رمان دونی

رمان”ســهم من از تو”پارت45

 

_ببخشید که بی اجازه گوشیتو چک کردمو شمارشو برداشتم … ولی تو خودت جرعتشو نداشتی.. مجبور شدم بزارمت توی عمل انجام شده !

روی کاناپه می شینم… تموم تنم می لرزه… پرهام گوشیو سمتم می گیره :

– اگه دوست داشتی سَندم واسش رو کن..من تنهاتون میزارم!

میخواد بره که با التماس مچشو میگیرم:

_میزاشتی بچشو سقط کنم بعد لعنتی!

– بعد تک و تنها و بی کس و کار معلوم نبود زنده می موندی زیر دستش … بهتره همه بفهمن و با کمک بقیه تصمیم بگیری!

خودمم نمیدونم چقدر حرفش درسته … مچشو از دستم بیرون میکشه … جلوم روی پاهاش میشینه

– تا چند ساعت دیگه همه چی تمومه دلی … کابوسات … ترسات …کتکات … بدبخیات … فقط کافیه حرف بزنی… از هیچیم نترس..هیچکسم نباشه دورت من هستم… !

بلند میشه و سمت آرتان که منتظر ایستاده میره :

– اینجا رو فکر کن واسه خودته… هیچکسم اینجا نیست… راحت باش… داد بزن… بزن بشکن… ولی… هوای دلیو داشته باش!

بغضم بزرگتر میشه … سینمو چنگ میزنم … آرتان گیج نگاش میکنه و پرهام بیرون میره ..

من میمونم و آرتان… من میمونم و یه جفت چشم منتظر…

من میمونم و درد… غم.. زخم… کنارم میشینه:

– قراره چیو بشنوم دل ارام؟

اشکم میریزه … من تحمل ندارم… تحمل شکستن این مردو ندارم.. ارتان سکته میکنه..

– هیچی!

چونمو می گیره و سرمو بالا میاره :

– بس نیست؟ این سکوت لعنتیتو نمیخوای بشکنی؟ هنوزم نمیخوای بگی؟ سخته واست؟ خودم بپرسم؟ باشه…

 

چونمو رها میکنه..

_واسه چی خودکشی کردی اون روز؟ فقط چون منو نمیخواستی و نمیتونستی بهم بگی؟

اصلی ترین سوالو پرسیده بود.. اما قلب من دیگه یاری نمیکنه

– نه!

گیح و گنگ و ترسیده نگام میکنه:

– چی پس؟

صدام می لرزه … تنم می لرزه … زمین می لرزه :

– بگم قول میدی بعدش همینجوری نفس بکشی؟

بغضم میشکنه

– قول میدی چیزیت نشه؟

تحملش تموم میشه…

– د حرف بزن لامصب … !

هق هق میکنم و میرم توی دل آتیش:

– من مجبور شدم بگم نمیخوامت … مجبور شدم نامزدیو بهم بزنم … برای همین خودکشی کردم!

پر از بهت میاد و کنارم میشینه:

– کی مجبورت کرد؟

خدا کجاس؟ خدا چرا نمیاد؟خسته میگه:

– تورو جون هر کی و هرچی میپرستی حرف بزن دلی!

دستامو مشت میکنم:

– آرشام!

جرعت ندارم نگاش کنم…

– چیکار کرد که مجبورت کرد؟ چی میگی؟

خدا این کابوس کی تموم میشه؟این بار داد میزنه:

– با توام!

نمیخوام اون فیلمو نشون بدم… طاقت نمیاره … خودم میمیرم از خجالت..

 

نگاش میکنم… فقط نگاه … با یه حال بد… با یه ترس وحشتناک… خسته میگه:

_حرف میزنی یا یه بلایی سر خودم و خودت بیارم؟

این لحظه قیامت زندگی منه… جهنمش… نقطه ی جوشش…

– آرتان من نمی‌تونم بگم!

ترس توی چشمام… لرزش صدام… عرق روی پیشونیم… حال بدم… باعث میشه دستمو

بگیره و من جون بدم واسه حرارات دستش:

– چرا نمیتونی ؟ چیه مگه؟ بگو من که هیچ وقت خطری نداشتم واست!

 

راست میگه… اون هیچ وقت بد نکرد باهام…چشمامو می بندم… اشهدمو میگم زیر لب ..شاید بعد از گفتن واقعیت دنیا خراب شه ..

