💕📚
* آرتان *
واقعیت مثل پتک می خوره توی سرم،معلقم.
نشستم زمین و زل زدم به لبای نازگل…
میگه و می میرم،میگه و تموم میشم، میگه و دنیا میرسه به تهش!
– من نمیخواستم اینجوری حالتو بهم بریزم ولی خودمم بازی خوردم اونا جفتشون بازندگیمون بازی کردن، دلم نیومد توبی خبری دست و پا بزنی و اونا احساس زرنگی کنن!
کاش ادامه نده.
کاش بدونه تحملم ته کشیده. میخوام بلند شم ولی پاهام قفل شده، کمرم شکسته،غرورم لهِ له شده!
غیرتم درد اومده، سر به زیر و سخت میگه:
– اونا… اونا حتی با هم رابطه هم داشتن!
حس میکنم زمین زیر پام دهن باز میکنه… با سر سقوط میکنم… خیرهی چشماش میگم :
– مزخرف میگی..داری چرت میگی..امکان نداره !
اما تصویر اون گردنبند جلوی چشمام نقش می بنده
حس خفگی دارم، دستم سمت گلوم میره!
– به جون مامانم دروغ نمیگم،اون حتی دخترونگیشو نداره. (تف تو روحت نازگل😂)
دستم بلند میشه که بزنم توی دهنش…
که خفه شه…
که لال شه…
با ترس عقب میره …
دستم مشت میشه و میاد پایین…
– من گناهی ندارم… منم مثل خودت بازی خوردم… میتونی جلوی این ازدواج و بگیری تا دیر نشده !
نیشخند میزنم، این دختر بی شک دیونس که چی بشه؟ مگه دیگه دل ارام و میخوام؟
دستم و به ماشین می گیرم و بلند میشم…اونم بلند میشه صدام میزنه اما بی توجه بهش سوار ماشین میشم و با بالاترین سرعت میرم.. میرم که بهش بگم دیگه از نداشتنت دل و جونم نمیسوزه … میرم بپرسم چی کم گذاشتم کجا رو بد کردم…
گور بابای دختر عموی فریب کار و خیانت کار…
برادرم چی؟
قلبم داره از سینم میاد بیرون… کُند میزنه… تموم سینم تیر می کشه…
دو بار مشتمو روی قلبم می زنم…
طاقت بیار..
طاقت بیار تا برم و تف کنم توی صورتش…
جلوی خونشون که ترمز میکنم فرمونو توی مشتام فشار میدم و نفس عمیق می کشم…
زنگ و که میزنم صدای عمو می پیچه تو گوشم…
سخت لب میزنم:باز کن عمو!
– بیا تو ارتان جان!
در و که میزنه به ضرب در و باز میکنم…
مثل آتیشم…
وارد خونه که میشم عمو و زن عمو میان استقبال…
با دیدنم پریشون و نگران میان سمتم… اطراف خونه رو نگاه میکنم عمو میاد جلو …
– چیزی شد ارتان جان؟ چرا رنگت پرید ؟
صدام خش دار … گرفته…
– کجاست ؟
حتی اوردن اسمش سخته…با دیدنش چی میشم؟
زن عمو جلو میاد:
– چرا نفس نفس میزنی مادر؟ بشین اب بیارم واست چت شد اخه!؟
عمو دستشو میزاره رو شونم:
– دل ارام اتاقشه!
چشم می بندم،،،
قیامت زندگی من این لحظه است! !!
بی توجه بهشون سمت پله ها میرم،
صدام میزنن اما من فقط حرفای نازگل می پیچه تو گوشم…
دارم سکته میکنم…شک ندارم…
در اتاقو که باز میکنم دل آرام با ترس سرش و از گوشی بلند میکنه و نگام میکنه…
بلند میشه و با دیدن حالم نگران میاد سمتم:
-آرتان؟ چیشده چته؟
دستمو بلند میکنم و میزنم توی صورتش … هینی می کشه و صورتش می چرخه … همون لحظه عمو و زن عمو می رسن…
عمو نگران میاد سمتم:
– چته پسر… حرف بزن.. چیکار میکنی تو؟
دل ارام برمی گرد و نگام میکنه…
اشکاش می ریزه … دلم نمی ریزه ..هیچیم نمیشه…
دستش و از صورتش برمی داره …
زن عمو میره و بغلش میکنه…
– دست رو بچهی من بلند میکنی نامسلمون؟ چه جوری دلت میاد؟تو همونی که دل ارام اخم می کرد می مردی ؟
گلوم میسوزه .. قلبم دیگه طاقت نداره :
– چه جوری تونستی کثافت؟ هان؟ چه جوری تونستی؟
عمو بازوم و می کشه:
– یا درست بگو چیشد یا برو بیرون!
