زندگی شیرین ومبهم‌من۱ - رمان دونی

 

♥به نام خداوندی که نزدیکتر از رگ گردن است♥

رمان :زندگی شیرین و مبهم من

نویسنده :نسترن ژانر:مبهم .عاشقانه.طنز.اندکی غمگین

مقدمه: براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده. براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن. براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير. براي عشق وصال كن ولي فرار نكن. براي عشق زندگي كن ولي عاشقانه زندگي كن. براي عشق بمير ولي كسي رو نكش. براي عشق خودت باش ولي خوب باش ♥️❤️♥️❤️

 

(حاله) _ حورا حوراااا کجایی تو دختر سه ساعته دارم صدات میزنم تو چهار ساعته داری اماده میشی؟ با کلافگی پوفی کردم و گفتم: +_مامان شما چطوری سه ساعته دارین منو صدا میزنین اما من چهار ساعته دارم حاضر میشم؟ اصلا باهم جور در نمیاد. با صدای حرص داری گفت: _ باشه باشه جای زبون ریختن زود حاضر شو امروز خونه پدربزرگ به مناسبت رفتن من دورهمی گرفتن. برای امروز یه مانتو مشکی جذب کوتاه با شلوار مام فیتم و یه شال مشکی ساده که آزادانه رو سرم انداختم. یه خط چشم دخترونه گربه ای که چشم های سبزم رو خمار نشون میداد با یه رژلب کالباسی که روی لب قلوه ایم خیلی خوب خودشو نشون میداد تیپم رو کامل کرد. با دیدن خودم تو آیینه کیف کردم. به طرف در رفتم٬ خواستم برم بیرون که یهو یادم افتاد گوشی و کولم رو بر نداشتم. با سرعت به سمت گوشیم که روی تخت آبی آسمونی و سفیدم و کولم رو که روی میز مطالعم گذاشته شده بود برداشتم و از اتاق زدم بیرون. روی نرده های خونمون نشستم و سُر خوردم پایین اصلا یک حالی میده که نگو‌ انگار داری رو ابرا پرواز میکنی. رسیدم پایین و همین که لباسم رو مرتب کردم ٬ سرم رو بالا اوردم که نگاهم تو نگاه عصبی مامان گره خورد. اومد سمتم موهای طلاییش که روی صورتش ریخته بود رو کنار زد و گفت:

_ حورا واقعا دختر خجالت نمیکشی؟ چند بار بهت بگم که از نردها سر نخور این نرده ها لیزن میفتی اتفاقی برات میفته + _اوه اوه مامان جونم حالا که لیز نخوردم. مگه شما مجبور بودین پله و نردهای طلایی رنگ لیز بزنین؟ پایین هم میز های گرد و گلدون بزارین؟ مچ دستمو گرفت و گفت:

_ چقدر حرف میزنی تو دختر بیا بریم دیگه اول با تعجب و بعد با حالت پوکر نگاهش کردم و گفتم: +_ بنظرت با چی بریم؟ منو تو تنهایی میتونیم بریم آیا؟! مامانم بعد یک تصادفی که داشته و خیلی خطرناک بوده دیگه هیچ وقت رانندگی نکرده بود. با چشمهایی گرد که چشم های مشکیش رو خیلی جذاب میکرد نگاهم کرد. _ راست میگیا تنهایی کجا بریم با خنده نگاهش کردم و گفتم: +

_راسی بابا کجاست؟ با صدای بابا که از سمت راستم میومد برگشتم سمتش _ من اینجام دختر گلم با دیدنش دهنم اندازه غار باز شد. واقعا خوشتیپ شده بود.شلوار لی آبی نفتی شیش جیب (اسلش) که بلندی قدش رو بیشتر تو دید میگذاشت. لباس چهار خونه سیاه و طوسی که هیکل چهارشونه اش رو قشنگ نشون میداد و موهای جو گندمی و لختشو زده بود بالا . با دو به سمت بابا رفتمو گونشو بوسیدم و گفتم: +_ به به ببین این اردلان خان چه کرده الهی این هیراد فدات شه مامان با حالت تعجبی گفت:

_ واههه این چه حرفیه خدا نکنه بچم گناه داره بعد یه چشم غره حسابی بهم رفت. برگشتم سمت بابا دیدم داره با حالت چندش صورتشو پاک میکنه تا منو میبینه گفت: _ اههههه حالم رو بهم زدی خجالت بکش. بعدشم من خودم خدادادی خوشتیپم نگاهش کردم و گفتم: +_ اخ بابا دیدی چی شد؟ باحالت کنجکاوانه خودشو مامان نگام کردن که ادامه حرفم رو دادم: +_متاسفانه پولم ته کشید نتونسم مداد و مداد رنگی بگیرم خجالتم رو بکشم بابا خندید و گفت: _ ای وروجک شیطون من خندیدمو نگاهش کردم و گفتم:

+_ اردی جونم دیگه وقتش شدها بابا با حالت تعجب وچشمانی گرد شده نگام کرد پرسید: _ وقت چی؟! با ناز رفتم سمتش و با صدایی که پر از عشوه بود گفتم: +_ اردی جونم چشمات رو اونجوری نکن چشمای تو مشکی خالص که آدم جذبش میشه. یعنی تو الان نمیدونی وقت چیه؟ باحالت تعجب سرشو به علامت نه تکون داد دستمو دو گردنش حلقه کردمو گفتم: +_ وقتشه زنتو طلاق بدی زنت دیگه پیر شده. یه دختر خوب برات پیدا کردم تو جوونی حیف میشی با هینی که مامان کشید برگشتیم سمتش با حالت عصبی نگام کرد و گفت:

_ دختره عجوزه حالا من پیر شدم میخوای واسه بابات زن بگیری اون عجوزه کیه؟؟ واییی مامانم باورش شد حالا چیکار کنم؟ با التماس به بابا نگاه کردم که سرشو تکون داد و رفت سمت مامان و بغلش کرد گفت: _ حالا یه شوخی کرد دیگه تو ناراحت نشو من زنمو با دنیا عوض نمیکنم مامان آرومتر شد بهم نگاه کرد و گفت: _ حالا اون دختره کیه؟ فهمیدم اگه نگم ول کن ماجرا نیست. پس اومدم یه چی سرهم کردم و گفتم: +_ والا غریبه نیست حتی باتوهم کنار میاد. خیلی خانومه زرنگیه درس خونه٬ خونه داری بلده٬ آشپزیشم که حرف نداره و صد البته خیلی خیلی خوشگله مامان با جیغ جیغ گفت: _ تا نیومدم خفت کنم بگو اون عجوزه کیه و با اینکه میدونم شوخیه برگشت سمت بابا و نگاهش کرد و گفت:

_ مگه نه اردلان؟ بابا سرشو تکون داد و هیچی نگفت مامان رو کرد سمتم و گفت -میشنوم حورا دختره کیه؟؟ با منِ منِ و مکث کوتاهی گفتم +خب خب دختره خودمم با این حرف من مامان و بابا باصدای بلند خندیدن که سرمو بالا بردم سوالی نگاهشون کردم و گفتم +خوب چیه بابام رو دوست دارم نمیخوام دست یه غریبه بیفته مامان با صدایی که هنوز رگه های خنده داشت گفت -وای حورا خدا نکشتت دختر . اردلان دیدی چه تعریفی هم میکرد.دختره خوشگله کار بلده وایی خدا بی این بریم که دیر شد. با حالت قهر نگاهمو ازشون گرفتم و بیرون رفتم ولی لحظه آخر صدای بابا رو شنیدم که گفت

-حاله خدا بخیر کنه باز دوباره حالت چهره اش اینجوری شد مامان در جوابش گفت -اره خدا بخیر کنه از طرز حرف زدنشون خندم گرفت . از در بیرون اومدم و رسیدم به بار خواب و نفس عمیقی کشیدم .یهو یه هوایی گرمی به صورتم خورد که حالم گرفته شد .اهههه اصلا از هوایی شرجی خوشم نمیاد.هوای این موقع سال شرجی و ابری یا ابری و معتدل . بعضی موقع ها هم بارونی ولی اینش خوبه که اطرفمون سر سبزه .حیاط خونمون مثل باغِ. سمت راست استخر و تاب که کنارش یه باربیکیو قرار داره. قسمت رو برو که از سمت چپ و راست درخت و گل و گیاه های رنگا رنگ و از سمت چپ به راست کاملا چراخ های تزیینی ساخته شده که شب حیاط رو خیلی زیبا میکنه و تا درحیاط به همین شکل هست . خونمون از نمای کرم رنگ و سقف اجری رنگ استفاده شده و حالت پیچ در پیچ هست به قول هیراد پیچ پیچیه.