– یکاری باهام کرد که دیگه فقط به درد خودش میخوردم!

فقط صدای نفساشو میشنوم… یه نفس نصفه نیمه… یه نفس خسته و ناباور…

– نمیفهمم!

میفهمه… اما داره همه‌ی تلاششو میکنه که نفهمه…

– چیکار کرده دل ارام؟

چشمامو محکم روی هم فشار میدم و کبریت میکشم به همه ی زندگیم:

– یه روز رفتم واسه مامانت سوپ ببرم …آرشام درو باز کرد … من رفتم تو چون فکر کردم مامانت هست… آرشام گفت تو اتاقشه… سوپو گذاشتم گرم شه و رفتم بالا … ولی…

نفسم میگیره … چشمامو باز میکنم.. نفس نفس میزنه و خیره ی لبامه:

– ولی مامانت نبود… من موندم تو اون اتاق!

اشکام می ریزه… درد دارم… وجودم داره میسوزه

– بعدش..دیگه نشد سالم از اون خونه برگردم بیرون!

پر از بهت و درد نگام میکنه… پلک نمیزنه… نفس نمیکشه… قلبش نمیزنه…

– من خیلی داد زدم… خیلی جیغ زدم… خیلی صدات زدم..

– چی داری میگی؟

– ارشام ادعا میکرد عاشقمه… حتی وقتی نامزد بودیم گفت یا نامزدیو باهات بهم بزنم یا به زور به دستم میاره !

بلند میشه… راه میره … موهاشو چنگ میزنه… برمیگرده سمتم:

– باورم نمیشه… بگو داری مزخرف میگی!

فقط نگاش میکنم… داد میزنه:

_دروغه!

با پاش محکم میزنه به میز روبه روم… شیشه اش میشکنه… گوشامو میگیرم…

– مگه میشه یه برادر این قدر پست باشه؟

دهنمو محکم میگیرم تا صدای گریم نره روی اعصابش:

– من باور کنم سکته میکنم!

جلو میاد… زانو میزنه مقابلم… بازوهامو میگیره :

– حرف بزن..بگو دروغه . بگو خودت دوسش داشتی… بگو خودت رفتی… بگو خودت نخواستیم..!

اشکاش می چکه و آتیش میگیرم:

– بگو دل ارام..!

– اولین باری که واقعیتو بهت گفتم همین لحظس!

هوار میکشه:

– چراااا الاااان؟ الاننننن چراااا لامصب ؟ چرا الان لعنتیییییی؟

دستمو سمت صورتش میبرم تا اشکشو پاک کنم اما صورتشو عقب میکشه؛

– دست نزن به من… تو با من چیکار کردی دل ارام؟ شماها با من چیکار کردید؟

– خواستم بگم ولی… فکر کردم بگم دیگه منو نمیخوای… بعدم اون تهدیدم کرده بود بخدا!

– چه تهدیدی؟

– ازم فیلم داشت!

چشماش درشت میشه… حس میکنم داره روح از تنش میره… رنگش میپره… لباش سفید

میشه… و زل میزنه به گوشی که اون رم توی اونه…

– بدش من!

گوشیو عقب میکشم:

– نه… ببینی هیچی ازت نمیمونه…ببین منو… نگاه کن.. هیچی ازم نموند !

داد میزنه:

– بدش من!

گوشیو از دستم میکشه و زمین زیر پام خالی میشه..

فیلمو پلی میکنه و کسی دستاشو دور گلوم میزاره …

بلند میشه و خیره ی فیلم عقب عقب میره …بلند میشم و نگران سمتش میرم

– نبین… توروقران نبین… آرتان؟

نمیشنوه … جز اون فیلم هیچی نمیبینه … عقب تر میره و به میز کار پرهام میخوره … می

ایسته… صدای جیغم توی فیلم می پیچه… چشماشو می بند و

با درد میگه:

– خداااااا!

سمتش میرم و زار میزنم:

– آرتان؟

من توی فیلم التماس میکنم و آرتان باز خیره ی فیلم داد میزنه:

– پس فطرت کثافتتتتتت!

 

 

نعره میزنه:

– آشغالللللل لجنننن!

فیلم تموم میشه..گوشیو روی زمین می کوبه…

– بی وجدانننن حیوون!

نگام میکنه … از نگاش می ترسم … روی میزو با یه دست خالی میکنه و همه چی پخش

زمین میشه:

– لعنتیییی.. لعنتییییی … آخ!

