Mahdiyeh princess
2 سال قبل

پس چرا پارت جدید نمیزاری

mahsa
2 سال قبل

عالییی

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x