رمان دونی

 

 

 

میرانم چرخید سمت منی که هنوز تو یه حباب گیر کرده بودم و انگار داشتم از یه فضای معلق به قضیه نگاه می کردم و هر لحظه منتظر بودم یکی یه تلنگر به حبابم بزنه و من و پرت کنه رو زمین.

تا اینکه میران این کار و به عهده گرفت.. وقتی با دو قدم فاصله امون و پر کرد و بدون هیچ مقدمه و زمینه سازی.. تن بی جونم و توی بغلش گرفت و محکم فشار داد..

دستام بی حرکت کنار بدنم آویزون مونده بود و حتی تلاشی هم برای پس زدن و هل دادنش نمی کردم.. عجیب بود ولی.. داشتم با چند تا نفس عمیق بوی عطر میران و جایگزین بوی بد بازداشتگاه که هنوز توی مشامم حس می شد کردم.

منی که تا همین چند وقت پیش.. هربار که از پیش میران می رفتم خونه انقدر خودم و می سابیدم تا بوی عطرش از بدنم پاک بشه.. حالا به درجه ای از بدبختی و بیچارگی رسیده بودم.. که بدبختی قبلی زندگیم.. برام مثل یه طناب نجات شده بود.

بوسه های میران که روی سرم نشست.. چشمام با درموندگی روی هم افتاد.. دیگه واقعاً از درک کردن این آدم عاجز بودم.

نمی فهمیدم کدوم روش و باید باور کنم.. آدمی که پای تلفن اون حرفا رو زد و من و با چند تا جمله تحقیر آمیز رو زمین پرت کرد و از روم رد شد..

یا آدمی که وسط خیابون داشت این شکلی ابراز احساسات می کرد و محبتش و به رخم می کشید.. کاش می فهمیدم.. کاش..

بالاخره بعد از چند دقیقه بدون دخالت من عقب کشید و دست سردم و توی دستش گرفت و راه افتاد.. منم عین یه آدم بی اختیار پشت سرش کشیده شدم و نشستم تو ماشین.

حالم و فهمیده بود که وقتی سوار شد خودش کمربندم و بست و بدون هیچ حرفی راه افتاد.. هرچی که باید می شنید و تو کلانتری شنیده بود و خودشم شهادت به بی گناهی من داده بود.. دیگه لزومی نداشت بخواد سوال اضافه ای از من بپرسه..

منم هیچ حرفی برای به زبون آوردن به ذهنم نمی رسید.. یه طرف مغزم اون بازداشتگاه پر از کثافت و یادآوری می کرد و می گفت ازش تشکر کن.. ولی اون یکی طرف می گفت اگه عین آدم جوابت و می داد و می گفت تا چند دقیقه دیگه می رسه.. اصلاً لزومی نداشت پات به اون بازداشتگاه باز بشه و یکی از بدترین لحظه های زندگیت و توش تجربه کنی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یادآوری دوباره اش انقدر حالم و بد کرد که بازم حس حالت تهوع بهم دست داد و با تلخ شدن دهنم از مایعی که داشت با سرعت زیاد به بالا حرکت می کرد.. یه دستم و محکم روی دهنم گرفتم و با اشاره از میران خواستم که نگه داره.

اونم با یه نگاه فهمید حالم و که سریع ماشین و کشید کنار و خودشم همزمان با من پیاده شد.. ولی کاش تو همون ماشین می موند و من و تو این وضعی که همه محتویات دهنم و مجبور شدم توی جوب خالی کنم نمی دید.. بس بود هرچقدر بیشش تحقیر شده بودم.. دیگه بیشتر از این واقعاً آزار دهنده بود.

هرچند که این حس فقط تو وجود خودم بود و میرانِ عجیب غریب شده امشب.. کاری نکرد که این وضع برام شدیدتر بشه..

فقط سریع رفت سمت مغازه ای که چند متر بالاتر بود و با یه بطری آب معدنی برگشت سمت منی که هنوز همونجا روی زمین افتاده بودم و قدرت و انگیزه ای برای بلند شدن از جام نداشتم.

بطری و گرفت سمتم ولی حتی دستم و نتونستم برای گرفتنش دراز کنم که پوف کلافه ای کشید و کنارم رو پاهاش نشست و مشغول شد..

اول آب و ریخت توی دست خودش و بعد پاشید رو صورتم و با دستش همه جای صورتم پخشش کرد و بعد لبه بطری و به دهنم چسبوند..

بالاخره تکونی به خودم دادم و برای زودتر بیرون اومدن از این وضعیت اسفبار دهنم و شستم و چند قلپم آب خوردم تا این طعم تلخ مزخرف از بین بره و بعد بطری و دوباره به میران برگردوندم..

میرانم از جاش بلند شد و اینبار دستش و به سمتم گرفت تا کمکم کنه از جام بلند شم که سرم به سمتش چرخید و نگاهم و اول به دست دراز شده اش بعد به صورت جدی و درهمش دوختم..

عجیب بود که هیچ کدوم یه کلمه حرف هم نمی زدیم.. تکلیف منی که هنوز توی شوک همه این اتفاقات بودم مشخص بود و طول می کشید تا دوباره خودم و پیدا کنم..

ولی این سکوت میران.. اونم وقتی انتظار داشتم حداقل وقتی سوار ماشین شدیم.. متلک ها و زخم زبون ها و تحقیرهای کلامیش و شروع کنه.. بیشتر از اینکه باعث آرامشم باشه.. من و می ترسوند.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریا پرست
دانلود رمان دریا پرست به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

      خلاصه رمان دریا پرست :   ترمه، از خانواده‌‌ی خود و طایفه‌ای که برای بُریدن سرش متفق‌القول شده و بر سر ‌کشتن او تاس انداخته بودند، می‌گریزد؛ اما پس از سال‌ها، درحالی که همه او را مُرده و در خاک می‌پندارند، با هویتی جدید و چهره‌ای ناشناس به شهر آباءواجدادی‌اش بازمی‌گردد تا تهمت‌ها و افتراهای مردم را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

.......
.......
1 سال قبل

اینکه کم می‌نویسی بیشتر آزاردهنده هست تا جذاب..

panah
panah
1 سال قبل

یه اتفاق و که میخواید بنویسید یک ماه درگیرشین واقعا این چه وضع نوشتنه بعدشم که میزارید تو سایت دو خط بیشتر نیس همینم ننویس خوب مردم آزارا کاش هیچوقت این رمان مزخرف و نمیخوندم

دکتر ماما دلی
دکتر ماما دلی
1 سال قبل

الان پارت ۲۵۸ هستیم ولی هیچی که هیچی من اصلا نمی‌دونم نویسنده های رمان دونی چشون شده

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x