انتقام یا عشق (خون آشام) پارت 31 - رمان دونی

انتقام یا عشق (خون آشام) پارت 31

با صدای افتادن وسیله ای از اتاق مادربزرگم ب سمتش دویدیم. در را باز کردم با دیدنش ک روی تخت دراز کشیده بود کمی تعجب کردم اما وقتی ب سمتش رفتیم دیدم ک طستش روی میز کنار تخت هست.
-دورت بگردم من چی میخاستی
-سیـ…. ـنره سرم داره میترکه میدونم خون زیادی ازم رفته
-نه مامان جونم الان ک خوبی فقط رنگت یکم خوب نیست ک اونم خوب میشه
-کمک…. کن… بشیـ…. ـنـم
ارام کمکش کردم بشینه نگاهی ب بالشت کردم راست میگفت خون زیادی ازش رفته بود.
با دو دستم محکم ب سرم کوبیدم.
-این… کـ… ـاررو نکن عـزیـ…. ـزم.
بلند زدم زیر گریه و کسی محکم کوبند ب در بسته شده سابین امد تو و گفت
-چیشده؟ حالتون خوبه؟ تو کی بهوش امدی؟
هیچی نگفتم وفقط گریه کردم
مادربزرگم دستمو گرفت و گفت
-سینره تنها خواسـ…. ـتم قبل مــــ… ـرگ اینه ک با کسی ازدواج کنی ک بنـــ….. ظر من برات خوبه و……. عاشقـ… ـت هست همـ…. ـین
*راوی
تو اون لحظه ب تنها چیزی ک فکر میکرد نبود مادربزرگش و دوباره یتشم شدنش بود. خسته بود از نبود مادر، پدر، کسی ک دوستش دارد، و حالا هم مادربزرگش. ارام از روی تخت ب سمت مادربزرگش رفت هق هق گریه اش اوج گرفته بود. مادربزرگش فقط ب او لبخند میزد و نگاهش ب سابین و او بود. کنار مادر بزرگش نشست سرش را روی شونش گذاشت و سعی کرد خودش را کنترل کند. ارام توی گوشش نجوا کرد
درخت بار سفر می‌بندد
عزم سفر دارد
سفری طولانی
درخت تقریبا هر شب آماده می‌‎‌شود
با استواری ریشه‌هایش را در زمین می‎گستراند
کجا خواهد بود
مقصد این سفر؟
خود درخت هم نمی‌داند
لازم نیست بداند
اما این سفر
خواست قلبی درخت است
امشب نیز درخت بار سفر می‌بندد
شاید نیمه‌شبی
توطئه‌ای در سر داشته باشد
شعر ” درخت نیمه شب” به قلم “تاکامی جون”
وسط شعر گه گداری مادربزرگش همراهیش میکرد اما نفسش دیگر بالا نمی امد
-دوسـ…. ـت دارم سینـ……..
ارام سر مادربزرگش را بلند کرد و حق زد بلند حق زد
-خدایااااااا مگه من چیکار کردم
با دو دستش روی سرش کوبند خسته بود از همه. از خود ناراحت بود ارام نشست روی تخت دستش را روی قلب مادربزرگش گذاشت دیگه نمیزد. قلب تنها کسش توی این دنیا دیگه نمیزد. کنارش دراز کشید بغلش کرد و ارام گریست.
~~~#دو روز بعد
*سینره
مادربزرگم دو روز قبل چشمانش را برای همیشه بست. از اون روز تنها ب خودم لعنت میفرستم ک به جای اینکه ب فکر کسی باشم ک نیست از مادر بزرگم غافل شدم، چرا دو روز پیس وقتی از سابین جدا شدم ناشکری کردم. چرا از خدا نا امید شدم. چرا گفتی کسی را ندارم من بزرگترین حامی رو داشتم ک هم کمکم میکرد هم حواسش بم بود. صندلی را جلوی پنجره گذاشتم نگاه ب اسمون بود. اسمونی ک بدون ابر بود برعکس قلب من. خورشید مستقیم میتابید اما دیگر برای من فرقی نمیکرد. خسته شدم تو این چند روز ب قول مادر سابین نه زندگی درستی دارم نه با کسی حرف میزنم تنها تنها ب این فکر میکنم ک توی گذشته چیکار کردم ک الان دارم جوابشو میبینم.
مادرش نگران من نیست نگران شازده پسرش هست ک تو این چند روز پا ب پای من بود همه جا باهام بوده. سابین بهم میگه مادربزرگت قبل مرگ دلش میخواستع ما با هم باشیم برای همیشه. راست میگه قبل از مرگش گفت ک دوست داره من با کسی باشم ک دوسم داشته باشه ولی من روحم خستس میترسم از اینکه سابین هم ک پر از زندگی اذیت کنم نمیدونم شاید بهتر از خودم دورش کنم شایدم بهتر بهش نزدیک شم شاید ک منم زندگیم درست شد ولی خب این نامردیه تمامه ک بخوام ب خاطر خودم زندگیه اون بدبختم هم تباه کنم.
با صدای در تمامی افکارم بهم ریخت اما از سر جام تکون نخوردم کسی امد داخل از صدای توی دستاش متوجه شدم برام غذا اورده. دوست دارم وقتی برگردم ساندر رو ببینم. دستی اشنا روی شونم قرار میگیره و بعد با لبش با گوشم بازی میکنه……..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Melin
Melin
2 سال قبل

تو مارو مسخره کردی؟
ماهم یک صبری داریم کل‍افه مون کردی پارت بزار دیگه نزدیک دوهفته‌ی که پارت نذاشتی جای حساسش تموم میکنی
داری روی صگ‌مون رو بال‍ا میاری
عین ادم پارت بزار دیگه دوهفته‌ی که منتظریم😐😠

mahsa
2 سال قبل
پاسخ به  Melin

فاطمه گفت بهش پیم داده نویسنده گفته میزاره زیاد حرص نخور نویسنده های تازه کار همینه

÷/× mahsa
2 سال قبل

؟😶
نویسنده جون ماهم یه صبری داریم جای حساش تموم میکنی بعد یه هفته پارت نمیزاری

مهسا
2 سال قبل

شیدا جونم اصلاً هر موقع که میتونی پارت بزار ولی هر روز پارت بزار🙃

Zeinab
Zeinab
2 سال قبل

آقا تو یا اشک مارو در میاری یا از فضولی سکته مون میدی 😂😂

مهسا
2 سال قبل
پاسخ به  Zeinab

موافقم 😂

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x