رمان عشق ممنوعه استاد پارت 89 - رمان دونی

سری تکون دادم

_بله شوهر دارم !!

خجالت زده چندقدمی عقب رفت

_بخدا نمیدونستم دیدم تنها اومدید اینجا فکر……

باقی حرفش رو نصف و نیمه رها کرد و نگاه ازم دزدید

حرفش رو با کنایه کامل کردم

_فکر کردید مجردم دیگه …. بیخیال

دستی به صورتش کشید و‌ شرمنده سرش رو‌ پایین انداخت

_ببخشید از جسارتی که کردم و خداحافظ

و بدون اینکه بزاره من چیزی بهش بگم با عجله و قدمای بلند ازم فاصله گرفت و‌ به کسری از ثانیه از جلوی چشمام محو شد

خوب شد با این حرفم رد شد رفت
پسره سه نقطه آخه بزار بیست و چهارساعت از اومدن من بگذره بعد بیا طرح آشنایی و خواستگاری بریز

با اخمای درهم وارد خونه شدم و‌ درو محکم بهم کوبیدم خواب به کل از سرم پریده بود لعنتی زیرلب خطاب بهش زمزمه کردم

و برای اینکه بیکار نباشم و مشغول شم سروقت جارو و آب پاش رفتم و با وسواس شروع کردم حیاط خونه رو تمیز کردن و آب و جارو زدن

آخه از وقتی که اومدم نتونستم تمیزکاری چیزی بکنم و الان حس میکردم همه چی بهم ریخته و شلخته اس

بعد از تمیز کردن حیاط دستی به سر و‌ گوش خونه کشیدم و سخت مشغول مرتب کردن اتاق بودم که در خونه زده شد و صدای بلند گُل بانو که از توی کوچه به گوشم میرسید باعث شد خشکم بزنه

یعنی چی شده که اینطوری از توی خیابون داد و بیداد راه انداخته با این فکر وحشت زده از اتاق بیرون زده و به سمت در هجوم بردم

_در رو باز کن ببینم !!

با شنیدن صداش ، وحشت زده در رو باز کردم

_چی شده گُل بانو ؟؟!

نفس نفس زنون به سمتم اومد

_این پسره راست میگه ؟؟

گیج لب زدم :

_چی شده ؟؟ کدوم پسره ؟؟

چشم غره ای بهم رفت :

_مرتضی رو میگم داره راست میگه ؟؟

اخمامو توی هم کشیدم

_چی ؟! چی گفته مگه ؟؟ ن…….

یکدفعه انگار تازه یادم اومده باشه چی شده باقی حرف توی دهنم ماسید و کلافه پوووفی کشیدم

این دیگه کی بود !!
نه از اون خواستگاری یهویی و بدون مقدمه اش نه از الان که چندساعت نگذشته رفته همه چی رو گذاشته کف دست همه

_بیخیال هر چرت و پرتی که گفته گُل بانو !!

خواستم داخل خونه برگردم که صدام زد و بلند گفت :

_وایسا ببینم چی چی و چرت زده ؟! شوهر داشتن تو مگه چرت و پرت گفتنه ؟؟

لعنتی زیرلب زمزمه کردم و به سمتش برگشتم

_بیخیالش شو بخدا پسره حالش خوش نیست

برای اینکه حرف رو به جای دیگه بکشونم لبخند عجولی زدم و ادامه دادم :

_بیخیال اینا بیا داخل گُل بانو جونم ، ببین چیا که نکردم خونه شده دسته گُل همه ج…..

حرصی توی حرفم پرید و بدون هیچ مقدمه ای یکدفعه پرسید :

_شوهرت کیه !!

حالا چی بهش میگفتم ای خدا از دست این پسره دهن لق بیشعور ؛ گیج خیره صورتش شدم و برای پیدا کردن راه چاره ای توی فکر فرو رفتم

نمیدونم چقدر توی اون حال بودم که دستی جلوی صورتم تکونی داد و گفت :

_کجایی ؟؟ با تو بودم دختر !!

گیج به خودم اومدم و برای فرار از صحبت و‌ توضیح درباره گذشته به دروغ لب زدم :

_ الکی گفتم بابا

با چشمای ریز شده خیره ام شد

_یعنی میخوای بگی دروغ بهش گفتی ؟؟

دستپاچه موهامو پشت گوشم زدم و نگاه ازش دزدیدم

_آره میخواستم ولم کنه یه دروغایی سرهم کردم

انگار دروغم رو باور کرده و دلش نرم شده باشه با دودلی پرسید :

_مطمعن باشم ؟!

_آره اول صبحی اومد سراغم و پیشنهاد داد منم خواستم شرش رو کم کنم

چشماش گرد شد

_اول صبحی پیشنهاد چی داده ؟؟

پوزخندی گوشه لبم سبز شد

_آشنایی و …..

ضربه نسبتا محکمی روی گونه اش کوبید

_وا خدا مرگم بده راست میگی ؟؟

سری تکون دادم و با خنده لب زدم :

_آره چرا خودت رو میزنی حالا !؟

دستی به کمرش کشید و درحالیکه سعی داشت با قدمای آروم داخل خونه بشه زیرلب غُرغُرکنان گفت :

_پسره از این رو به اون رو شده مادر ، ندیدی که چی نکرد

اخمامو توی هم کشیدم با کنجکاوی لب زدم :

_چی شده مگه ؟؟

سرش رو با تاسف به اطراف تکونی داد

_اومده سراغ من شاکی که چرا نازی ازدواج کرده به من نگفتید ؟؟!

چشمام گشاد تر از این نمیشد

_واه گُل بانو مطمعنی این یه تختش کم نیست ؟؟

از لحنم خنده اش گرفت

_این چه حرفیه مادر ؟؟

موهامو پشت گوشم زدم و با خنده گفتم :

_والا راست میگم !!

_نمیدونم پسره چه مرگش شده

شونه ای بالا انداختم و جدی لب زدم :

_این از همون بچگیش هم مشکل داشت

گُل بانو چپ چپ نگاهی بهم انداخت که شاکی گفتم :

_مگه دروغ میگم ؟؟ یادت نیست ده سالش نبود بیخیال من نمیشد میگفت الن و بلن باید زنم شی ؟؟

روی‌ زمین کنار باغچه نشست و دستی روی گلبرگ های خشک شده گُل ها کشید

_از بس قشنگ بودی هر کی میدیدت عاشقت میشد مادر !!

نفسم رو با حسرت بیرون فرستادم

_کاشکی جاش بختم قشنگ بود !!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر هیولا جلد دوم به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه  رمان:   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او انتقام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nashenas
Nashenas
2 سال قبل

ادمین سلام
نمیدونم همون ادمین قبلا هستی یا نه
ولی قبلا زیر رمان استاد خلافکار چند نفر بودن باهم چت میکردن نمیدونم یادته یا نه ولی میشه بگی الان تو کدوم رمان چت میکنن؟

سوگند
سوگند
2 سال قبل

کم بود یکم بیشتر باشه راستی چند پارت دیه داره

Medical.A
Medical.A
2 سال قبل

چرا اینقد کم😕

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x