#part1💕📚
جلو آیینه می ایستم ،امروز با آرتان قرار داشتم و باید به بهترین شکل آماد میشدم.
یه آهنگ شاد گذاشتم و ولومش رو بردم بالا و شروع کردم به آرایش کردن …
یکم که گذشت گوشیم زنگ خورد آهنگو کم کردم و جواب دادم:
– جونم؟
صدای شادشو شنیدم:
– جووون تو فقط حرف بزن عشقم!
از ته دل خندیدم:
– چطوری نفسم؟
– خوبم عزیزم…تو ماشین منتظر عشقم نشستم!
رژگونه رو روی گونه هام میزنم و همون طور که مانتو سفیدمو تنم میکنم میگم:
– اومدم اومدم!
سریع از اتاقم بیرون میرم و کولهی صورتیمو روی دوشام میندازم مامان از بالای پله ها صدا میزنه:
– دل آرام کجا؟
– آرتان منتظرمه … میریم بیرون!
بدون اینکه منتظر حرف دیگه ای باشم در رو میبندم.
سوار ماشینش که میشم از بوی عطر تلخ و مردونش م. س. ت میشم:
– سلام به خوش تیپ ترین مرد دنیا!
خم میشم و گونشو می ب. و. س. م:
– دلم تنگ شده بود واست!
لبخند میزنه:
– مهر زدی باز به این لپ من.. کم بزن رژ به اون لبات!
اخم میکنم:چرا به این خوشگلی؟
– خوردنی میشه نمیتونم جلو خودمو بگیرم لامصب !
بلند میخندم و با گفتن زهرمار حرکت میکنه:
– خوب کجا بریم؟
– اوووم… بریم خونتون اول من به زن عموی خوشگلم سر بزنم… پاش بهتره ؟
واسه ماشین جلویی بوق میزنه و میگه:
– آره فقط هنوز یک هفته باید تو گچ باشه!
ناراحت بغض تصنعی میکنم:
– آخی الهی بمیرم!
– خدا نکنه عه… پاش خوب شه جشن نامزدیو میگیریم این محرمیت یک ماهمون میشه همیشگی!
میخندم و میگم:
– من هنوز فکرامو نکردم که!
– تو غلط کردی ت. ول. ه!
بلند تر میخندم و جلوی خونه که ترمز میکنه پیاده میشم و هر دو وارد خونه میشیم آرتان نگام میکنه و میگه:
– بزار ببینم اگه خواب نیست بریم!
– باشه!
از پله ها بالا میره و روی پله ها می نشینم و ناخونمو به دندون می گیرم که با ضربهای که به رون پام میخوره از جا می پرم..با دیدن آرشام بلند میشم:
– تو راه رو نشین!
عقب میرم:
– سلام!
با دیدن اخماش به نرده ها می چسبم…
نمیدونم چرا ازش می ترسیدم:
– پیامام چرا بی جواب می مونه خوشگله؟
با اخم میگم:
– فکر کردم اشتباه فرستادی!
با جدیت میگه:
– اشتباه کردی!
با صدای آرتان ازم دور میشه و از پله ها پایین میره…
– دلارام … دلی بیا مامان بیداره.
نگام از اون غول بیابونی می گیرم و از پله ها بالا میرم .. وارد اتاق زن عمو که میشم کنارش روی تخت میشینم و صورتشو می ب. وس. م:
– سلام به بهترین زن عموی دنیا!
آرتان میخنده و میگه:
– ای زبون باز!
زن عمو با لبخند گونه مو می ب. وس. ه :
– سلام به روی ماهت دختر خوشگلم خوبی؟
– خوبم ممنون… شما بهترید؟
دستی به پاش می کشه و میگه:
– هی بد نیستم بهترم!
چند دقیقه ای که با زن عمو حرف میزنم بیرون میام تا استراحت کنه .. آرتان نگام میکنه و میگه:
– بریم اتاق خودم!
با شیطنت میخندم و وارد اتاقش میشیم… رو تخت کنارش میشینم که بلندم میکنه رو روی پاهاش می نشونتم
_انقدر خوشگلی که از نگاه کردن بهت سیر نمیشم دلی!
