رمان آرزوی عروسک پارت 107 - رمان دونی

 

باقدم های بلند خودمو به درخروجی رسوندم که صدای آرش متوقفم کرد..
_صبرکن یک لحظه..
برگشتم و باتعجب نگاهش کردم.. نسیم هم مثل من باچهره ای عصبی و متعجب به آرش نگاه میکرد!

اما آرش بی توجه ازجاش بلند شد به طرفم اومد و آهسته گفت:
_داری میری دیدن اون؟
ازاین همه پررویی و این حجم از وقاحت ابروهام بالا پرید و باترش رویی گفتم:

_به توچه؟
نیم نگاهی به نسیم انداخت و کلافه گفت:
_حس میکنم دچار سوتفاهم شدی و…
میون حرفش پریدم و باهمون لحن گفتم؛
_واسه چی باید سوتفاهمی پیش بیاد آقای پندار؟

_سارا؟؟؟
_ فکر نمیکنید دارید پاتونو از گلیمتون دراز تر میکنید؟ اخم هامو توهم کشیدم و با تشر ادامه دادم؛
_ پیشنهادمیکنم سرت به کار خودت باشه چون از دیدگاه من عاقبت خوبی نداره!

از گوشه ی چشمم متوجه شدم که نسیم داره به طرفمون میاد..
یه کوچولو به صدام ولوم دادم و گفتم:
_نگران مادرتون نباشید، من کارم که تموم بشه حتما میرم بیمارستان و هرکاری ازدستم بیاد انجام میدم…

آرش اومد چیزی بگه که نسیم کنارش ایستاد وگفت:
_مشکلی پیش اومده؟
بی حوصله نگاهمو ازشون گرفتم و گفتم:
_من دیگه برم واقعا دیرم شده.. نامزدم جلوی در متنظره!

عمدا کلمه ی نامزد رو به کار بردم که با اون حرفم دوتا نشونه گرفته باشم.. یکیش آرش که حساب کار دستش بیاد.. یکی هم نسیم تا بفهمه نظری روی آرش جونش ندارم وخیالش راحت بشه که قرار نیست ازچنگش درش بیارم

باعجله ازخونه زدم بیرون و به سرعت خودمو از کوچه وحتی خیابون دور کردم..
درحالی که هیچ مقصدی رو نداشتم و نمیدونستم کجا باید برم، نفس نفس زنان سرخیابون اصلی ایستادم و دستمو جلوی تاکسی تکون دادم

دربست گرفتم و وقتی راننده ازم پرسید کجا میخوام برم، خودمم نمیدونستم چی باید بگم
_فعلا مستقیم برید…
باخودم فکر کردم شاید اگه برم بیمارستان بهتر باشه اما ترسیدم آرش هم بیاد اونجا و دستم رو بشه که دروغ گفتم…

داشتم به دیدن گیسو فکر میکردم.. یک دفعه تصویر سارگل توی ذهنم مجسم شد.. بدنبود اگه چندساعت از وقتم رو با خواهرم بگذرونم!
شماره اش رو گرفتم و منتظر جواب شدم..
_الو سلام آجی خوبی؟
_سلام عزیزم مرسی توخوبی؟ کجایی؟

_من دانشگاهم کلاسم تازه تموم شده..
_برمیگردی خونه؟
_نه کلاس بعدیم دوساعت دیگه شروع میشه نمی ارزه برم و دوباره برگردم.. همین دور واطراف بادوستام وول میخورم تا کلاسم شروع بشه.. چطور؟ چیزی شده؟

_نه بابا چیزی نیست.. من هم بیرونم میخواستم یه کم وقت تلف کنم، پس همونجا بمون میام پیشت باهم باشیم..
_آخ جون!!!! چشم چشم ازجام تکون نمیخورم زود بیا عشقم منتظرتم

گوشی رو قطع کردم و بادیدن شماره ی آرش که چندبار پشت خطم رفته بود حرصم گرفت!
این پسر چرا اینقدر پر رو و وقیحه؟؟ چطور روش میشه با نامزدش باشه وهمزمان درحال عشق وحال با اون پیگیر من هم باشه؟

بی توجه به آرش شماره ی ارسلان رو گرفتم که همون بوق اول جواب داد:
_بله؟
_سلام آقای پندار خوب هستید؟ آمنه جون خوبه؟
_سلام بابا جان.. خوب که چی بگم.. تغییری نکرده.. هنوز توی همون حالته و خبرتازه ای نیست..

