رمان استاد خلافکار پارت 87 - رمان دونی

رمان استاد خلافکار پارت 87

 

در رو باز کردم بدون اینکه جوابشو بدم از اتاق بیرون رفتم من حتی دیدن خانواده ام نرفته بودم چون هنوز نمیدونستم با خودم چند چندم .
نمیدونستم چه کاری درسته چه کاری غلط.
نرفته بودم دیدن لاله چون میدونستم لاله امیرو دوستداره و براش اینکه من الان زن امیرم خیلی سخته..
امیر با تمام زندگی بازی کرده بود.

وقتی که پیش هانا و آرمین برگشتم هانا کنار سرش روی شونه ی ارمین گذاشت بود دلم برای این دو نفر میسوخت هیچ کسی اندازه من امیر نمیشناخت.

آرمین از کنار هانا بلند شد برای حرف زدن باآش رفت به سمت اتاق.

این بار من کنار هانا نشستم سعی کردم کمی آرومش کنم پرسیدم:

آیلا رو کجا گذاشتی؟.
لبخند کم جونی زد وجواب داد:

_پیش مهرداداینا.
میدونستی مهرداد وهم تهدید کرده؟
عکس ترانه و ترنم برای مهرداد فرستاده اونارم تهدیدکرده!

خدایا همه را تهدید کرده بود بازی را با همه شروع کرده بود…

یعنی چه نقشه ای تو سرش داشت؟
به هانا گفتم من باید برم بیرون…
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:

_ کجا داری میری؟
گفتم یه کار کوچیک دارم باید انجامش بدم زود برمیگردم از کنار در که از روی رخت آویز مانتونو برداشتم و زدم از خونه بیرون.

نگاهی به شماره انداختم زنگ زدم
منتظر شدم تا جواب بده فکر نمی کردم روشن باشه اما بر خلاف انتظارم صدای بوق توی گوش من نشست…

#لیلی

زیاد طول کشید اما بالاخره دوباره صداش توی گوشم پیچید همون صدای و گیرا و بم …
قبل از اینکه من می خوام حرف بزنم اون شروع کرد به حرف زدن

_سلام ملکه ی من فکر نمیکردم انقدر زود دلت برام تنگ بشه !

با کنایه رو بهش گفتم نمی ترسی با این خط رد تو بزنند فکر نمی کردم اینقدر تو این کار را ناشی باشی ؟

تک خنده ای کرد و گفت:
_ خانوم خوشگلم به این چیزا فکر نکن امیرو دست کم نگیر میدونم چه کاری باید بکنم چه کاری نباید بکنم .
میدونستم جز خودت هیچ کس دیگه ای به این شماره زنگ نمیزنه مگه نکه دقیقا همین کارو کردی؟

از اینکه اینقدر راحت می تونستم دستمو بخونه کلافه بودم. نمیدونستم چیکار باید بکنم سریع از کوچه دور شدم و توی خیابون اصلی شروع کردم به قدم زدن .

چیزی سر کشید سر که شک نداشتم مشروبه.
بد با صدای ارومتری گفت:

_ سرتا پا گوشم خانومم حرفتو بزن.

از این کلماتی که در موردم استفاده می کرد حالم بهم میخورد.
این که هر لحظه تکرار می‌کردو تاکید می‌کرد که من زنشم عصبیم میکرد.

عصبی لبمو جوییدم و گفتم:
کاری به کار آرمین و هانا نداشته باش اونا فقط دنبال دخترشون بودن.
که شاهرخ مرد برای این بود که کم مونده بود آرمین رو بکشه هانا ندونم کاری کرد درست ولی اون یکی مثل من نیست یکی مثل تو آرمین هم نیست یه دختر معمولیه نمیدونه تو این شرایط باید چه کاری انجام بده خواهش می کنم از اونا بگذر .
شاهرخ بالاخره باید میمرد و مرد چه فرقی میکنه تو میکشتیش یا یه نفر دیگه؟

امیر با صدای بلند خندید و گفت:
_ بازم عشق من مهربونیش گل کرده داره نگرانی می کنه برای بقیه انگار گذشته داره برامون تکرار میشه مگه نه ؟

از تکرار گذشته می‌ترسیدم اما الان دلم می خواست فقط پای آرمین و هانا و آرش از این بازی بیرون بکشم.
خوب میدونستم بیشتر عصبانیت امیر بخاطر منه نه مردن شاهرخ.

دوباره به حرف اومد

_اینکه من اون دو نفر رو ببخشم و گذشتم کنم که نمیبخشم اما تصور کنی که بخشیدم تو چی؟ آرش چی؟ ریختن تو با آرش روی هم چی؟ فکر می کنی من از این می گذرم کاملاً در اشتباهی!

میدونستم اهل معامله است پس باید از راهش جلو میرفتم .

چی میخوای اینو بهم بگو ؟
دوباره دنبال معامله‌ای ؟

میتونستم صورت برنده شو حتی از پشت گوشی تصور کنم.

