رمان شاه خشت پارت 122 - رمان دونی

 

 

زیرچشم نگاهش کردم.

 

_ بهتر از خوب، عالیه.

 

لبخند دندان‌نمایی زد.

 

_ بهش نمی‌اومد، ظاهراً شما رو راضی کرده.

به صندلی تکیه دادم.

 

_ آره. سپردم حسابداری براش افزایش حقوق بنویسن. در مورد قرارداد با توبیاس واقعاً دقیق عمل کرد. ازمیر هم راضی بودم، مرتب و حساب‌شده.

 

_ کارش خارج از قرارداد چطوره؟

 

اخم‌هایم درهم گره خورد.

 

_ در چه مورد منظورته؟

 

دست‌هایش را به‌حالت تسلیم بالا برد.

 

_ هیچی، اوایل می‌گفت جهان‌بخش بِی، الآن می‌گه فرهاد بِی! فکر کردم احساس صمیمیت کرده.

 

داشتم تصمیم می‌گرفتم که گردنش را چطور خرد کنم که گوشی اتاقم زنگ خورد.

توبیاس!

 

عمران سر تکان داد و بیرون رفت. حس کسی را داشتم که از کسی بی‌هوا سیلی خورده و حالا مجرم، بی‌عقوبت صحنه جرم را ترک می‌کرد.

 

توبیاس درخواست کرد ملاقاتی داشته باشیم درخصوص امری مهم.

 

اگر نوک قلابم به عالم حمل‌ونقل دریایی می‌گرفت، نفس راحتی می‌کشیدم. هرچند که نمی‌شد بی‌گدار به آب بزنم.‌

 

قرار را برای دو‌ روز بعد گذاشتم و به پینار سپردم حتماً در جلسه ما حاضر باشد.

 

 

♦️

♦️♦️

♦️♦️♦️

♦️♦️♦️♦️

 

♦️♦️♦️♦️

♦️♦️♦️

♦️♦️

♦️

#شاه‌_خشت

#پارت780

 

تا ظهر آمار و ارقامی که عمران برایم ردیف کرده بود را چک کردم.‌ خطای فاحشی نداشت، ‌جوان بود اما حواس‌جمع.

بعداز ناهاری دیروقت، سراغ گوشی موبایلم رفتم. یک پیغام از پریناز.

«من زودتر می‌رم خونه، پریماه تب کرده، فروغ گفتن مال دندونشه. بهت خبر می‌دم.»

نگاهی به ساعتم انداختم، دو ساعتی از پیغام پریناز می‌گذشت.

گوشی موبایلش را جواب نداد، با فروغ تماس گرفتم.

_ عصر به‌خیر، پسرم.

_ سلام مادر، مزاحم استراحتتون شدم؟

_ خیر.

بعداز مکث کوتاهی به حرف آمد.

_ نگران پریماه نباش. پریناز زودتر اومد، برای این‌که خیالش راحت بشه. دکتر هم بچه رو چک کرد، جای نگرانی نیست.

_ ممنون. با گوشی پریناز تماس گرفتم، جواب نداد.

_ رفت بچه‌ رو بخوابونه، حتماً گوشی رو سایلنت کرده.

برخورد پریناز خیالم را راحت می‌کرد که علی‌رغم گرفتاری‌های کارش، مراقبت از پریماه را فراموش نکرده.

_ بسیار خب، شب می‌بینمتون.

 

 

 

♦️

♦️♦️

♦️♦️♦️

♦️♦️♦️♦️

 

♦️♦️♦️♦️

♦️♦️♦️

♦️♦️

♦️

#شاه‌_خشت

#پارت781

 

شب که به خانه رسیدم، حال پریناز نزار و خسته بود.

 

فروغ گفتند که پرستار را همان ظهر مرخص کرده، البته که کار عاقلانه‌ای نبود.

 

برای شام بچه‌ به بغل نشسته بود، این حالت کلافه‌ام می‌کرد.

 

سهند از جایش بلند شد و پریماه را گرفت.

 

_ پری، تو‌ شامت رو بخور. این فسقلی حالت‌و جا آورده امروز.

 

از جایم بلند شدم.

 

_ بده به من، سهند.

 

_ نه بابا، من عصر هله هوله خوردم، گشنه‌م نیست.

 

به گوش پریماه چیزهایی می‌خواند… «بیا ماهی، الآن بهت دمپایی می‌دم بخوری…»

 

_ سهند، به بچه چیزی نده.

 

پریناز رو به سهند کرد.

 

_ سهند، اون دندونی توی یخچال رو بده بهش، حتماً لثه‌هاش اذیتش می‌کنه.

 

سهند سراغ آشپزخانه رفت و موقع برگشت، چیزی قرمزرنگ به دست پریماه بود.

فروغ رو به من کرد.

 

_ مه‌لقا امروز تماس گرفت، گفت چند روزی رو‌ میاد پیش ما.

 

کمی از سوپ مزه کردم.

 

_ خیلی عالی. پروازشون مشخص شده؟ راننده بفرستم دنبالشون.

 

پریناز متعجب گفت:

 

_ راننده چرا، عمه مهی میاد، من خودم می‌رم فرودگاه استقبالش.

 

 

 

♦️

♦️♦️

♦️♦️♦️

♦️♦️♦️♦️

 

♦️♦️♦️♦️

♦️♦️♦️

♦️♦️

♦️

#شاه‌_خشت

#پارت782

 

 

لبخند کم‌رنگ گوشه لب فروغ را دوست داشتم.

پریناز برای فروغ توضیح داد.

 

_ خیلی عمهٔ خوبیه! قبل عروسی، ما رو دعوت کرد. ‌یادته، فرهاد؟!

 

سرم را گرم خوردن مابقی سوپم کرد.

 

_ دلم نمی‌خواد خرابکاریت رو به‌یاد بیارم.

 

از حرص حرف من، داخل سوپش نان خرد کرد و مشغول شد.

 

_ فروشگاهت رو چکار کردی؟

 

_ از ظهر هیچی، می‌خواستم برم گلدونا رو عوض کنم، وقت نکردم. حالا شاید به عمران بگم.

 

_ لازم نیست. خودت بعداً انجام می‌دی.

شانه بالا انداخت.

 

_ با چند نفر از همکلاسیام هم حرف زدم، بیان کمکم. با این وضع بچه نمی‌شه فقط خودم باشم.

مگر این‌که اجازه بدی ماهی رو ببرم؟

قاشق را لبه بشقاب گذاشتم.

 

_ ابداً همچین اجازه‌ای نمی‌دم.

 

سرگرم خوردن سوپش بود با آن نان‌های شناور روی ظرف!

 

_ می‌دونستم. حالا با این دوستام نوبتیش می‌کنیم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 37

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x