به ارسلان اطلاع دادم که جایی کار دارم و چندساعت بیرون هستم.. باخودم گفتم نکنه آرش بره اونجا یا زنگ بزنه و دروغ من دربیاد پس بهتره که قبل از اینها خودم زنگ بزنم..

قرار شد بعداز تموم شدن کارهام به بیمارستان برم وکنار آمنه بمونم تا ارسلان بتونه چند ساعتی رو بخوابه واستراحت کنه!
انگار خستگی بیش از حد مجال اینکه ارسلان پای حرف هاش بمونه رو بهش نداده بود..

چندساعتی رو با سارگل وقت گذروندم وحتی واسه وقت کشی بیشتر، سرکلاس درسش به عنوان همراه نشستم واین کارم باعث شد همه ی حال بدی ها و عصبانیتم رو فراموش کنم وحالم خیلی بهتر شد..

ساعت چهاربعدازظهر با سارگل خداحافظی کردم وازش جدا شدم.. تاکسی گرفتم و به طرف بیمارستان رفتم..
نزدیک بیمارستان بودم گوشیمو که بعداز تماس با ارسلان خاموش کرده بود روشن کردم

همین که آتن به گوشی رسید با سیلی از تماس های ازدست رفته و پیام روبه رو شدم که همش از آرش بود و دوتا ی آخر هم از ارسلان..
بی توجه به پیام وتماس ها شماره ی ارسلان رو گرفتم که ببینم چی میخواسته اما خاموش بود

بیخیال شونه ای بالا انداختم و باخودم گفتم یه کم بعد می بینمش ازش میپرسم..
پیام های آرش هم نخونده پاک کردم.. اصلا مشتاق نبودم بفهمم چی نوشته و دلم میخواست بتونم این حس رو همیشگی نگه دارم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
💕Hadis💖
💕Hadis💖
2 سال قبل

دوسدارم همینننننننننننن الاااننننن سارااااااا رووووو با دستامممممم خفه کنمممم دختره یییی احمققق
توی دنیای واقعی هیچچچچچ کسسسس مثل این سارااا احمققق نیستتتتتتتتت
دلم میخوادددد جیغغغغ بزنممممممممم

پ ا
پ ا
2 سال قبل
پاسخ به  💕Hadis💖

حرس نخور موهات سفید میشه

💕Hadis💖
💕Hadis💖
2 سال قبل
پاسخ به  پ ا

با اینکه ۱۲ سالمه ولی یه ۲۰ تا تار مو سفید دارم😂

Seti Setiii
Seti Setiii
2 سال قبل

چقدر کم و مزخرف

Nahar
Nahar
2 سال قبل

سایت ی تغییراتی درش ایجاد شده😂

Nahar
Nahar
2 سال قبل

نگاه صفحه اصلی هست ک میزنی رو رمانا بخونیش اسمشو نمیدونم ولی قبلا ساعتارو نمیزد باید میومدی ت رمان ک ببینی چ ساعتی اومدن ولی الان میزنه ت همین صفحه اصلیش. درازتر هم شدن🤣

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
پ ا
پ ا
2 سال قبل

فاطمه جان جدت بگو کی تموم میشه بابا بسه دیکه خسته شدم ب جون تو

Nahar
Nahar
2 سال قبل

ای بابا چقدر رمان داره کش پیدا میکنه؟؟ سارا: با نامزدم میرم
ارش: با نسیم میرم 😑
فکر کنم تا سال ۱۴۰۲ درگیر باشیم

امنه مرد🥺💔

Asiye
Asiye
2 سال قبل

این سارا رو مخمه بیچاره ارش🥲

Rom
Rom
2 سال قبل

امنه مرد🥲🥲🥲

Bijg2006
Bijg2006
2 سال قبل
پاسخ به  Rom

جدا¿

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

نکنه آمنه طوریش شده باشه ای وای ساراااا آخر منو به کشتن میدی چقد خری ای خدا بچه ایقد سرتق

Negar
Negar
2 سال قبل

دلم گواهی بد میده
فکر می کنم برای آمنه اتفاقی افتاده

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x