صندلیو توی در می کوبه و من فقط میتونم ببارم:

– چه طوری تونست؟ چه طوری تونستی نگی؟زانو میزنه:

– کمرم شکست!

سمتش میرم..کنارش میشینم:

– روزی که گفتی منو نمیخوای اینجوری له نشدم !

می بارم:

– روزی که گفتی آرشامو میخوام اینجوری نمردم!

خدا خودت آروم کن این مردو امروز:

– برم بکشمش مامانمو چیکار کنم؟

مثل دیونه ها شده:

– بابامو چیکار کنم؟

با درد میگه:

– بچشو چیکار کنم!؟

قلبم نیمه جون میشه..

نفسم میره …

سینمو چنگ میزنم…

با دیدنم میفهمه بی نفسم… سمتم میاد و کمرمو میگیره :

– نفس بکش تو!

اما نفس نیست… هوا نیست…

 

سینم سنگینِ … خالیه از هوا.. خالیه از نفس… خالیه از زندگی… کمرمو ماساژ میده و میگه:

– بریم بیمارستان؟

صداش جون نداره … چشماش نور نداره…. خاموشه…

– آرتان من…

دستشو بالا میاره … خسته و بی حس و حال میگه:

– بسه دل ارام…واسه امروز بسمه!

بلند میشه… سمت در میره… میخواد منو اینجا بزار بره ؟

– آرتان؟

برمی گرده .. هیچ حسی توی صورتش نیست.. ازم ناامیده ؟ آره ناامیده..

– کجا میری؟

مسیر رفته رو برمی گرده.. منم می ایستم… زل میزنم توی چشماش…

 

-هر چی فکر میکنم یه بدی پیدا نمیکنم که در حق آرشام کرده باشم که این تلافیش باشه!

چه طوری میشه من هنوز زندم؟

– از بچگی سر به زیر تر و حرف گوش کن تر بودم… درس خون بودم… سرم تو کارم بود..خراب کاری نمیکردم.. این شد که من شدم مهندس … همیشه

بهم حسادت میکرد… همیشه معتقد بود حقشو خوردم..که مامان بابا منو بیشتر میخوان!

سیبک گلوش سخت بالا و پایین میشه:

 

– اما من واقعا نفهمیدم توی عاشقیم رقیب شدیم… نفهمیدم!

جلوتر میاد…

– یه جایی از زندگی… به جایی میرسی… که نه گریه نه داد و بیداد… نه خودزنی وخودکشی و نه هیچ چیز دیگه آرومت نمیکنه… من الان همون نقطم دل آرام… !

انگشتشو روی شقیقه اش میزنه:

– من اینجا توی همین لحظه هایی که گذشت صد بار … هزار بار … آرشامو به هر نوعی بگی کشتم و خالی نشدم!

دلم تیرمیکشه… قلبم میسوزه ..

 

– اون قدر از آرشام پرم که یادم رفت بزنم زیر گوشت..که بگم چرا وقتی تونستی از خونمون بیای بیرون نیومدی پیش من؟چرا همون روز نگفتی؟ اون قدرپرم که نمیدونم رفتار درست باهات چیه!؟

سفیدی لباش و پریدگی رنگش داره منو میرسونه:

– اون قدر چشمام و ذهنم از این فیلمی که دیدم پره که یادم رفته فکر کنم نازگل چیکار کرد با من و تو؟

اشکامو پاک میکنم:

– من همه چی و به اون گفتم… بخدا گفتم… !

– برم سراغ کی دلی؟ برم خونه‌ی کیو خراب کنم رو سرش؟ کجا برم دلی؟ چیکار کنم که لحظه های خوبم برگرده ؟ خوشبختی بر باد رفتمون برگرده ؟  چیکار کنم که روحم بمونه توی این تن تا تهش ؟

پیرهن سفیدشو توی مشتام مچاله میکنم :

– آرتان توروخدا آروم باش … من فقط ترسیدم بگم … ترسیدم بگم و منو نخوای … ترسیدم بگم اون فیلم همه جا پخش بشه..ترسیدم!