دست از آنالیز حیاط برداشتم و برگشتم سمت بابا بابا گفت -حورا قشنگم سوارشو کجایی دارم سه ساعته صدات میزنم منم از خدا خواسته سوار ماشین شدم. واقعا هوای گرم حالت سرگیجه به ادم میده وایییی خدا هوا به شدت گرم بود. روسریم را با شدت از سرم کندم و موهای مشکی ام اطرافم ازادانه پخش شده بود و بدون توجه به غر غر های مادرم باد کولر را تنظیم کردم. بابا نگاهی تو آینه بهم انداخت و گفت -حورای بابا قهری؟ بدون نگاه کردنش گفتم +نه کی گفته من قهرم مامان به سمت من برگشت و گفت

-شیطون مامان خوشگل مامان قهر نکن دیگه سرمو بالا اوردم و گفتم +چند بار بگم من قهر نیستم مامان میخواست حرفی بزنه که بابا همون موقع اهنگ مورد علاقه من از محمد محتشمی رو گذاشت اصلا این اهنگ رو که گوش میدم انگار که نه انگار من قهرم یا ناراحتم بابا باخنده گفت -اینم به افتخار شیطونک بابا حالا قهری یا آشتی از بین دو صندلی رد شدم و رفتم صورت مامان و بابا رو بوسیدم و گفتم +بااینکه قهر نبودم آشتی آشتی وبا آهنگ شروع کردم به خوندن 🎵

الا دختر که موهای تو بوره یار🎵

🎵 🎵به حمام میروی ٬راه تودوره🎵

🎵به حمام میروی ٬زودی بیایی یار که آتیش بر دلوم مثل تنوره🎵

♥مجنون نبودم مجنونم کردی از شهر خودم بیرونم کردی ♥🎵(دوبارتکرار میشود) 🎵

ستاره آسمون ٬نقشه زمینه واییییی♥🎵

غرق آهنگ بودم که باصدای مامان به خودم اومدم -حورا حورا مامان تو هپروتیا بیا بیرون غرق آهنگ شده که نگو با حالت منگ شده نگاهش کردم +چی شده مگه؟؟؟ با عصبانیت و حرص گفت

-پاشو رسیدیم خونه آقا جونت اطرافم رو نگاه کردم وارد محیط باغ شده بودیم از سال گذشته تا الان هیچ تغییری نکرده بود. اطراف باغ پر از گل های وگیاه های رنگا رنگ و قسمتی که برای من گل رز گاشته بودن و تنها تفاوتش درخت ها با سال گذشته بزرگتر پر بارتر و گل ها رنگا رنگ تر شده بودند . برگشتم به طرف مادرم و گفتم +اخخخخخ جون حاله رسیدیمممم کاش زودتر رسیده بودیم حیف این هیراد بشه که از دیشب اینجاست معلوم بود از دست کارهام عصبانی هست. رو کرد به من و گفت -ای خدا حورا چیکار به این هیراد بیچاره داری بعدشم منم یک ساعته داخل آینه دید میزدم و قربون صدقه خودم میرفتم دیر میرسیدم. الان تا دیر تر نشده راه بیفت بابا که تا الان از حرص مادرم می خندید گفت -زن کمتر سر دختر شیطونم غر بزن چیکارش داری؟ مادرم چشم غره ای بهم رفت پیاده شدمنم پشتش پیاده شدم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
33 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
setayesh
setayesh
4 سال قبل

وایییییییییییییییییییییییییییییییییی نسی دمت گرم خیلی خفنه ایشالا همیشه موفق باشی عزیزم

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

مرسییی ستی جان . امیدورارم خوشتون اومده باشه . شاید اول رمان یه کم بد باشه ولی وسط های داستان خیلی قشنگ میشه وداستان خیلی جالبیه 🙂

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

خانمممم های گل اون عزیز های که رمانم رو میخونن اگه ایرادی چیزی داشت ونظر شما جای تغییر داره بهم‌بگید خوشحال میشم چون رمان اولم هست ممکنه یک ذره خوب نباشه اگه بود بهم بگین خوشحال میشم 🙂