میخوام چیزی بگم که ل.ب. ش. و میزاره روی ل. ب. ا.م و عمیق و محکم می بو. س. ه … با عشق باهاش
همراهی میکنم… شالم که از روی سرم سر میخوره دستاشو
توی موهام میکشه … چشمام خمار میشه ل. ب. ش کنار گوشام میره از نفسای د.ا غ. ش
مور مورم میشه تو گوشم میگه:
– اگه میشد همین الان عروسی رو مینداختم جلو!
بی حال میگم:
– بیخود کردی خوشتیپ!
میخندم و ل. ب. م.و گ.ا.ز میگیره آیـی میگم که تقه ای ب در میخوره … خودمو عقب میکشم
آرتان بفرمایید میگه و آرشام با اخمای غلیظ همیشگیش
وارد اتاق میشه
_آرتان من کار دارم باید برم جایی… یه دقیقه برو واسه مامان مسکن بخر بیا تا داروخونه !
آرتان بلند میشه و میگه:
– دلی می مونی تا بیام… مامان گفت شام بمون!
از نگاه خیره آرشام معذب میشم و میگم:
– باشه فقط زود بیا!
هر دو از اتاق بیرون میرن گوشی همرامو از کولم بیرون میارم و با دیدن پیام آرشام که دو
دقیقه پیش فرستاده بود یخ میزنم:
– بپا دستمالی نشی !
چشمام از تعجب درشت میشه که آنلاین میشه و پیامش تیک میخوره …باز می نویسه:فکر کنم نمی اومدم زن میشدی هوم؟
از مزاحمتا مزخرف و بی دلیلش خسته شده بودم ،
با نفرت واسش می نویسم:
– خفه شو.. خجالت بکش.. من قرار زن برادرت باشم !
در اتاق که باز میشه با وحشت بلند میشم و گوشی از دستم می افته!
وارد اتاق میشه و درو پشت سرش می کوبه … نمیفهمم چرا هیچ وقت با این پسرعموم ارتباط برقرار نکردم…بیستو شیش سالش بود اما هیچی
نمیفهمید… نمیخواستم نشون بدم ازش میترسم.. نمیفهمیدم چی از جونم میخواد…جلو اومد…
– با زبون خوش بیشتر راحتی یا زور و تهدید؟
با اخم نگاش کردم:
– من نمیفهمم چی میگی آرشام.
– بهتر!
چونمو محکم میگیره حس میکنم استخون فکم داره خردمیشه:
– دلی بهتر همین امروز با آرتان کات کنی وگرنه قول نمیدم بهت خوش بگذره !
نگاش میکنم… صورتم از درد جمع میشه و میگم:
-ولم کن من نمیفهمم چی میگی دیوونه!
چونمو ول میکنه و کف دستشو روی س. ی. ن. م میزاره … با یک حرکات هلم میده… تعادلمو
از دست میدم و می افتم رو تخت با وحشت نگاش میکنم… خم
میشه و تو صورتم میگه:تو مال منی.. فقط مال منی … همیشه و همه جا هر چی خواستمو پسر سوگولی مامان بابام زودتر زد به جیبش … همیشه زدنش تو سرم… همیشه
گفتن مثل اون باشم.. الانم حتما میخوان انتخاب شریک زندگیشو بکوبن تو سرم … ولی من نمیزارم… این بار من برندم!
*امیدوارم خوشتون بیاد وهمراهی کنید عشقا♥️😉”
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
لابد اخرشم با ارشام ازدواج میکنه و بعد ارتان قضاوت میکنه تا بوده همین بوده 😂
اع پن این رمان رو قبلا میخوندم ولی کانالش رو گم کردم
پس رمان برای خودتون نیست
خب دیگه ندا جان این رمان خودته انشالله؟🤨😝
به به چه بوسه ای
واییییییییییی چقدر عوضیه این ارشام ناسلامتی ارتان برادرش داره بهش خیانت میکنه زنشو میخاد اینم از برادر تف ب همچین برادری
عالیه ننه
حرص نخور پوستت چروک میشه 😂
ن من خوشکل تر از این حرفام 😂
نمخامممم ترککککک برداشتمممم باید با ارتام ازوکاج کنههخهه نمیخاممممممممممممممممممممممممممم
خوبه ی رمان خوب پیدا شد فقط پارت هارو زیاد بذار
گشنگهههههه😍😍😍😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️❤️❤️
اخرش با ارشام عروسی میکنه🤣
عه؟از کجا فهمیدی کلک؟ 😂