رمان استاد خلافکار پارت 92 - رمان دونی

رمان استاد خلافکار پارت 92

 

نمی دونستم به خاطر این همه حساسیتی که روی من داشت بخندم یا گریه کنم.
داشت از الان واسه چیزی غصه می‌خورد که هنوز اتفاق نیفتاده بود و شاید حتی هیچ وقت هم اتفاق نمی افتاد گفتم
یه نگاه به خودت بنداز میدونی چند سالته؟
کسی نشناسدت فکر میکنه که یه بچه ۱۵ ساله ای…
تو دنیا میلیون ها نفر جراحی می کنن این که چیزی نیست برای همه پیش میاد .
دستمو گرفت منو به سمت تخت کشیده و روش نشوند
_ تو با همه فرق می کنی، تو لیلی هستی؛ تو مال منی ،تو جون منی ،من میمیرم اگه بخوان تنتو رو زخمی کنن من میمیرم لیلی.
بهش گفتم
زایمان طبیعی این قدرا هم راحت نیست تو فکر می کنی که بچه طبیعی به دنیا بیاد من اصلا اذیت نمیشم؟
اگه جراحی بشه حداقل ایکه درد نمیفهمم اما برای به دنیا آوردن بچه باید چندین ساعت عذاب بکشم درد بکشم .
میدونی درد زایمان چقدره؟
از این حرفا به قدری ناراحت شده بود که صورتش کاملا توهن رفته بود کلافه موهاشو چنگ زد
_ یعنی اشتباه کردم که بچه خواستم؟
من فقط دوست داشتم ازتون بچه داشته باشم یه بچه ای که مادرش تو باشی و پدرش من.
نمیخواستم اذیتت کنم نمیخواستم تو درد بکشی .
عجب آدمی بود متحیر بهش خیره شدم
کی فکرشو میکرد امیر که این همه زیر دست داره و با یه حرفش همه بله قربان گوش هستن
که وقتی داد میزنه و عصبی میشه آدمای دورو برش به خودشون می لرزن اینطور راجع به من مهربون باشه ؟
خودم هم باورم نمیشد با خنده رو بهش گفتم باورم نمیشه تو همون
امیریهستی که روز اول دیده بودمت باورت میشه ؟

لبخندی زد
_من همونم امیرم هنوزم خیلیا ازم حساب میبرن هنوزم یه لشکر آدم وقتی اسم من میاد خودشونو خیس می کنن اما نه برای تو…
تو زندگی منی
کسی هستی که به خاطرش از همه چیزم میگذرم خودت و با بقیه مقایسه نکن باشه؟
شاید بهترین تصمیم برای من این بود که کمی منعطفتر باشم در مورد این آدم
این همه عشق و علاقه ای که به من داشت هیچکس تونست داشته باشه.
با صدای زنگ گوشیش از فکر و خیال جراحی من بیرون اومد

تماس و جواب داد
نمیدونم پشت خط کی بود و چی بهش میگفت که کم کم صورتش داشت توی همه می رفت بالاخره از جاش بلند شد و با صدای بلند گفت
_ میکشمتون عوضیای زبون نفهم من چی بهتون گفته بودم؟
چه گوهی می خوردین که تونستن فرار کنن؟
میدونی اگه پاشون به جایی برسه چه اتفاقی برامون میفته ؟
تک به تک تکشون رو میخوام یکیشونم جا نمیندازی میفهمی که چی میگم؟
اگر نه میام سراغ زن و بچه خودتون اونا رو به جای دختر را برمیدارم.