 

 

بی حس نگام میکنه … روزی اگه ازم بپرسن مردیو توی زندگیت دیدی که مرده بود ولی

نفس میکشید… مرده بود ولی حرف میزد… مرده بود ولی راه میرفت .. نگاه میکرد… آرتانو نشون میدم…

– اشتباه کردی ترسیدی… بد کردی ازم پنهون کردی… اون قدر بد کردی که نمیتونم بغلت کنم و بگم بمیرم واست… بگم شرمندم… !

چیزی توی دلم فرومیریزه… سمت در میره و میگه:

– میرم سراغش… تورو دیگه نمیتونم پس بگیرم… چون اون بچه گناهی نداره !

یخ میزنم… زانوهام تا میشه ولی جون میکنم تا بایستم… جلوی در میرم و راهشو سدمیکنم:

– منو پس بگیری یا نگیری این بچه رو نگه نمیدارم… من ازش متنفرم… از جفتشون متنفرم… اینجوری نرو.. اینجوری نکن… بزن تو گوشم… بگو غلط کردی نگفتی… ولی بی تفاوت نشو!

– میرم تا واسه همیشه از شرش راحتت کنم!

دستامو دو طرف در میزارم:

– نه… توروخدا نه… بسپار به قانون… به پلیس… خودت نه!

داد میزنه و من دارم از هم می پاشم:

– پلیس و دادگاه و قانون زندگی رفته‌ی منو بهم برمی گردونه؟!

کف دستشو به در کنار گوشم میزنه:

– پلیس و دادگاه و کوفت این حال بدمو … این زخم کاریو … این نفرتی که توی وجودم می جوشه رو میتونه درست کنه؟

خدا…خدا….خدا…

– من خودم… با این دستام … جوری از زمین نیست و نابودش میکنم که جنازشم نمونه واسه خاک… برو کنار!

هیچ وقت توی زندگیم آرتانو اینجوری ندیده بودم…

– گوش بده به من…

– به حد کافی گوش دادم… الان فقط زنگ صدای تو توی گوشامه… فقط جیغ زدی و التماس کردی و صدام زدی و نبودم! آخ..آخ…آخ…حالا هستم… دیر ولی واسه پاک کردن کثافت از زمین هیچ وقت دیر نیست … داداشمه ها ولی لجن… هم خونمه ها… ولی رزل… یه روزی جونمون واسه هم میرفتا… ولی الان باید جون دادنشو ببینم!

 

میخواد کنارم بزنه که التماس میکنم:

– آرتان… گوش کن… من حالم بده… بخدا دارم جون میدم… صبر کن… بعد…

– اون بچه‌رم میخوای بنداز میخوای ننداز… چون دیگه یتیمه!

کنارم میزنه و درو باز میکنه .. جونی ندارم اما دنبالش میدوم … صداش میزنم … سوار ماشین

که میشه خودمو صندلی جلو می ندازم و اون بی توجه با بالاترین سرعت حرکت میکنه!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لادن
لادن
1 سال قبل

نویسنده اون اوایل کلیییی پارت میزاشتی روزانه چی شد پس،؟ دوست ندارم دوباره یه دلارای دیگه داشته باشیم

سَمَن
سَمَن
1 سال قبل

هیییییی دلم گرفت

سَمَن
سَمَن
1 سال قبل

خیلی دلم میسوزه واسه دلآرام طفلی هرچی هست کاش آخرش به آرامش زندگیش برسه طفلی🥺😔

راحیل فائزی
راحیل فائزی
1 سال قبل

سلام عزیزم لطفا به کابین شماره 20 برای گذاشتن پارت پر هیجان مراجعه فرمایند رمان بسیارلذت بخش وپر ماجرا را برای تمام مسافرین عزیز آرزومندم با تشکر از خلبان موفق پرواز سرکار خانم ندا جون مهربون و نازنین