– میدونید چرا میگه من و نمیخواد؟
دل ارام می لرزه …
انگار توی برف ایستاده …
من میسوزم…
تو خود خود آتیشم…
– چون با برادر منه.. اسممم روش بود و با ارشام تیک میزد. اسمم روش بود و با اون رابطه……
عمو میزنه تخته ی سینم… عصبی میگه:
– مثل ادم حرف بزن… تهمت چیو میزنی به دسته گل من… خودت نمی شناسیش؟ ازبچگی نبودی باهاش؟ اینجوری شناختیش؟
اخ که دردم همینه…
اخ که جونم واسه همین داره بالا میاد… دل ارام توی بغل زن عمو می لرز و هق میزنه…
– همین امروز با ارشام توی کافه دیدمشون…همین چند روز پیش گردنبندشو روی…
قلبم دار جون میده …سخته… گفتنش مثل مردن..
– روی تخت خونه ی ارشام پیدا کردم… به ولای علی خودم دلم میخواد دروغ باشه… مگه مغز خر خوردم تهمت بزنم…اره عمو؟ شما که از عشقم خبر داشتی نداشتی؟
زن عمو دل ارام و از خودش جدا میکنه… بازوهاش و می گیره و میگه:
– چرا حرف نمی زنی؟ چرا دفاع نمیکنی از خودت دختر؟
جای انگشتام موند روی صورت خوشگلش… ولی تمومه…ادامه میدم…
– فکر کردید چرا با من بهم زد؟ بپرسید از ارشام… از رفیقش نازی…
و تیر خلاص میزنم… توی چشمای پر از اشک و ترسش زل میزنم و بی ملاحظه میگم
_از دکتر زنان! !!!!!!!!!!!
عمو قلبش و چنگ میزنه و داد میزنه:
– خفه شو آرتان!
برمی گردم سمتش ..عمو حالش بده اما از من بدتر نیست،
– من خفه شم چی حل میشه؟ دخترت بهم خیانت کرده به مقدسات قسم اگه عکسش ثابت شه جلوی مردم شهر زانو میزنم جلوش میگم غلط کردم،اصلا شما منو دار بزن وسط همین اتاق دلم برای خودم سوخته.
عمو سمت دل ارام میرد دل آرام سر به زیر می لرزه و می باره
_دل ارام؟ چرا هیچی نمیگی بابا؟ بگو داره اشتباه میکنه. بگو تهمته، بگو عزیزم .
منتظرم.. منتظرم که دل آرام بگه که ثابت کنه که این اتیش و خاموش کنه اما بنزین می ریزه
تو امروز با ارشام کافه بودی؟
_فین فین میکنه و میون حال بدش لب میزنه:
– بله!
زن عمو دستش و توی صورتش میکوبه
موهام و با جفت دستام چنگ میزنم
عمو جدی تر و پر اخم تر می پرسد:
– گردنبند تو توی خونه ی… لا اله الا الله
برمی گرده باز سمت دل آرام و عصبی میگه:
– بوده؟
انگشتاشو فشار میده … چشماش و می بنده و میگه:
– بله!
زانوهام بی حس میشه خم میشم. دستامو به زانوهام میگیرم صدای سیلی زدن عمو رو که میشنوم سرم به ضرب بالا میاد. دل ارام روی تخت
افتاده و از بینیش خون میاد قلبم دیگه کشش نداره. زن عمو دست عمو و می گیره و با
گریه میگه:
– نزن بچه مو بزار ببینیم چی شده مرد!
عمو داد میزنه:
– تو تو خونه آرشام چه غلطی میکردی؟ کافه واسه چی بودید؟
دل آرام بی حس و حال نگام میکنه
حتی دیگه گریه نمیکنه…
انگار روح توی تنش نیست
حتی دیگه نمی لرزه نمی ترسه:
– من خیانت کردم بهت
زن عمو داد میزنه و با گریه میگه:
– دل ارام؟
جلو میرم… جلو حتی دیگه عمو جلومو نمیگیره…
بلند میشه و نگام میکنه:
– تو اینجوری فکر کن… فکر کن خیانت کردم. فکر کن اشغالم… فکر کن پستم.. دیگه مهم نیست در موردم چه جوری فکر میکنی چون که تهش هر جوری که فکر کنی دیگه من و نمیخوای؟
یکی قلبم و از دو طرف میکشه.
– من و ارشام قراره ازدواج کنیم بابا .
دستام مشت میشه… گلوم درد می گیره. سینم میسوزه… عمو با شتاب میاد سمتش که باز بزنه جلوشو میگیرم
– خفه شو دل ارام… خفه شو که آبرو نزاشتی واسم .
سخته… تلخه… ولی مرد که باشی و هر شرایطی باید محکم باشی…
– عمو آروم باش !