ترسیده روی تخت دراز کشیدم همین الان داشتیم در مورد این که کارشو ول بکنه حرف می زدیم ولی اون الان داشت در مورد فرار کردن دخترا اینطوری واکنش نشون میداد انگار این آدم قرار نبود عوض بشه وقتی تماس قطع کرد و به سمت من چرخید با منب روبرو شد که با نفرت بهش نگاه می کردم به دستش و بهسمتم دراز کرد که پس زدم و گفتم
همین الان داشتی بهم قول میدادی از این کثافت کاریا بکشی بیرون اما چی شنیدم؟
عکس العملت برای فرار کردن اون دختر های بدبخت!
تو میخوای اینطوری کار تو بزاری کنار منو بچه گیر آوردی امیر؟
فکر می کنی منم از اون دخترای ساده ام که هیچی نمیفهمم؟
تو که خوب میشناسی منو قسم میخورم اگه پاتو از این گندکاریا نکشی کنار بالاخره یه روزی با این بچه از اینجا میرم میرم جایی که دستت بهمون نرسه تو منو خوب میشناسی…
کلافه به زور دستمو تو دستش گرفت
_ یه لحظه بهم فرصت بده لیلی من نمیتونم همین الان یهویی وقتی زنگ میزنه بهم میگن تمام قراردادها داره بهمیخورده به خاطر فرار کردن دخترا بگم عیبی نداره بزارین برن.
باید مثل همیشه باشم نمیتونم یه دفعه بکشم کنار میدونی چه بلایی سرمون میاد؟
من نمیخوام اتفاقی برای تو بچمون بیفته فرصت بده ک کم کم میکشم کنار
هر چیزی که تو بخوای میشم همونی که تو میخوای فقط حرف رفتنو نزن هیچ وقت حرف رفتن نزن من همه این کارارو بخاطر تو می کنم وقتی تو میگی میخوای بری دلم میخواد زمین و زمان آتش آتیش بزنم اگه بری از من یه دیوونه زنجیری میسازی حرفاشو زد از اتاق عصبی بیرون رفت نمیدونستم باید بهش اعتماد کنم یا نه اما چاره‌ای جز اعتماد نداشتم .
دستمو روی شکمم گذاشتم آروم با پسرم حرف زدم
بهش گفتم که پدرش داره اذیتم میکنه بهش گفتم که باباش عوض نشه مجبورم بردارمش و برم.

از وقتی که امیر رفته بود ۲۴ گذشته بود.
۲۴ساعت کامل خونه نیومده بود از امیری که من میشناختم این کار بعید بود خیلی هم بعید بود شب موقع خوابیدن سختم بود خوابیدن عادت کرده بودم به نشستنش کنارم حرف زدن و نوازشاش صحبت کردنش با من و پسرم …
شب سختی گذرونده بودم دروغ چرا نگرانشم بودم که نکنه اتفاقی براش افتاده باشه صبح سراسیمه که از خواب بیدار شدم و کنارم ندیدمش بیشتر نگران شدم وقای که برای ناهار برنگشت دیگه واقعا داشتم از نگرانی دیوونه میشدم….

#لیلی
هیچکس ازش خبر نداشت یعنی من با هیچ کسی ارتباط نداشتم که ازش بپرسم تنها کسانی که دور و برم بودن خدمه ب خونه بودند که هیچ وقت نمی فهمیدند امیر کجا قراره بره با کی میخواد ملاقات کنه یا حتی کی برمیگرده…
گوشیش خاموش بود و من از خودم عصبی بودم که چرا اونطوری باهاش حرف زدم!
اصلاً اشتهایی برای خوردن نداشتم امروز ناهار نخورده بودم و الان شام.
تمام فکر و ذکرم پیش امیر بود که یه روز گذشته اصلاً سراغ منو نگرفته بود پشتش یه چیزایی داشت یه چیزایی که اصلا خوب نبود…
حسی بهم می گفت قراره یه اتفاقی بیفته یا خبرهای بدی داشتم اما دلم نمی خواست این احساسات و باور کنم دیگه کم کم داشت گریه ام می گرفت اگر یه روزی توی گذشته بهم میگفتن یه زمانی میرسه که تو از نگرانی امیر گریه می کنی واقعا خندم میگرفت اما الان به حدی نگرانش بودم که گریه هم دیگه دست خودم نبود روی تخت نشسته بودم خیره شده بودم به دیوار خدا خدا می کردم امیر برگرده خونه …
انگار که خدا دعاهام و شنید که در اتاق باز شده وقتی سر چرخوندم امیر و درست روبه روم دیدم انگار که کل دنیا رو بهم داده باشند به سختی از جام بلند شدم و به سمتش رفتم و ناخودآگاه بغلش کردم نگرانی با آدم خیلی کارا میکنه مثل اینکه احساسات درونی تو که داری پنهون می کنی رو می کنه…

امیر انگار از این کار من تعجب کرده بود چون دستاش کنارش خشک شده بود و حتی بغلم نمیکرد.

