رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 89 - رمان دونی

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 89

سرم روی میز بود و تقریبا رفته بودم توی یه خواب سنگین و عمیق که تلفن خونه تو دستم زنگ خورد!
از خواب پریدم!
با اون چشمهای خوابالود و تارم نگاهی به اطراف انداختم و بعد خیلی زود تماس رو وصل کردم و گفتم:

“الو…”

صدای نیمایی که تا الان منتظرش بودم و هر چقدر بهش زنگ میزدم در دسترس نبود،از پشت خط به گوشم رسید تا نگرانیم بابت در دسترس نبودنش رفع بشه:

“الو بهار…”

باصدای خش دار خوابالودی گفتم:

“سلام نیما خوبی ؟ نگرانت شده بودم…”

“سلام ممنون…تو خوبی”

پلکهامو روی هم فشردم و جواب دادم:

“آره…خوبم.کجایی؟ ده بار شمارتو گرفتم دردسترس نبودی نگرانت شدم”

“آره …جایی بودم آنتن نبود نتونستم بهت زنگ بزنم”

غمیگن گفتم:

“منتظر بودم باهم ناهار بخوریم”

دور و برش خیلی سرو صدا به گوش می رسید برای همین با صدای بلند گفت:

“نه منتظر من نمون ..من یه چند ساعت دیگه میام.تو ناهارتو بخور.فعلا”

قبل از اینکه بخوام حرفی بزنم تماس رو قطع کرد.
پوووفی کردم و گوشی رو گذاشتم کنار و به ظرفهای روی میز نگاه انداختم.
چی فکر میکردم و چیشد!
خب!
مثل اینکه اوضاع قرار نبود اصلا طبق پیش بینی من پیش بره!
فکر میکردم نیما میاد خونه ناهارو کنار هم میخوریم و بعدش من به میگم باردارم ولی انگار…
بیخیال! جور نشد!
از پشت میز بلند شدم و به اجبار غذارو دوباره و به اندازه ی خودم گرم کردم و مشغول خوردن شدم!
بعداز خوردن غذا از اونجایی که
دیگه حتی خوابمم نمیومد بلند شدم و رفتم سمت تلویزون.
انگار وقتش بود پناه ببرم به ماهواره و سریالهای ترکیه ای!
لم دادم رو کاناپه و با روشن کردن تی وی شروع کردم بالا و پایین کردن کانالها…
اون چندساعت از وقتم ، همونجا دراز کش روی کاناپه صرف تماشای تلویزیون و دو سه تا فیلم شد تا اینکه بالاخره در باز شد و نیما اومد.
خیلی زود نیم خیر شدم و ا نقدر منتظر موندم تا بالاخره وارد سالن شد..
وقتی دیدمش گفتم:

-سلام نیما..چقدر دیر اومدی…!

خسته و مختصر جواب داد:

-سلام …کار داشتم!

آقای شلخته اولین کاری که کرد این بود که جورابهاشو دربیاره و هر کدومو پرت کنه یه ور و بعدهم شروع به باز کردن دکمه های پیرهشم کرد و حتی اونو هم پرت کرد رو دسته مبل سر راهش…
علی الحساب چون خسته بود از خیر دعوا کردنش سر این شلخته بازی هاش گذشتم و پرسیدم:

-ناهار خوردی؟

حین بار کردن کمربندش جواب داد:

-اره!

-چی خوردی؟

هرچی که بود انگار اصلا باب میلش نبود چون با صورتی درهم جواب داد:

-آشغال پلو…

خندیدم و گفتم:

-نوش جان!

چپ چپ نگاهم کرد و گفت:

-زن بدجنس! من برم یه دوش بگیرم…خستمه!

