رمان دل دیوانه پسندم پارت 12

1
(1)

 

جلوی اتاق سروش احساس کردم اکسیژن خونم تحلیل رفته برای همین دوباره نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم از لای در نگاهی بهش انداختم سر جاش روی تخت نشسته بود و به پشتی تکیه داده بود

خیلی دلم میخواست بفهمم توی اون همه سکوت و تنهایی به چی فکر میکنه! کامل وارد شدم و در رو پشتم بستم حتی نگاهمم نکرد توقع هم نداشتم

فضای تاریک اتاق که دفعه ی پیش هم منو اذیت میکرد به خاطر پرده های ضخیمی بود که به پنجره زده بودن برای کنار زدن پرده ها باید از جلوی سروش رد میشدم و این خیلی خوب بود

چون هم من میتونستم اونو ببینم و هم اون میتونست بدون انجام ری اکشنی متوجه بشه که کی توی اتاقش وارد شده..

همون طور که به صورت نامحسوس رفتار هاش رو زیر نظر داشتم کنار پنجره رفتم

در همون حال با صدای بلند به صورت مصلحتی غر میزدم
_وای چقدر اینجارو تاریک کردن آدم افسردگی میگیره دلم سیاه شد والا..
نگاه خیرشو از دیوار جلوش برنداشت خب اینم طبیعی بود

همون طور که پشتم به سروش بود پرده رو توی دستم گرفتم و کشیدم
آفتاب مستقیم ساعت یک بعد از ظهر تو چشمش خورد و من که کاملا حواسم بهش بود

متوجه شدم که یه لحظه چشماشو تنگ کرد و اخم کرد و سریع به حالت عادی تغییرش داد
فکر میکرد ندیدمش.. لبخند نا محسوسی زدم.. پسره ی لجباز

به سمتش چرخیدم و با شیطنت گفتم:
_نظرت چیه؟ حالا بهتر نشد؟
مطمئنا چیزی جز سکوت جوابم نبود منم با اینکه میدونستم این نور اذیتش میکنه

ولی از سکوتش استفاده کردم
_پس مشکلی نداری که عقب نمیکشی یا سرتو جابه جا نمیکنی؟نه؟ عجیبه این نور واقعا اذیت کننده است اما خب..

هرطور خودت راحتی
این دفعه عزمش رو جزم کرده بود که باهام مقابله کنه!
اما مشکلی نبود چون من آماده بودم
مسلما خیلی نزدیک شدن بهش عاقلانه نبود

اما من عاشق خطرکردن بودم… لبه ی تختش نشستم و با شیطنتی که بی اراده با دیدنش تو وجودم نشسته بود گفتم:

_ خب آقای میلانی.. تعریف کن ببینم امروز چطوری؟
جوابی نداد و دوباره گفتم:
_راست میگیا.. بایدم جواب ندی.. ماکه هنوز با هم آشنا نشدیم!

صاف ایستادم و باجدیدت ادامه دادم:
_من دلارام یاقوتیان هستم.. ازآشنایی باشما خوشبختم آقای سروش میلانی…

تودلم باخودم ادامه دادم: اره ارواح خیکت چقدرم از آشنایی خوش بختی!
وقتی سکوتش رو دیدم لب هامو توی هم مچاله کردم و گفتم:

_اوممم نمیخوای جواب بدی خب اشکالی نداره من میرم روی همون صندلی میشینم

چون الان اینجام و مجبوریم یه کم وقت با هم بگذرونیم
بعد از جام بلند شدم صندلی رو عقب کشیدم و کنار دیوار نشستم بهش خیره شدم

میدونستم قرار نیست مثل دفعه ی قبل خیره شدنم اذیتش کنه فقط میخواستم ببینم بالاخره نسبت به نور مستقیمی که تو صورتش خورده چه واکنشی میخواد نشون بده