بالاخره ازش دل کندم و کمی ازش فاصله گرفتم این بار محکم با مشت روی سینش کوبیدم و گفتم
خیلی نامردی کجا بودی تو؟
گفتم حتما یه بلایی سرت اومده یه اتفاقی افتاده خجالت نمی کشی که یهو میزاری میری نمیگی اینجا من میمونم و تردید و نگرانی که چی شده و کجا رفتی؟

ناباور به منی که اینطور داشتم بی تابانه گلایه میکردم نگاه میکرد انگار منه جدیدی که خودمم ازش متعجب بودم برای اونم متحیر کننده بود بالاخره بازوهامو با دستاش گرفت و منو آروم سر جام نگه داشت و گفت

_من اینجام برگشتم آروم باش..

نفس نفس میزدم و اشکم صورتم خیس کرده بود خودمم نفهمیده بودم کی گریه ام گرفته سرشو خم کرد و روی پیشونیم رو بوسید و پیشونیش به پیشونیم چسبوند و

_ آروم باش من حالم خوبه برگشتم دیگه جایی نمیرم تنهات نمیزارم اگر می دونستم اینطور بی تابی می کنی ناراحت میشی هیچ وقت نمی رفتم باورم نمیشه تو برای من نگران بودی.
انگار الان تازه به دنیا اومدم انگار برای اولین بار زندگی داره بهم لبخند میزنه چی از این بالاتر که تو نگران منی؟

دستاش بود پس زدم عقب رفتم و روی تخت نشستم تازه به خودم اومده بودم که چه کارا که الان نکرده بودم خجالت میکشیدم نگاهش کنم از این که اینطور نگرانیم براش رو کرده بودم و دستم جلوش رو شده بود خجالت میکشیدم .
روی زمین زانو زد دستامو که روی پاهام بود گرفت و گفت
_ خوبی چیزی خوردی؟

گفتم نمی تونستم چیزی بخورم ترسیدم اتفاقی برات بیفته دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو با کمی بالا گرفت و گفت
_ نگران من شدی تو مگه از منمتنفر نیستی؟

چنان ناامیدانه اینو پرسیده بود که نگاهم و درست به چشماش دادم و بهش خیره شدم و گفتم
نفرتی که بهت داشتم هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی تموم بشه نمیدونم حسی که به تو دارم به خاطر پسرمه یا نه اما الان دیگه از اون تنفر گذشته خبری نیست درست وقتی به گذشته فکر می کنم توی قلبم عذاب وجدان میگیرم که چرا هنوز ازت نفرت ندارم اما الان تو پدر پسر منی پدر بچه ی هستی که توی شکممه چطور میتونم از پدر بچه ام نفرت داشته باشم وقتی باید تا آخر عمرم کنارش زندگی کنم؟

دستشو روی شکمم گذاشت و آروم زمزمه کرد
_ پسرم نیومده من مدیون خودت کردی
نفرتی که از من تو دل مادرت بود و از بین بردی.
مدیون توام پسرم تا همیشه..