منتظر بودم شلوارشو هم همونجا دربیاره و بارم پرتش کنه اینور اونور که خوشبختانه این یه کارو انجام نداد.
یه راست خودشو رسوند بالا تا حمام کنه و اینجوری خستگی امروز رو از تنش خودش به در کنه!
توی اون فاصله تصمیم گرفتم براش چایی درست بکنم واسه هیمن بلند شم و رفتم تو آشپزخونه و مشغول درست کردن چایی شدم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان

  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
49 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
رها
2 سال قبل

ادمین گرام اگه امروز پارت نداریم بگو ک ما دیگ الکی سرکار نباشیم هی سر نزنیم 🔪
اگرم داریم بگو چه ساعتی بیرون میدی🔪

اصلا کامنتتی مارو میخونین؟😐📌🔪🔪🔪

رها
رها
2 سال قبل

من نمیفهمم چرا اینقد اذیت میکنین بابا ادم باشبن من میدونم همه ی اینا بخاطر نویسنده به نسبت محترمه من فک کردم ادم شده اما هنورم مثل قبله والا این ۳ سال میشه ۱۰ سال ولی بازم هنوز این رمان ادامه داره اه 😐🤌🏽📌🔪🔪🔪

یاس
یاس
2 سال قبل

صد سال بعد در جاده ابریشم……بابام جان کو پارت جدید این ديگه چه وضعشه بخدا هممون سرکاریم لذت ميبرن که ما ميايم ميگم چرا پارت نميذارید وقتی سر هر پارتی يه کامنت نذاریم میفهممن نباید سرکار گذاشت خجالت بکشید( نویسنده و ادمین)

Mari
Mari
2 سال قبل

پارت جدید رو بزارید دیگه اه آخه نه اینکه پارتا طولانیه زمان زیادی براش میره😏😏
خب بزارید سر ساعت یعنی اینقدر که من سر این رمانه حرص خوردم تو طول زندگیم نخوردم

مهدیس
مهدیس
2 سال قبل
پاسخ به  Mari

👍👍👍

Manizheh
Manizheh
2 سال قبل

سلام .باز که پارت جدید رو دیر می‌دارید.بابا به خدا این تایم ساعتی که سر من خلوت و میتونم این پارت ها رو بخوانم حالا هی کش می‌دین تا وقت آزاد من تمام بشه و دیگه تا ساعت یک شب وقت نکنم حتی گوشی رو نگاه کنم .یه کم انصاف خوبه .

رها
رها
2 سال قبل

پارت جدید و چرا نمیدین بیرون؟

م
م
2 سال قبل
پاسخ به  رها

سلام چرا امروز پارت نمی زارید

کیانا
کیانا
2 سال قبل

بنظرم این داستان داروی یبوست محسوب میشه
من که یک رمان دیگه را دارم میخونم.لااقل پارتهاش منظمه

عشق صوری

Mari
Mari
2 سال قبل

وای وای چقدر بد شده رمان اولا خیلی دوست داشتم معلوم بشه آخرش چی میشه خیلی بهتر بود الان یا نویسنده عوض شده یا نویسنده همونه و دیگه انگیزه ایی واسه ادامه رمان نداره و زیاد روش وقت نمیزاره چون دیگه خیلی رمان طولانی شده احتمالا خودشم خسته شدهه😂

ساحل
ساحل
2 سال قبل

امیدوارم پارت بعدی نیاد روش چایی درست کردن بهمون یاد بده 😐🤦🏻‍♀️

Mari
Mari
2 سال قبل
پاسخ به  ساحل

وای وای چقدر بد شده رمان اولا خیلی دوست داشتم معلوم بشه آخرش چی میشه خیلی بهتر بود الان یا نویسنده عوض شده یا نویسنده همونه و دیگه انگیزه ایی واسه ادامه رمان نداره و زیاد روش وقت نمیزاره چون دیگه خیلی رمان طولانی شده احتمالا خودشم خسته شدهه😂

Nafas
Nafas
2 سال قبل

دوستان نظرمن اینه که نویسنده ازپارتی که پیچ پرید ودراین پیچ ادامه میدن عوض شده چون محتویات داستان اوایل چیز دیگه ای بود الان‌یاحمام‌هستن یادنبال لباس زیرویا کتک کاری

یاس
یاس
2 سال قبل
پاسخ به  Nafas

درسته تو کامنت های قبلی منم حرفم همین بود ولی متاسفانه با برخوردای خوبی مواجه نشدم ولی اينو نگم امشب خوابم نمی بره دو سه نفر بخاطر این رمان بهم توهین کردن ولی هرچي فکر میکنم همین رمانم از سرشون زیاده

Nafas
Nafas
2 سال قبل
پاسخ به  یاس

چون اوایل واواسط داستان هیجان انگیز بود که من خودم به شخصه منتظر بودم قسمت بعدی چی میشه ولی دیگه الان باید داستان endتا ماهم خیالمون راحت بشه

