رمان دونی

رمان خان زاده جلد سوم پارت 21

 

سرمو پایین انداختم نمی‌خواستم با اون آدم چشم تو چشم بشم

در اتاق که باز شد عطر خاص شاهو کل اتاق و پر کرد
نفس کشیدن تو هوایی که اونم اونجا بود قبلا برام آرزو بود
لذت بخش ترین کاری بود که انجام می دادم
اما الان شنیدن عطرش برام مثل هشدار زنگ خطر بود
دکتر رو به شاهو گفت

_ این دختر بیچاره انقدر ضعیف هست که نمیتونه سرپا بایسته اون بچه تو شکمشم خیلی ضعیف و ناتوانه
باید در آرامش باشه میفهمی؟
هم بچه هم این دختر استرس براشون مثل سم میمونه شاهو…

نگاه سنگینشو روی خودم احساس می کردم اما سربلند نکردم تا ببینمش
قدمای محکمی برداشت و خودش و به میز دکتر نزدیک کرد
دست روی میز دکتر گذاشت و به سمتش خم شد و گفت

_ هر چیزی که لازمه بنویس دارو قرص ویتامین مکمل میگیرم حالش بهتر میشه هر دو نفرشون…

من خیلی کار دارم نباید این دو تا مریض و بیحال باشن

دکتر عصبی مثل خودش از روی صندلی بلند شد دستش رو روی میز گذاشت و به سمت شاهو خم شد گفت
_ این بچه بازیا رو کی میخوای تموم کنی؟
گناه این دختر چیه که داری میسوزونیش توی اتیش نفرت و انتقام خودت
رهاش کن اون بچه رو نمیخواد میفهمی؟
ازش متنفره همونطوری که از تو متنفره

شاهو طوری به سمت من چرخید که صدای رگ به رگ شدن گردن شو شنیدم
ترسیده یه قدم عقب برداشتم که اون با صدای بلند و نعره مانندی گفت
_ تو از بچه من متنفری؟
تو غلط کردی که متنفری…
این بچه مال منه بزرگش می کنی جلوی چشمای پدر و مادرت بدون اینکه بفهمن پدرش کیه توی روشون وایمیستی و میگی می خوام بچمو نگه دارم بدون اینکه بگی منه شاهویی هم هست
باید قانعشوم کنی بچه رو بدون پدر به دنیا بیاری
می خوام از دور از عذاب کشیدن شونو حقیر شدنشونو ببینم

بعد تو حتی اگر ثانیه به این فکر کنی بلایی سر بچه من بیاری یا آزاری بهش برسونی تک تک آدمای خانواده تو جلوی چشمات آتیش میزنم
خوب میدونی که می کنم اینکارو……..
همه این دنیا منو خوب می‌شناسن حرفی بزنم پای حرفم می مونم پس خطا و اشتباهی نکن دختر خوب…

بفهمم داری چیکار می کنی یه قدم اشتباه تو باعث میشه خانواده ات تاوان اشتباهات تو پس بدن…
تهدیدتتش که تمام شد و بدون حرفی به سمت در اتاق رفتم
اما با صدای دکتر کنار در ایستادم

_ماه دیگه باید بیاید برای آزمایش غربالگری…

شاهو ابرو در هم کشید و گفت
_ این چه آزمایشیه

دکتر روی میزش خودکار شو کمی جا به جا کرد و گفت
_آزمایشی که روشن می‌کنا که این بچه کاملا سالم هست یا نه!

انگار حرف بچه که میشد شاهو سر هر چیزی کوتاه می‌آمد
این بچه شده بود خط قرمزی براش که دوست نداشت نه خودش و نه احدی ازش رد بشه
پس رو به دکتر گفت

_پس ماه دیگه میارمش همین جا…

خودتوکاراش انجام بده
میدونی که من وقت زیادی ندارم

کاش می فهمیدم که شاهو با این بیتا مطرب چه صنمی داره؟
اما اونقدرا هم زندگی به کام من نبود که بشینم راجع به این چیزا سوال کنم
پس بی سر و صدا از مطب بیرون اومدیم وقتی من توی ماشین نشستم شاهو جلوی یکی از داروخانه‌هایی همون نزدیکی بود ایستاد
تا نسخه‌ای که برامون پیچیده بودن و بگیره
توی فکر و خیال غرق بودم اگه همین الان از ماشین پیاده میشدم میرفتم یه جای خودم و گم گورمی کردم چه اتفاقی می‌افتاد؟

هنوز درگیر فکری بودم که توی سرم بود که در ماشین باز شد و شاهو کنارم نشست
با یک کیسه بزرگ پر از دارو ویتامین و این چیزها
کیسه روی جلکی صورتم تکون داد و گفت
_همشونو به موقع میخوری یکی رو هم از قلم نمیندازی

اشاره به کیسه کردم و گفتم
این همه قرص و دارو رو کجا بزارم پدر و مادرم اگه ببینن چی بگم؟

شونه ای بالا انداخت و گفت
_ خودت یه فکری به حالش بکن فقط اینو بدون یکی از این قرص‌ها جابجا بشه من میدونم تو
نمیخوام بلایی سر بچم بیاد ..

