رمان دونی

 

قدم زنان دوباره به سمتم اومد.

 

*

 

*

روی پاهام نشست و دستهاش رو دور گردنم انداخت درحالی که فقط لباس زیرش پاش بود.

یه شورت توری سفید …

 

باسنش رو به پاهام مالوند تا منو تحریک تر بکنه.

چشمهاش رو بست و دوباره ازم لب گرفت.

دستهام روی کمرش نشستن.

پوست تنش داغ بود و نرم و لمس بدنش برای هرکسی میتونست همراه با لذت باشه.

بدون اینکه لبهام رو رها بکنه و باگرفتن دستهام اونارو گذاشت روی سینه هاش و خودش به بدنش فشارشون داد.

من هنوزم هم در مورد انجام اینکارها مردد بودم هر چند این همون دختری بود که ارزوی یافتن و بوسیدنش رو داشتم.

سینه های بزرگش رو به آرومی فشار دادم که لبمو رها کرد و خودش رو به عقب خم کرد.

گردنش رو بوسیدم و اون بوسه ها رو تا روی سینه هاش ادامه داد.

سرش رو بیشتر به عقب خم شد و آبشار موهاش آویزون شدن…

زبونمو رو سیبک گلوش کشیدم و مسیر بوسه هام رو تا روی سینه اش ادامه دادم.

لبهاش رو از هم باز کرد و با بستن چشمهاش گفت:

 

 

-آااااه….چه خوب میبوسی…

 

 

صدای آه کشیدنش قاطی صدای بوسه های من شد.

 

دستشو لای موهام فرو برد و اهش عمیقتر شد و با لحنی که نشون میداد داغ  شده گفت:

 

 

-آه ادامه بده…ادامه بده…

 

 

 

انگار ور رفتن با سینه هاش قسمت مورد علاقه اش بود چون وقتی داشتم اینکارو براش انجام میدادم اون بلند تر از قبل اه و ناله میکرد.

وقتی داشتم اینکارو انجام میدادم دستمو گرفت و گذاشت رو قسمت ممنوعه ی بدنش..

درست روی شورت توریش!

دست از میک زدن سینه هاش برداشتم و با عقب بردن سرم بهش خیره شدم.

توقف حرکاتم باعث شد بگه:

 

 

-ادامه بده! من خودم میخوامش

 

 

پیشروی بیشتر از این درست نبود ولی انگار اون خلاف من فکر میکرد چون گفت:

 

 

-ما میتونیم بیشتر از اینها پیش بریم…

 

 

اینو گفت و دستمو از داخل لباس زیر خودش رد کرد و روی واژ*نش گذاشت.

خودش دستمو عقب و جلو کرد و با حالتی لوند گفت:

 

 

-اووووف…

 

 

مکث کرد و لوند تر از قبل گفت:

 

 

-به خاطر تو به این حال افتاده…

 

 

حرکاتش، کارهاش، نوع اه و ناله هاش درست شبیه به یه پورن استار بود.

شبیه به کسی که سالهاس شغل شریفش دادن باشه!

قطعا و بی شک سلدا شبیه یه دختر ناشی نبود.

ناشی یعنی ساتو…کسی که وقتی میبوسیدش لپهاش گل میفتاد واونقدر دستپاچه میشد که به فرار از زیر بدنت فکر میکرد!

نه اون حالت خوب بود و نه این حالت…

 

 

بهترین خبری که یه پسر میتونست در مورد دوست دخترش بشنوه و ببینه اینه که اون دختر تو مسائل جنسی حرفه ای باشه درست مثل سلدا اما من اعتراف میکردم که اصلا دلم نمیخواست فکر کنم اون تو انجام این چنین کارهایی یه حرفه ایه..

 

دستم هنوز رو بدنش بود و خودم درجنگ و تردید باخودم درحالی که طبیعتا تو همچین شرایطی من باید از خودم ببخود میشدم که خب نشده بودم.

آره…داغ شدن من طبیعی  بود.

من باید به جون تن صک*صیش میفتادم نه اینکه عین ماست فقط تماشا کنم.

مچم رو گرفت و دستمو بیرون اورد .

لیخند لوندی زد و بعد زبونشو از دهن بیرون آورد و رو کف دستم بالا و پایینش کرد و انگشتای خیسمو در برابر چشمهام لیس زد.

نفسم تو سینه حیس شد.

آهسته اسمش رو نجوا کردم و گفتم:

 

 

-سلدا من…

 

 

حتی نزاشت حرفمو ادامه بدم.

خیلی زود از روی پاهام اومد پایین و گفت:

 

 

-اووووف!دیگه اینطور نمیشه…

 

مکث کرد با لوندی قری به بدنش داد و گفت:

 

 

-همیشه اصل مطلب مهمتره

 

 

اینو گفت وبه سمت تخت رفت.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عنکبوت

    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
1 سال قبل

نویسنده جان چرا پس پارت نمیگذاری؟؟

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x