Milis
Milis
2 سال قبل

خلاصه این قسمت:بهارو نیما حرف زدن، نیما اومد خونه

دیانا
دیانا
2 سال قبل
پاسخ به  Milis

ظهرم اشغال پلو خورده بود😂

دیانا
دیانا
2 سال قبل

حالا خارج از بحث اغراق و شوخی
ی دقه تموم کردی…ایول🤔😂من باز هر کدومو چند بار میخونم میگم شاید ی رمزی چیزی توشه 😂شاید مخان ب روش نامحسوس بهمون بگن_

یاس
یاس
2 سال قبل
پاسخ به  دیانا

شک نکن که يه رمزی و رازی توشه وگرنه نویسنده انقد بی فکر نیست بخواد کم بنويسه ديگه بسته به هوش خودمون تو ذهنمون ادامه بدیم خوبه یکم خلاق باشیم واسه خودمون خوبه 😂😂😂😂😂😂

M
M
2 سال قبل

خاک تو سرتون با این پارت گذاشتنتون این همه رمانتون بازدید کننده داره لیاقت این بازدید کننده ها رو ندارید دوباره چند روز طولانی پارت گذاشتین ازتون تعریف کردن هوا برتون داشت فکر کردید چه شده هرکسی که نمیتونه رمان خوب بنویسه☹

Narges
Narges
2 سال قبل

این چه وضع گزاشتن پارت خدایی خیلی کمه تازه یک روز درمیون باید زیاد باشه
ادمین پلیز پیگیری کن

یاسمین
یاسمین
2 سال قبل

دلسای عزیز اگه توجه کنی بعضی تو روستا ها همچنان این رسم ها هست چون دیدم.
ولی اگه به فصل های دیگش نگا کنی میفهمی اون پارت گذاری ها برای توصیف حداقل ۲۰ سال قبل از زمان نوشتن رمانه.
چون خانزاده۳ هم ک در دست نوشتنه دخترشون رو ک حالا بزرگ شده رو نشون میده😀

Parsa
Parsa
2 سال قبل

نویسنده صرفابه هرکسی که دوخط بنویسه اطلاق نمیشه این شعورودرک ادماست که یه نفرتاجایی میبره که میتونه باقلمش اثرگذارباشه.متاسفم هم برای به اصطلاح نویسنده هم برای خودم

فائزه
فائزه
2 سال قبل

من دیگه عمرا ادامه بدم به خوندن این چرت و پرت😒😒😒

M
M
2 سال قبل

چرا انقدر کوتاه 😭

فافا
فافا
2 سال قبل
پاسخ به  M

سلام ببخشید امروز پارت میزارین؟

فافا
فافا
2 سال قبل

خسته نباشی واقعا
خیلی زحمت کشیدی دوووووووووو خط نوشتی

دلسا
دلسا
2 سال قبل

حالا این خوبه من یه رمان خوندم به اسم خانزاده.و دختره از تو یه روستایی که خان و رعیتی بود مثل قدیم،ازدواج کرد رفت تهران بعد برای تهران امکانات امروزی را مینوشت،هنوز برام سواله مگه هنوز خان و رعیتیه کشور؟؟؟

NAFAS
NAFAS
2 سال قبل
پاسخ به  دلسا

وای دقیقا منم یه همچین رمانی خوندم تا چند وقت داشتم بهش فکر میکردم

Zakerberg
Zakerberg
2 سال قبل
پاسخ به  دلسا

خان زاده ک قسمت۳ش هم اومد🤣سالی ی پارت میزارن ازش🤣🤣🤣

یاس
یاس
2 سال قبل
پاسخ به  دلسا

آره عزیزم هست تو بعضی از روستاهای ایران متاسفانه وجود داره ولی بعضی روستاها هم پیشرفت کردن و از صدتا شهر بافرهنگ تر شدن کلا چیزای عجیب زیاد هست که آدم با شنیدنشون شاخ در مياره مثل برگشتن نیما به خونه و گوله کردن جورابش و درآوردن شلوارشو و نگاه کردن بهار به فیلم های ترکی، عجیب نیست؟؟؟؟ 😚😚😚😚😚😚😚😁😚😚

دسته‌ها
49
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x