🍁🍁
🆔 @romanman_ir

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای گمشده
دانلود رمان رویای گمشده به صورت pdf کامل از مهدیه افشار و مریم عباسقلی

      خلاصه رمان رویای گمشده :   من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بی‌پدر بزرگ شده و حالا با بزرگ‌ترین چالش زندگیم روبه‌رو شدم. یک‌روز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونه‌ام بچه‌ایه که مادر ناشناسش تو یک‌نامه ادعا می‌کنه بچه‌ی منه و بعد از آزمایش DNA فهمیدم اون بچه واقعا مال منه! بچه‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
491 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hana
Hana
4 سال قبل

وااای دخترا کجایید؟

Hana
Hana
4 سال قبل

سلام برو بچ …خوبین همه ؟ سرحالید؟!…..ماشالا من نبودم دو ساعت هااا ترکوندید …چرا وقتی من هستم کسی نیست؟!!

sasha28
sasha28
4 سال قبل

قادر دادا مبارک باشه ولی اینو بگوراست یا سرکاری
باران خانم مبارک باشه قدر داداقادر رو بدون پسر خیلی خوبیه

s
s
4 سال قبل

خانم ادمین چطوری تو یه روز از 60 کیلو رسیدی به 56 کیلو؟؟؟یاسی به نظرم تو اعتراف گیری هات راز موفقیتشو بپرس احتیاجمون میشه

رزا
4 سال قبل
پاسخ به  s

سلام رزا هستم خوشحال میشم تو جمعتون باشم

Artamis
Artamis
4 سال قبل

یاسی اجی کجایی هستی؟؟؟

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

یاسوج عشقم
تو چی ؟؟

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

یاسی بخدا یاسوجی هستی من تابستون کلا یاسوج پلاسم هر جای یاسوجو بگی حفظم دیگه خیلی اومدم منم استانمون بوشهره شهرمون برازجون

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل

نفس، یاسی، پریسا، آزاده برین عکس مرصادو تو اعضا ببینید

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiin .

دیدمش ایلین
چه هیکلی داره لامصب ، اون ساعتش منو کشته ، ژستشو نگا 😅
مرصاد جدی خودتی 🤔

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiin .

ایلین این که خودش نی اگه رو عکسه دقت کنی یچیزایی مت اسم سایتی چیزی نوشته این ینی عکسه اینترنتیه

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiin .

دیدمش
قادر و باران
ایسگایم بچه ها
قادر خودتی داری این کار و میکنی ما دست از سرت برداریم من میدونم
این میگه ۵۶ تو میگی ۶۰ خودت نباشی فامییلتون رو اوردی
بگه من زن اینم خلاص

Sara
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiin .

شما گروه تلگرام دارین ؟

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiin .

دیدم آیلین
بابا مرصاد ژستتو برم😂😂🖖

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل

قادر و باران؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
ادمین سرکاریه؟؟؟؟
.
.
من ظرفیتم تکمیله ها الان!
.
.
جدی جدی خودشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
ای خداااااااااااااا
.
.
.
من دیگه رد دادم….

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiin .

منم رد دادم بقران
اون مرصاد
این ادمین
اون زن ادمین
اون از گروه
اون خودم و آزاده
خدایا به دادم برس
خل نشم صلوات 😑

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل

ادمین مگه نمیشه الان ثبت نام کرد؟؟

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiin .

پسسسس کجاست این مرصاد خاننننن اه

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  Nafas

اومد نفس
تو نیستی خواهر
بیا برو ببینش
استایلش منو کشته 😉

yasi
yasi
4 سال قبل

هعییییییییی
خودتی
زن ادمینی
مرگ من داری جدی میگی
سرکاریه
اره
.
.

قااااااااادر جدی جدیه 😮
خودشه😐

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل

هوووووف ینی من تا این کامنتا رو بخونم کور میشم!
خدایا هلپ!