_ بیا پیشم لیلی بیا پیشم.
میتونیم یه معامله خوب بکنیم اما این بار فقط جون یه نفر نیست جون چند نفره که باید پاش معامله بشه میفهمی که چی میگم ؟

فهمیدم منظورش چیه و چی میخوا بهم بگه.
درد اون من بودم نه آرش ؛ هانا و آرمین، نه مهرداد و ترانه ….

زندگیه همه ی این ادما به این معامله بستگی داشت پس نمی‌شد ردش کرد.
بهش گفتم:

آدرس بفرست میام پیشت اما اون نچ نچی کرد گفت :

_توآدرس بده میفرستم بیان دنبالت ملکه ی من…

 

#هانا

آیلا توی بغلم بود و به حرفای مهرداد و آرمین گوش میدادم.
این همه ادم جمع شده بودیم تا یه راهی برای خلاصی از دست امیر پیدا کنیم اما چون جایی که توش اقامت داشت و نمیشد فهمید همه گیر کرده بودن.

با زنگ گوشی آرمین صحبتاشون قطع شد و آرمین جواب داد
_چیشده؟
یعنی چی لیلی برنگشته؟

_نکنه رفته پیش خانواده اش؟
باشه بیا اینجا مهردادم اینجاس منتظریم.

چیشده آرمین؟
لیلی طوریش شده؟
آرمین عصبی گوشی روی مبل پرت کرد و گفت:
_ واقعا تو این گیر و دار فقط گم شدن لیلی و کم داشتیم

نگران دخترم به خودم بیشتر فشار دادم و پرسیدم:
یعنی چی شده ؟

_از دیروز که رفته برنگشته.
پیش خانوادش هم نیست .
ارشمی ترسه خیلی نگرانه احتمالاً کار امیره.

ترسیده آب دهن و پایین فرستادم آرمین از جاش بلند شد و جعبه سیگارش رو برداشت یکیش روشن کرد .
مهرداد کلافه تر از آرمین بود میدونستم اونم به خاطر ترانه و ترنم خیلی نگران اما به روی خودش نمی آورد.
از پنجره به بیرون نگاه کرد و گفت:
_ اولین باره که توی همچین مخمصه ای گیر افتادیم .
فکرشم نمیکردم بتونه اینقدر راحت خودشو توی ایران پنهان کنه!
اینجا قلمرو اوت نیست اما خوب از پسش بر اومده و این برای من جای تعجب داره؟
باید بگردیم و پیدا کنیم کسی که رابطشه؛ کسی که اینجا کاراشو انجام میده.
از حرف هاشون سر در نمی آوردم هر کاری که میخواستن بکنن فقط دختر من باید سالم و سلامت میبود.
با اومدن آرش سه تایی تو اتاق رفتن در رو قفل کردن و شروع کردن به بحث کردن.

🍁🍁🍁🍁
🆔 @romanman_ir

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه صنم از عارفه کشیر

    خلاصه رمان :     داستان دختری به اسم ماه صنم… دختری که درگیر عشق عجیب برادرشِ، ماهان برادر ماه صنم در تلاشِ تا با توران زنی که چندین سال از خودش بزرگ‌تره ازدواج کنه. ماه صنم با این ازدواج به شدت مخالفِ اما بنا به دلایلی تسلیم خواسته‌ی برادرش میشه… روز عقد می‌فهمه تنها مخالف این ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
108 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Arsham
Arsham
4 سال قبل

ن دیگ رمزی بود بین منو و. ……. نمیشه رازم فاش میشع اگع بت بگم
مگه بچه دارین؟

Arsham
Arsham
4 سال قبل

••••….****+++ *-*

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Arsham

ارشام داداش چرا رمزی حرف میزنی یچیزی بگو منم بفهمم چی میگی به جون بچه هام به کسی نمیگماااااا
بین خودم و بچهام میمونه

نیوشاSs
نیوشاSs
4 سال قبل

شنیده بودم آرش هم مثل میلاد زنو بچه داشته• رمانهای قبلی رو نخونده بودم برای همین میپرسم• دوستان درسته؟!

به نظر من الان این لیلی دیگه باید مجبوره که کلن با امیر بره نره هم دیگه نمیتونه برگرده پیش آرش چون از امیر بارداره امیر هم که مثل نیما نیوفتاده زندان بگیم دختره از شرش تا۲۰•۲۱سال خلاص شود و بتونه تا ۲۰سال با آرش باآرامش زندگی کنه و خوشبخت بشن•• به نظره من لیلی دیوونگی کردهمون موقع که دوباره امیر خواهرش نشونداد باید می گفت خواهرم عاشق تو باهاش ازدواج کن بعد خواستید بچه دار بشید / به نظره من اصلن کاری که لیلی کرد نرمال نبود در حالی که میدونست خواهرش عاشق امیره• قبلن گفته بودم تنها یه توجیح داشت که لیلی هم عاشق امیر باشه و به عشق خواهرش حسودی بکنه••••
الان مثلن نویسنده میگه لیلی از امیر متنفربود و اسم اینکارو میزاره ازخودگذشتگی یا فداکاری••••؟!؟! /
الان به گمونم کلن لیلی با امیر بره این قاعله و جاروجنجال انتقامگیری امیر روانپریش کلن بخوابه•••• ایشششش حال بهم زن😝😝😝😝