Naziiiiii
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

احسنتتتت 👏👌👌
آفریننن چه رمان قشنگیههه 😍😍😍
وایییی من عاشقششش شدمممم😜😍
نسترن جون آفرین همینجور با قدرت ادامه بده 😉
آفرین عزیزمم واقعا تا الان که من جذبش شدم وبدون تا آخر رمانت رو ادامه میدم 😚😃

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Naziiiiii

وایییییی مرسییی نازی جان خوشحالم کردی عزیزم 🙂 نازی جان اگه ایردای چیزی داشت خوشحال میشم بهم بگی 🙂

ayliiinn
4 سال قبل

نسرن ویرایش کردم خوبه؟

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

مرسی ایلین جان

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

بچه هااا رمان انتقام تلخ وشیرین هم مال منه خوشحال میشم دنبال کنید 🙂

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل

تبریک 👏🏻

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  دکاروس

مرسیییی کیمیااا جان (چنگیز خان مغول )

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

قربونت ایشا… در تمام مراحل زندگیت موفق و سربلند باشی عزیزم 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻بهتره دیگه بهت بگم خانوم نویسنده ❤️😘😘😘😘😘

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  دکاروس

مرسییی کیمیاااا جونمممم واقعا خوشحالم کردی . ممنونم گلم ایشالله توهم موفق باشی نویسنده جان کار های شما هزار برابر بهتر از کار های منه جانم .:)

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

شکست نفسی نکن خانوم نویسنده 😘😅
خیلی خوشحالم براتون هم واسه تو هم واسه الناز ایشا… بیام شهر کتاب رماناتون رو با عشق بخرم 😘❤️❤️❤️❤️❤️
با قدرت ادامه بده و تسلیم نشو

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  دکاروس

مرسییی کیمیاااا جونممم بیاا خوشحال میشم

Maral
Maral
4 سال قبل

اووووووو😍👌
چقدر نویسنده اینجاست. یکی ازیکی بهتر🤩
خیلی خوبه همینجوری ادامه بده👏
معرکس موفق باشی🥰👑

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Maral

مرسی مارال جان

ayliiinn
4 سال قبل

نسترن جانم مبارکه،
ولی چرا اینطوری؟
بند نویسی رو خودت رعایت نکردی یا خودش اینطوری شده؟

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

سلاممممم آتوسا جان بزار داخل طول داستان مشخص بشه چرا اگه بگم رمان جذابیت نداره

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

مرسیییییی نفسسسس جاننننن خوشحالمممم کردیییی

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

عالییی نسترن موفق باشیییی😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

ایلین میدونی چیکار کنم اینجوری نشه؟؟

ayliiinn
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

نه والا!
مگه ادمین نمیزاره؟؟؟

AAzadeh
AAzadeh
4 سال قبل

سلام به همتون (بی زحمت کامنت منو با لهجه اصفهانی بخونین)
نسترن عجب رمانی
من به شخصه بهت تبریک میگم 😍😍

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

نمیدونم ایلی جان وقتی متن هام رو کپی کردم گذاشتم سایت اینجوری شد خودمم اینجوری خوشم نمیاد نمیدونم چطوری درستش کنم

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

نسترن پایین رمان گزینه ویرایش زده از اونجا درستش کن

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  AAzadeh

آتوساااا اجییی من که گفتم مبهم اگه رمان رو دنبال کنین کم کم متوجه میشید چرا

Atoosa_80
Atoosa_80
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

ااا نسترن نویسندش تویی!! موفق باشی عزیزدلم
آها ژانرش رو ندیده بودم مبهم !
خیلی کنجکاو شدم بدونم جریان دختره چیه حتما دنبال میکنم رمانتو

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Atoosa_80

فداتتتت آتوسااااا جان باعث خوشحالیمه

Atoosa_80
Atoosa_80
4 سال قبل

چجوری دختره چشماش سبزه در صورتی که پدر ومادرش چشماشون مشکیه؟؟؟

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Atoosa_80

مرسیییییی مرسیییی خواهر آزاده مرسیانووووووو .اصلاااا اینقدر خوشحالم کردین که نگووو .

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Atoosa_80

مرسیانووووووو فاطیییی دده امممم یعنی فاطییی یه تشکر ویژه ای هم باید بکنم وتو دست درد نکنه دده جونی .

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

عالییییییییییییی اجی نستررررن
موفق باشی 😘😍

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

نه الناز جان نمیشه .

دسته‌ها
33
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x