از دور به صورت جذابش نگاه کردم این پسر فوق العاده خوشگل بود و زیباییش حتی از زیر نقاب غمی که روی صورتش گذاشته بود هم قابل دیدن بود

کاش مریض نبود و میتونست راحت زندگیشو بکنه حیف بود عمرشو تو این دیوونه خونه حروم کنه
اشعه ی آفتاب جوری تو چشمش بود

که فکر میکردم هر لحظه صورتشو سوراخ میکنه ولی سروش بی توجه بهش به همون نقطه ی قبلی خیره بود

ابرویی بالا انداختم و گفتم
+ چشمات اذیت نمیشه؟
بعدم خندیدم و اضافه کردم
_نکنه من اشتباهی انتخاب کردم و نور خورشید رو دوست داری؟

راحت باش.. بگو دلارام خانوم ضایع شدی وبازم تر زدی و اشتباه انتخاب کردی.. بگو… به هرحال تو هم آدمی دیگه حس داری خب.. اما بازم
اگه دیدی داره اذیتت میکنه یکم جا به جا بشی حل میشه

حرفی نزد و حتی تکون نخورد.. حس میکردم دارم با دیوار حرف میزنم! شونه بالا انداختم و نگاهش کردم!
سماجت و لجبازیش قابل تحسین بود هر کاری کردم حتی یک میل هم تکون نخورد که نخورد!

تا اینکه بعد از ده یا بیست دقیقه خود به خود نور از تو صورتش کنار رفت.. من از اون صد برابر سمج تر بودم برای همین از جام بلند شدم و بلند گفتم

_عه آفتاب جا به جا شد ولی نگران نباش الان خودم درستش میکنم

سمت تختش رفتم و یکم جلو تر کشیدمش تا دوباره نور تو صورتش باشه.. بالذت و شیطونی ادامه دادم:
_بفرمایید…

حل شد نگران هیچی نباش عزیزم من متوجه شدم چقدر خورشید رو دوست داری.. تا من رو غمت نباشه خودم کمکت میکنم!

قطره های ریز عرق کنار پیشونیش نشون میداد گرمش شده اما مقاومتش رو دوست داشتم
این کار رو چند باری تکرار کردم و هر دفعه جلوتر کشیدمش

بار آخر که نزدیک تخت شدم با یه عصبانیت و حرص واضحی سمتم چرخید و جوری بهم نگاه کرد که دست از کارم کشیدم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

الان که بخوردت فرار کن

turk_gizi
1 سال قبل

هرکی میگ سروش ماله منه خیلی چرت گفتید چون از همتون بزرگترم سروش اول مال منه

maryam mohammadi
maryam mohammadi
1 سال قبل

پارت خوبی بود ..اما خیلی مشتاقانه منتظر پارت بعدی که خیلی خیلی جذاب می‌تونه باشه هستم 😉🌷🙏🏻🌷

KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

دهنت سرویس دلی 😂😂🤣 بچه رو چرا اذیت میکنی خو 🤣🤣

najme
najme
1 سال قبل

رمان قشنگیه خوشمان آمد؛عکساشونو بزار

Koosr
Koosr
1 سال قبل

پارت بعددددددددددد هیجان انگیزعععععععععععع

wicked girl
wicked girl
1 سال قبل

دهنت سرویس دلارام 😂😂😂حاجی عکس سروش و مازیار رو بزار🥺🤕من می‌خوام کراشمو انتخاب کنم و تصمیم بگیرم دلارام به کدوم برسه🥺🤕

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

آره فاطمه جون عکساشونو بذال

Nahar
Nahar
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

از همین الان میگم سروووش مااال منهه😂😂

wicked girl
wicked girl
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

چرت نگو من از قبلش انتخابش کرده بودم😂😂😂

najme
najme
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

😂😂😂 نصف مال تو نصف مال اون

نازلی
نازلی
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

سروش مال خودمه دعوانکنین🤣🤣🤣

ثنا
ثنا
پاسخ به  نازلی
1 سال قبل

😂😂😂

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x