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  نیوشاSs

اره نیوشا آرش شوهر خواهر امیر ( سانازه)… یه پسرم دارن…ولی طلاق گرفتن

آوا
آوا
4 سال قبل

سال بچه ها …
کسی اهنگ انگلیسی خوب داره معرفی کنه ؟؟؟؟؟

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

نه بابا الان فقط وقت دیوونه بازی های خودمونه شوهر کیلو چنده باو

Setayesh
Setayesh
4 سال قبل

اره واقعا😂😂😂

ayliin
ayliin
4 سال قبل

آفرین بابا خوب کاری کردی فاطمه…
.
الان چه وقت این کاراست؟!….

shadi
shadi
4 سال قبل

واییییییی یعنی این رمانه خواب از چشم من گرفته راستی من شادی هستم خوشحال میشم به جمعتون بپیوندم.

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  shadi

واقعا این رمان خواب از چشمات گرفته؟؟؟؟؟؟!!
.
سلام خوبی؟؟؟

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل

شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
الفبای دلت معنای نشکن را نمی فهمد

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

اوووف بعد دو روز ادمین اومده تایید کرده من که چشام لوچ شد از بس اومدم دیدم هنو تاییدشون نکرده

یاسی جانم من ۱۶ سالمه از استان بوشهر شهر برازجان
ایلین اره جدیی بود اونی که گفتم ولی خب همین دیشب به دوستم پی ام دادم گفتم که جوابم منفیه😂

ayliin
ayliin
4 سال قبل

فک کنم یه ده ساعتی نبود یاسی جانم….

yasi
4 سال قبل

ادمین کجاااااااایی
بیا این کامنت هارو تایید کن دیگه جون مادرت 😭
مردم اینقد از صبح اومدم و رفتم و خبری ار کامنت ها نشد بابا 😢😢

TiNA
TiNA
4 سال قبل

عاقا ارشاام کجای گرگان میشینین

Arsham
Arsham
4 سال قبل
پاسخ به  TiNA

سروش شما کجا میشینی

TiNA
TiNA
4 سال قبل
پاسخ به  Arsham

پارتیان

ayliin
ayliin
4 سال قبل

چه با ابهت!…

ayliin
ayliin
4 سال قبل

حوصلم سر رفت…
تمومش کنید…
همین الان…

yasi
4 سال قبل

ارشام پسر کجا رفتی
اومدی یه اصل دادی و د برو که رفتیم 😐

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

خیلیا اینطوری میان میرن!
تهش بازم ما میونیم یاسی!
هعییی…

Arsham
Arsham
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

ن ابجی هستم میبینم کسی صدام نمیزنه هیچی نمیگم فقد کامنتارو میخونم

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  Arsham

بیا ازین به بعد صدات میزنم!….

Arsham
Arsham
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

فدات ابجی

yasi
4 سال قبل

یاااا امام حسین
با ابلفظل
یا خدااااا
خواهران برادران اینجا چه خبره 😐

آزاده ؟؟؟
ساشا ؟؟؟
بابا چتونه شما ، چرا اینجوری بهم میپرین ؟؟؟
تو رو قران بیخیال شین 😭
بخدا هم دارین خودتون رو اذیت میکنین هم پریماه بیچاره رو 😢
خواهر ، برادری از مادر جدا از پدر سواتون یادتون رفته 😢

Hasti*Maya
Hasti*Maya
4 سال قبل

بابا اگه به این نویسنده باشه دوباره لیلی و امیر ارش به دنبال لیلی لیلی به دنبال فرار..
راستی بچه ها من تازه اومدم میشه تو جمعتون راهم بدید ؟

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  Hasti*Maya

بفرما عزیز…

آدرینا
آدرینا
4 سال قبل

☺️☺️ ازاده جون دیدی ادمین پارت قبل از bts عکس گذاشت؟؟!!! حالا بدو برو دم خونش خخخ 😂😂😂

*آزاده*
*آزاده*
4 سال قبل
پاسخ به  آدرینا

رفتم
درو وا نکرد

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  *آزاده*

حتما توی اون اتاق ته سالنی سمت چپ بوده صدای در و ایفون رو نشنیده
ادمین چیکار میکردی اونجا که صدای در آزاده جونمون رو نشنیدی؟؟
کلک مشکوک میزنی شدیـــــــد

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

موافقم…

TiNA
TiNA
4 سال قبل

عاقا ارشام کجای گرگان میشینی

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  TiNA

تینا ضلع شمالی گرگان، لب حوض میشینه معمولا آدامس میجوعه من دیدمش!…

TiNA
TiNA
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

اتفاقن چن بار رد شدم منم دیدمش

دسته‌ها
108
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x