فاطمه
4 سال قبل

سلام رمان یعنی متفاوت درک کردن نه همه رمانا مثل هم شدن..جذابیت ندارن..این رمان جذابیتش ازبین رفته خیلی کش دارشده بی مزه…

shayan
4 سال قبل

سلام خوبین عضوجدیدم

Mahsaa
Mahsaa
4 سال قبل
پاسخ به  shayan

سلام شایان من مهسان خوشبختم

shayan
4 سال قبل
پاسخ به  Mahsaa

سلام مهسان جان خوشبختم

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  shayan

سلام داش شایان خوش اومدی
رخ بنمای و معرفی کن خود را

shayan
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

سلام فاطمه جان شایان هستم از تهران ۱۸ ساله

shayan
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

سلام فاطمه جان ازتهران هستم ۱۸ ساله

AAzadeh
AAzadeh
4 سال قبل

سلام سلام همگی سلام
حالا این وری سلام
حالا اونوری سلام
خوبین آقایون و داداشا
خوبین گوگولیای عمه آخ عمه فداتون بشه 😂😂😂😂😂

Sara
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

سلام آیلین جون از آشناییت خوشبختم

AAzadeh
AAzadeh
4 سال قبل
پاسخ به  Sara

من آزاده هستم نه آیلین
خخخخخ
از اشناییت خوش بختم

Sara
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

آها شرمنده آزاده جان

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل
پاسخ به  Sara

سلام سارا جان خوبی؟؟

Sara
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiin .

مرسی فدات تو خوبی

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل
پاسخ به  Sara

ممنون عزیز…

AAzadeh
AAzadeh
4 سال قبل
پاسخ به  Sara

نه عیبی نداره
خخخخخ
فاطمه خوبی
هیچی یهو عمه اومد تو دهنم

Mahsaa
Mahsaa
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

سلام آزاده جون خوبی من مهسان منم عضو جدید گروهم خوشبختم

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

سلااااااااام عمه آزاده
شطوری ؟؟

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

سلام ازاده جون
ط خوبی
حالا چرا عمه؟؟!دلت هوسه فوش کرده عمـــــــــــــــــــه
خوبه عمه باشی و عمه ی ادمین باشی
نچ نچ نچ
ادمین تو این چن روز اخیر روح عمه جانتان بسی بسیار مستفیض شدن
گناه کبیره به جان خود نخر برادر جان

******
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

*******
*****
******

AAzadeh
AAzadeh
4 سال قبل
پاسخ به  ******

مگه شما
هیییین زنه آقای رنجبری ؟؟؟؟

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

هاااااااااااا
.
.
چی شددده؟؟؟؟؟؟؟

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

نهههههههههههههههههههههههههه
واقعاااااااااااااا
آزاااااااااده
چی میبینم 😮
تو هم همونی رو فکر میکنی که من دارم فکر میکنم 😢
.
.
جدی جدی خودشی 😮

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

آزااااده برو پایین ببین
بیوگرافی داده
.
.
اصلا ول کن اینجا رو بیا بریم تل

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

وااای یاسی!

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

واااااااای اسمت چیه زن ادمین
b یعنی چی ؟؟؟
بهار
بهنوش
بهنواز
باران
بنفشه
بهاره
بیتا
چیه اسمت
.
.
.
خدا لعنتت نکنه ادمین که اینکارو با ما میکنین😭

ساشا*
ساشا*
4 سال قبل
پاسخ به  admin

قادر دادا واقعا من باورم نمیشه پس لازم شد به پری بگم بیاد زنداداش و ببینه

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  admin

نهههههههه
ادمین سر کاری که نیست 🤐🤐
باز داری دستم میندازی ، اره ؟؟؟

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  ******

وای وای وای یاسیییییی بدووووو بیا زن ادمین خان اومده🤩😂😂😂

AAzadeh
AAzadeh
4 سال قبل
پاسخ به  Nafas

سلام زن آقای رنجبر!!
خوبی ؟؟؟
نهههه وزغ چیه شما پیشی هستی پیشی
از اونا که نفس میزاره پروفش خخخخخخ😂

Aida
Aida
4 سال قبل

جناب ادمین شما میدونی من چجوری رمان ترمیم رو از توی تلگرام پیدا کنم ؟؟؟؟هرچی میزنم میگه چنین گفت و گویی وجود ندارد …