وقتی میگفت بچه ام مو به تنم سیخ شد حالم زیر و رو می شد احساس می کردم می خوام بالا بیارم

بچه ای که نامشروع بود بچه ای که با حیله و نیرنگ توی وجودم کاشته بود
بچه ای که هیچ حسی بهش نداشتم دوباره سکوت کردم
بحث کردن با این آدم هیچ سودی برای من نداشت
مسیری که می رفت به سمت خونه ما نبود مسیری بود که احساس می کردم منو به جهنم میبره

سراسیمه و ترسیده رو بهش گفتم منو کجا داری میبری؟

عینکش و جابه جا کرد و گفت

_خونه خودم

دستگیره ی در و چسبیدم و گفتم

اونجا مگه چه خبر چرا میخوای ببریم اونجا ؟
بدون خجالت بدون رحم و بدون هیچ احساسی جوابمو داد
_ دلم سکس میخواد اونم با یه دختری که توی شکمش بچه باشه کی بهتر از تو ؟
می خوام پسرم منو حس کنه نمیخوام فک کنه پدر و مادرش با هم قهر و دعوا دارن می خوام مهرومحبت رو بهش نشون بدم….

با شنیدن این حرف‌ها انگار راه نفسم بسته شد
هر چقدر سعی می‌کردم تقلا میکردم اکسیژن و به ریه هام برسونم نمیتونستم
چشمام داشت از حدقه بیرون میزد انگار که یک نفر دست های قویشو روی گلوم گذاشته بود و فشار می داد تا خفم کنه تا جونمو بگیره…

با احساس کردن خیسی توی لباس زیرم راه نفسم انگار باز شد

دستم به دستگیره در گرفتم و نالیدم

حالم خوب نیست حالم خوب نیست…
شاهو پاش و روی ترمز فشار داد گوشه خیابون پارک کرد و هراسون و نگران به سمتم چرخید و گفت

_ چی شده !
چی شده که حالت خوب نیست؟

ندیده بود حالمو یا حتی خودش و به ندیدن زده بود من داشتم جون میدادم و اون تازه میپرسید چیشده!

با ترطی که همه وجودمو گرفته بود به پایین تنم اشاره کردم و گفتم

خیس شدم لباس زیرم خیسه

کمی مات و مبهوت بهم نگاه کرد و تازه انگار به خودش اومد که دور زد و پاشو روی گاز فشار داد

داشتیم برمیگشتیم و همون مطب پیش همون دکتر
ولی اینبار ماشین گرون قیمتو خارجیه شاهو انگار داشت پرواز میکرد…

وقتی ماشینو کنار خیابون پارک کرد بدون اینکه خاموشش کنه سریع پیاده شد و دور زد و دسن زیر پاهای من انداخت و من از صندلی جدا کرد با قدم های بلند به سمت مطب دکتر رفت .
وقتی دوباره وارد اونجا شدیم
منشی با دیدنمون سرپا ایستاد و شاهو بدون در زدن در اتاق دکتر و باز کردو منو روی تخت گذاشت

دکتر که با دیدن ما واقعاً وحشت زده شده بود خودش کنارم رسوند و گفت

_چه اتفاقی افتاده الان که از این جا می‌رفتی حالش خوب بود …

شاهو موهاش و چنگ زد و گفت _نمیدونم نمیدونم چی شده توی ماشین گفت لباس زیرش خیس شده چه اتفاقی افتاده!

دکتر سراسیمه شلوارم و پایین کشید و با دیدن لکه خون بزرگی که روی لباس زیرم بود ترسیده گفت

_ خونریزی داره
بچه از دست میره

شاهو مشت به دیوار کوبید و گفت

_ نه نباید این اتفاق بیفته
این بچه نباید طوریش بشه

بیتا این بار با فریاد گفت
_ به فکر این بچه ای؟
این دختر بیچاره رو ببین داره از دست میره
باید ببریمش بیمارستان

اما این بار شاهو بود که مثل اتشفشان در حال انفجار فریاد زد

_ بیمارستان نمیشه خانواده اش میفهمن
هرکار می خوای بکنی همینجا بکن زود باش
باید یه کاری بکنی !

دکتر که مضطرب و نگران شده بود سراسیمه روی کاغذ چیزی نوشت به دست شاهو داد و گفت

_ زودتر اینارو بگیر و سریع برگرد دیر کنی خطرناکه برا بچه پس تمام سعی تو بکن کمتر از ۲۰ دقیقه اینجا باشی

شاهو وقتی درو کوبید از اتاق بیرون رفت من هنوزم خیره به سقف این اتاق بودم و نور امیدی توی دلم روشن شده بود
کاش کاش این بچه میمرد کاش همین الان تموم میشد

محکم دست دکتر و گرفتم و اون کمی به سمتم خم شد

به صورتم خیره شد آهسته زمزمه کردم کاری کن این بچه بمیره خواهش می کنم نباید زنده بمونه…
نباید تو این دنیا بیاد
کمکم کن بذار بمیره…

دستی روی صورتم کشید و گفت _همه چیز درست میشه بهت قول میدم این زبون بسته هیچ گناهی نداره

اشکی از چشمام روی صورتم سر خورد و روی بالش نشست

نالیدم این بچه حرومزاده اس یه بابای حرومزاده داره
کمکم کن خواهش می کنم یه کاری کن این بچه بمیره

گریه می کرد چرا گریه می کرد مگه آدم برای مریضش گریه میکنه؟

اشکش و با دست پاک کرد و گفت _نمیتونم بچه رو بکشم نمیتونم کاری بکنم که بمیره
خواهش می کنم منو ببخش…

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مانلی
دانلود رمان مانلی به صورت pdf کامل از فاطمه غمگین

    خلاصه رمان مانلی :   من مانلیم…..هجده سالمِ و از اونجایی که عاشق دنیای رنگ‌ها هستم، رشته هنر رو انتخاب کردم و در حال حاضر   سال آخر هنرستان رو پشت سَر می‌ذارم. به نظرم خیلی هیجان انگیزِ  که عاشق نقاشی و طراحی باشی و تو رشته مورد علاقه‌ات تحصیل کنی و از بازی با رنگ‌ها لذت ببری. در کنار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x