رمان آرزوی عروسک پارت 75 - رمان دونی

 

بهت زده نگاهش کردم و آب دهنم رو قورت دادم که از چشمش پنهون نموند!
دلم میخواست وانمود کنم که از این موضوع خبر نداشتم اما دلیلی واسه پنهان کاری نبود و این تصمیم خوده آرش بوده و من واقعا تقصیری نداشتم!

_خبر داری مگه نه؟
باحسرت آهی کشیدم و سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم..
_امروز بهم گفت! سعی کردم منصرفش کنم اما موفق نشدم!

_اون دختر داره پسرمو ازم میگیره.. عشق به مهاجرت کورش کرده و اصلا نمیتونه مادر وپدری که از داردنیا همین یه دونه بچه رو دارن رو ببینه!
واسه همینه که ازش بدم میاد.. واسه همینه که آرزوی نبودش رو دارم!

اگه ازهمون اول از نیتش باخبر نمی شدم شاید الان عروسم شده بود!
اگه قصد نداشت آرشم رو ببره اون سر دنیا و همینجا توهمین شهر زندگیشونو میکردن من اصلا مخالفتی نداشتم و نمیذاشتم ارسلان هم مخالفت کنه اما اون داره همه زندگیمونو ازمون میگیره!

_شاید رفتن از ایران تصمیم آرش باشه!
_نیست مادر نیست! من اون دختر رو میشناسم میدونم چی توسرشه!
باغم سرمو پایین انداختم وگفتم:
_هیچ کاری نتونستم بکنم.. واقعا شرمنده ام!

دست هاشو روی دستم گذاشت وگفت:
_تونستی! هیچکدومتون متوجه نیستین اما تونستی!
_ببخشید؟ من متوجه منظورتون نمیشم!

_دل پسرم پیشت گیر کرده

بی اراده دست هامو کشیدم و باچشم های گرد شده به آمنه نگاه کردم..
_چی؟؟ منظورتون از این حرف چیه؟
دست هاشو به نشونه ی تسلیم بالا آورد وگفت:

_آروم باش مادر… من که چیزی نگفتم!
فقط گفتم تونستی به خوبی از پس کاری که بخاطرش به اینجا اومدی بر بیای!
من احساس میکنم آرش دلش پیشت گیر کرده و داره ازت فرار میکنه!

_اما این غیرممکنه وشما چطور به این نتیجه رسیدین رو اصلا نمیفهمم اما مطمئنم که دارید اشتباه میکنید و قرار ما دل بستن نبوده آمنه جونم..
من واسه دل بستگی به این خونه نیومدم و هدف من منصرف کردن آرش بود که از پسش برنیومدم چون داره میره!

_میدونی آرش بعداز چندسال توروزهای عادی هفته خونه مونده و بیرون نرفته؟
نمیدونی!
میدونی پسر من بعداز چندسال دوباره به سمت نماز و سجاده اش برگشته؟
نمیدونی!

توخودت متوجه نیستی اما منه مادر دارم می بینم که پسرم بی اراده و ناخواسته داره شبیه به تو میشه..
رفتارهاش.. حرفاش.. عادت هاش.. تو متوجه نیستی اما روی ناخوداگاه آرش تاثیر گذاشتی و این ها نشونه هیچ چیزی نمیتونه باشه جز عشق!

با این حرف آمنه به خنده افتادم وباهمون خنده ها گفتم:
_الهی قربون دل مهربونتون بشم، اگه قرار بود با دیدن این چیزها همه چی رو به عشق تعبیر کنیم که همه ی دنیا باید عاشق مراجع تقلیدشون شده باشن!

شاید به قول شما، من تونسته باشم راه درست تری رو به آرش نشون بدم اما مطمئنا عشق نیست و میدونم این گفته ها واسه خودم ضرر داره و ممکنه بخاطر سفته ها به دردسر بیوفتم اما؛

من شمارو واقعا وازته دل دوست دارم! مثل یه مادر..
نمیتونم به شما دروغ بگم..
باحسرت آهی کشید و غمزده گفت:
_چه میدونم.. اگه به من باشه که هرچی دلم گواه بده رو باور میکنم!

با اومدن ارسلان موضوع بحث رو کلا عوض کردیم و حرف هامون نیمه کاره موند!
من هم ازخداخواسته خودم رو مشغول آشپزی کردم و از اون حرف های ترسناک فرار کردم!

نیم ساعت بعدش آرش برگشت خونه و برعکس همیشه که به اتاقش میرفت، لباس هاشو عوض کرد و برگشت پیش مامان و باباش!
کلی قربون صدقه مادرش رفت و جویای احوالش شد از دکتر و جواب آزمایش ها پرسید!

وقت شام شد و آمنه جون طبق عادت همیشگیش سفره ی شام رو خودش آماده و تزیین کرد ومن هم کمکش کردم!
سبزی تازه و سالاد عضو همیشگی سفره بودن و من عاشق این عادت خوش رنگ بودم!

همگی سرسفر نشستیم و نگاه های سنگین ودلخور ارسلان واسم عذاب شده بود و نمیدونستم باید چه خاکی توسرم میکردم که نکردم!
باصدای آرش سرم رو بالا آوردم وبهش نگاه کردم!

_دست پخت خودتونه مامان؟
_چطور؟
لبخند کجکی زد وگفت:
_خیلی خوشمزه اس.. بادست شما فرق داره..
_دستت دردنکنه یعنی من غذای بدمزه درست میکنم؟

آرش تک خنده ای کرد وگفت:
_نه قربونت برم.. منظورم این بود دست پخت شما رو اگه باتموم دست پخت های دنیا قاطی بشه هم میتونم تشخیص بدم چون طعم خاص خودشو داره!

آمنه که انگار ازتعریف پسرش سرکیف اومده بود لبخند ملیحی زد وگفت:
_دست پخت ساراجانه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aynour
Aynour
2 سال قبل

خخخددااااااا چق باس انتظار پارت بعدیو بکششمم اخع
باو لامصبا یییکمم طولانیش کننننیننن دیع🥺🥺🥺🤝😐😐😐😐

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Aynour
پ ا
پ ا
2 سال قبل
پاسخ به  Aynour

احتمال ۹۰ درصد نویسنده یا اینجا نیست یا محل نمیده

MAHDIS
MAHDIS
2 سال قبل

عاااااااالی♡

MAHDIS
MAHDIS
2 سال قبل

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x