AAzadeh
AAzadeh
4 سال قبل
پاسخ به  Aida

چون باطل کرده آدرسو

توتیا
4 سال قبل

سلام ادمین بیزحمت به نویسنده بگین رمانو کش ندن رمان اولاش خوب بود الان اخراش کش میده…پر تخیل شده..حوصله بر شده..
بد شده رمان..همش زوم شده رو لیلی زیادی رفتار امیر واحساساتش تخیلی شده..مرد بی منطقیه…
قصد جسارت ندارم فقط یکم واقعیت باید گفته بشه زیادی تخیلی شده

نوتیا
4 سال قبل

سلام بچها رمان همسر دهاتی من کسی نداره

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

ادمین سلام
.
.
.
.
.
.
.ادمین فرزندم جون بچت ضایعم نکن
جواب سلام واجبه هااااااا

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  admin

سلام ادمین
چطوری
اسم زنت چیه
.
.
.ضایعم نکنیا 🙂
جواب اسم زنت چیه واجبه ، واجب
مگه نه فاطی 😂

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

به من چه
جواب نده ، خودت گناه میکنی ☺

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

ادمین ساخته شده واسه ضدحال زدن جواب نمیده آدمو ضایع میکنه😑😂😂

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

یاسییییی دیشب کجا بودی هان؟؟
قرارمون یادت رفت🤨😂😂

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل
پاسخ به  Nafas

منم اومدم یاسی نبود!
یاسی کووووجا بودی راستشو بوگو!

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

ارهواسی از واجبات و فرائض دینی مهم در اسلام محسوب میشه ادمین تو که نمیخوای مرتکب گناه کبیره بشی
.
.
.زشته عیبه گناه نکن جواب بده

eli.a
eli.a
4 سال قبل

سلام. ممنون از رمان های قشنگتون

.Tina.
.Tina.
4 سال قبل
پاسخ به  eli.a

داداش قادر پارت جدیدو بزار دیگ😳

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

یااااااا ابلفضلللللل
دوساعت اینجا نبودما
ترکوندین اینجا رو
چنتا عضو جدید داریم
خوبه هانا هس از عضو جدیدا پذیرایی کنه

Sara
4 سال قبل

سلام خوب هستین من هم یک عضو جدید هستم

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Sara

سلام ابجی خوش اومدی …بخوبیت خودت خوبی؟

Sara
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

مرسی هانا جونم تو خوبی

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Sara

ممنون فداااایت گلم….معرفی میکنی سارا جان

Sara
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

سارا ۱۵ ساله از زنجان

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Sara

از اشناییت خوشبختم سارا جان..

Sara
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

فدات گلم

Mahsa
Mahsa
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

ممنونم من خوبم هانا جون تو چند سالته البته اگر اشکالی ندارد

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

همیشه خوب عزیزم…من 17سالمه ابجی

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

داداش ادمین کجایید؟ کامنت هارو تایید کنید…

Mahsa
Mahsa
4 سال قبل
پاسخ به  Sara

خوشبختم

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

مهسا جان معرفی میکنی گلم…

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

سلام
کی بیداره؟؟؟؟

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

سلام پریسا جان…بنده بیداره..خوبی قشنگم؟

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

فدا مدا
تو خوبی؟؟؟

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

نشی بلا …خودت خوبی قشنگم؟

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

پریسا خواهر دیگ کسی این موقعه شب نمیگه ک کی بیداره
قرن ۲۱ شده تازه،سرشبه
چطوری با اق آیدین😉

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

آخه بعضی ها خوابن
بابا آیدین نیست
منظورم آیلین بود

ayliiin .
ayliiin .
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

نه بابا من مرغم زود میخوابم!

Mahsa
Mahsa
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

من مهسام 13سالمه و رمان زیاد میخونم در استان فارس زندگی میکنم

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

از اشنایت خوشبختم خواهری…

Mahsaa
Mahsaa
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

به همچنین

Sara
4 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

خب فکر میکردم از همه کوچیک تر منم. الان میبینم از منم کوچیک تر هست

دسته‌ها
491
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x