رمان دونی

 

 

 

 

بی توجه به ضربان پر سرعت و محکم قلبی که انگار میان حلقش می کوبید و یا پاهای برهنه اش ، تنها پا بر زمین می کوبید و بی وقفه می دوید و پله ها را دو تا یکی پایین می رفت ……… تنها چیزی که الان و در این زمان برایش اهمیت داشت این بود که اجازه ندهد یزدان یکبار دیگر او را بی خداحافظی ترک کند .

 

 

 

تمام پله های عمارت را پایین رفت و در عمارت را باز کرد و توانست یزدانی که در جلو ماشینش را باز کرده بود و قصد سوار شدن داشت را ببیند .

 

 

 

با بغض و از اعماق جانش با فریاد صدایش زد :

 

 

 

ـ یزدان ……..

 

 

 

یزدان با شنیدن صدای فریاد گندم ، متعجب

سر به سمت عمارت چرخاند و توانست گندم را با موهایی پریشان که بخاطر دویدن ، پشت سرش در هوا به رقص درآمده بود ، ببیند .

 

 

 

با دیدنش آن هم برخلاف وضع و ظاهر و پوششی که همیشه رعایتش می کرد ، اندک ابرویی درهم کشید و بدون آنکه در ماشین را ببندد به سمت گندم راه افتاد که نگاهش به سمت پاهای برهنه او که بر روی سنگ ریزه های در باغ کوبیده می شد ، کشیده شد و ابروانش از تصور دردی که در کف پاهای گندم می نشست ، بیشتر از قبل درهم فرو رفت …………. پابرهنه با قدم هایی آهسته و ارام بر روی این سنگ ها راه رفتن هم درد داشت ، چه رسد به دویدن و کوبیده شدن پاها بر روی سنگ های روی زمین .

 

 

 

با گام هایی بلند به سمتش قدم برداشت ، اما این گندم بود که زودتر به او رسید و خودش را به سینه او کوباند و دستانش را به دور کمر او حلقه نمود و گریه اش را اینبار صدا دار شکاند .

 

 

 

یزدان یک دست به دور سر گندم حلقه نمود و دست دیگرش را به دور شانه هایش چرخاند که گندم بیشتر از قبل به سینه اش فشرده شد …………… آنقدر هیکل گندم در برابر تن ورزیده اش ، ریز نقش و کوچک به نظر می رسید که با همان دو دست حلقه کرده بر دور گندم ، توانست تا حدی او را از نگاه دیگر نگهبانان پوشش دهد .

 

 

 

 

 

 

نگاهی اجمالی به دور و اطرافش انداخت ……….. این حرکت ناگهانی گندم و صدای بلند هق هق های از اعماق وجودش ، آنقدر شوکه کننده بود تا بتواند سر تمام افراد حاضر در باغ را به سمتشان بچرخاند . در این فضا و در مقابل چشمان این نگهبانانی که دور تا دورش را در فاصله پنج شش متری از آنها گرفته بودند ، نه جای ابراز احساسات بود و نه جای دلداری دادن ……………. آن هم با آن وضعی که گندم با لباس آستین کوتاه و نازکی که بر تنش داشت و موهای پریشانی که بر شانه هایش رها نمونده بود که چهره اش را بسیار دلنشین تر از همیشه می کرد ، زمان مناسبی برای ابراز احساسات نبود .

 

 

 

سر سمت جلال چرخاند و بلند گفت :

 

 

 

ـ همه چیز و آماده کن جلال …………بگو بچه ها با ماشین هاشون بیرون عمارت منتظر بمونن . تا یک ربع دیگه حرکت می کنیم .

 

 

 

ـ بله قربان .

 

 

 

و گندم را همانطور محاصره میان سینه و بازوانش به سمت عمارت کشاند و وارد عمارت شد و مستقیم به سمت اطاق گندم راه افتاد .

 

 

 

گندم همانطور هق هق زنان ، دو دستی آنچنان یزدان را چسبیده بود و صورتش را به سینه او می فشرد ، که انگار کودکی به مادرش پناه برده .

 

 

 

یزدان با رسیدن به جلوی در اطاق گندم ، سر سمتش پایین کشید :

 

 

 

ـ کارت اطاقت و بده ……..

 

 

 

گندم هیچ واکنشی نسبت به این خواسته یزدان نشان نداد ………….. تنها حلقه دستانش را به دور کمر او تنگ تر نمود و صورتش را بیش از پیش به سینه او فشرد .

 

 

 

یزدان گردن بیشتر خم کرد ، آنقدر که لبانش می توانست موهای روی سر گندم را لمس کند :

 

 

 

ـ گندم ، کارت اطاقت کو ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اشرافی شیطون بلا

  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی از مهمونی ها مجبور به شرکت کردن میشه و سوتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوای جنون pdf از نیلوفر رستمی

  خلاصه رمان :       سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص چهارم را پیدا می‌کند و در مسیر قصاص کردن او،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x