میشا
میشا
1 سال قبل

هرچی که هست خدا کنه درست حسابی تموم بشه خیلی غمگین شده🥲

پروانه
پروانه
1 سال قبل

کاش آخرش کسی کشته یا قاتل نشه:/همین
نه بخاطر ارشام بخاطر دلی وارتان وخونوادشون

ساناز
ساناز
1 سال قبل

وااایییی

نرگس
نرگس
1 سال قبل

کاش فقط دلی به آرشام نرسه
چون خیلی نامردی کرده
به پرهام برسه عالی میشه

علوی
علوی
1 سال قبل

من شکر خدا پارت‌های ابتدایی اینو نخوندم. ولی دختره خوب این آرتان رو شناخته.
حالا بری بگیریش زیر چک و لگد داداشت رو، کی سایه سر این دختر بدبخت می‌شه؟
به جای آرتان باید این اتفاق رو اول از همه به بابای این دوتا پسره می‌گفت. همون روز اول!
اینا که پولشون از پارو بالا می‌ره انگار، دختره رو یه مدت از چشم دوتا داداش مخفی می‌کرد، آرتان رو سر فرصت سرد می‌کرد و می‌گفت هوای زنت رو داشته باش، آرشام رو هم پست می‌کرد یه قاره دیگه ازش دست‌خط می‌گرفت دیگه ایران پیدات نشه وگرنه خونت گردن خودت. امضا هم بگیره که حق الارثت رو گرفتی، هرچی مونده مال آرتانه، که دیگه به اون بهانه هم نتونه بیاد.

آیناز
آیناز
1 سال قبل

نویسنده جان یا کسایی که این رمان رو خوندن ازتون خواهش میکنم اگه آخرش دلی به ارشام میرسه بگید که نخونمش چون اگه تهش به ارشام برسه واقعا از خوندن این رمان زیبا پشیمون میشم فقط در حد یک کلمه بگید که به ارشام نمیرسه

آیناز
آیناز
1 سال قبل

کاش ارشام و آدمایی مثل ارشام که ادعا دارن عاشقن بمیرن حالم داره از این همه نامردی ارشام بهم میخوره..دلم داره برای حال ارتان و حتی دلی خنگ آتیش میگیره.فقط اونایی رو نمی‌فهمم که میگن ارشام عاشقه

مینا
مینا
پاسخ به  آیناز
1 سال قبل

آرشام عاشق نیست یه خودخواه عوضیه آدم عاشق حاظر نیست یه مو از سر عشقش کم بشه از خودش میگذره که عشقش خوشحال باشه ولی آرشام بهش تجاوز کرد هزار بار دلی گفت نمیخوادش گفت یا مال منی یا خاک کتکش زد به زور بچه دارش کرد اینا نشانه عشق نیست نشانه یک بیمار روانیه که جاش فقط تیمارستانه

،،،
،،،
1 سال قبل

ای ننه

،،،
،،،
پاسخ به  neda
1 سال قبل

نمیدی

camellia
camellia
پاسخ به  neda
1 سال قبل

تا عصر صبر می کنم,چاره ای نیست😥ولی به شرطها و شروطها😎یه پارتم شب بزار…باش!😅اگه نزاری,احتمال اینکه “اورژانس قلب “واجب بشم بالا میره,گفتم نگی که نگفتی.برای سن و سال من هیجان و انتظار زیاد خوب نیست.😉

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

نکنه آرشام بمیره گناه داره کغش دلی بخاطر بچه بمونه پیشش

camellia
camellia
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

ارشام قطعا گناهکار و بی,شعور و پسته ,ولی تو گناهش پدر و مادرش بی تقصیر نیستند.تبعیضی که ناخواسته بین بچه هاشون گذاشتند,قطعا تو این مسئله دخیله.اونا باعث شدند که از برادرش متنفر بشه.😐شاید اونا از آرشام هم گناه کار تر باشند.اونا باعث شدند این آرشام بشه هیولا…به نظر من آنقدرها م بد نیست,در واقع اونا باعث شدند که به این بدی بشه.

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط camellia
خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
1 سال قبل

آره درسته

مینا
مینا
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

زنی که عاشق نباشه بچه هم موندگارش نمیکنه بلکه قربانی اصلی همون بچه میشه چون همیشه به شکل مزاحم بهش نگاه میکنه همین الانشم میگه بچه متجاوز هیچ وقت نمیتونه براش مادری کنه در نتیجه یه بچه بزرگ میشه با کلی کمبود و بدتر از پدرش عقده ای

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

از تعداد دیس لایکات میشه فهمید آرشام گناه داره یا نه

آنه شرلی
آنه شرلی
1 سال قبل

حرفی ندارم ولی میشه پارت بعدی رو زود بزاری..‌‌.؟
یعنی الان بزاری…؟

شیما
شیما
پاسخ به  آنه شرلی
1 سال قبل

آره منم میخوام ولی خوب زیادم کنجکاو نیستم یا ارشام می میره ارتان میره زندان بعدم اعدام یا دل آرام نمیذاره بمیره زیاد ذهنتو در گیر نکن

دسته‌ها
26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x