زن عمو رو نگاه میکنم و میگم :
– ببريد عمو رو اتاقشون لطفا!
عمو اما داد میزنه:
– کجا برم.. بزار ببینم چه خاکی ریخته تو سرم این دختره…
تحمل این فضا و حضور دل ارامو ندارم. عمو و ول میکنم و میرم سمت در و میگم:
– دیگه مهم نیست. خدافظ
دل ارام صدام میزنه… امادگی دارم که دندوناشو توی دهنش خرد کنم:
– زنان؟
دیگه واسم تمومه بی توجه پله ها رو پایین میرم و بیرون میرم
سوار ماشین میشم تا برم سراغ نامرد دوم
اما فکر نمیکنم دووم بیارم.
جلوی آپارتمانش که ترمز میکنم صدای جیغ لاستیکا می پیچه تو گوشم
ماشینشو که می بینم دستم مشت میشه پیاده میشم و در و میکوبم …
تمام وجودم میلرزه
دستم و میزارم رو زنگ،
پیشونی مو به دیوار میزارم صداشو که میشنوم قلبم تیر می کشه:
-بله؟
– باز کن !
صداش پر میشه از تعجب
نفرت توی وجودم موج میزنه:
– تویی ارتان بیا توا
در و باز میکنم و وارد خونه میشم
هنوز همون لباسا تنشن.
نگام میره سمت اتاق خواب ،
نفسم و فوت میکنم
جلو میاد.
بی طاقت و خسته یقه شو میگیرم و می زنمش به دیوار
وحشت زده نگام میکند:
– چته تو یقه رو ول کن
_از هر کی خنجر خورده بودم این قدر نمی سوختم
گیج نگام میکنه
تار می بینم ولی ادامه میدم
– چه جوری تونستید؟
– چی میگی تو؟
کمرش و محکم میزنم به دیوار و از لای دندونای قفل شدم میگم
_امروز دیدمت با دل ارام توی کافه…
رنگش می پره
يقه شو ول میکنم و عقب میرم…
سعی میکنم بغض صدامو مخفی کنم
سعی میکنم زانو نزنم
سعی میکنم محکم باشم
– چه جوری این مدت توی چشمام نگاه کردید؟
هاج واج نگام میکنه
-چه جوری از خجالت و شرمندگی دق نکردید؟ چه جوری پا به پام اومدی خونه ی عمو و نشستی و از بهم خوردن نامزدیم ابراز ناراحتی کردی؟
لب میزنه:
– آرتان؟
نعره میزنم:
– خفه شو .. خفه شو اسممو نیار… چه جوری تونستی با برادرت این کار و کنی؟ چه طوری اون بی معرفت من و نخواست و گفت میخواد؟😥
نفس راحت می کشه،
_نتونست بگه مونده بود توی تعارف !
آتیش میگیرم
گلدون و برمی دارم و پرت میکنم سمتش.
سرشو پایین میاره… گلدون به دیوار میخوره و خورد میشه داد میزنم
_بی همه چیز اشغال ، بی ناموس
– داد نزن منم بلدم ! شلوغ نکن اتفاقی که افتاده سعی کن کنار بیای.
از این همه وقاحت و پررویی حالت تهوع می گیرم
دستمو و مشت میکنم و میزنم پای چشمش
داد میزنه
از درد صورتش و میگیره..
مشت بعدی و توی شکمش میزنم
عجیبه که مقاومت نمیکنه،
می ایسته و ازم کتک میخورد
خسته که میشم عقب میرم…!!!!!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
الهیییی چقدر دلم برا دلارام سوخت
رمانتون قشنگههه مرسی که سرموقع پارت میزارید
نویسنده عاشقتم اگر تا اخر اینقدر پارت بدی خیلی خوب میشه
چرا دلارام اینقدر خود داره خوب بگو ارشام بهم تجاوز کرده دیونه ارتان پسر گلم هم اینقدر غضه نخوره ارشانم بفهمه عشقش فقط یه هوس بوده
دلارام احمق باید تا فرست بود ب همه میگفت بهش تجاوز کرده ارشام
وایییی تروخداااااا تو که پارتارو آماده داریییییییی روزی چندتا پارت بزار
مردیم از کنجکاوی
دم وجودت گرم که انقد زود پارت میدی💐
عکس دلارامو نمیزارید ببینیم چه شکلیه؟
میذارم بذا آقا قادر بره 😂😂😂
هه به همین راحتی عشقش ته کشید
کسایی که تا پارتای جلوترش خوندن میشه بگن چی میشهههه
وای تلو خدا بگین
🤨
چی ؟👠👠👠👠
ننه غلاف کن بزاربفهمیم چی قراربشه آفرین ننجونم
غلاف ملاف نداریم 😂
نقش من چیه این وسط پس 😂
ننه دلت میادخب خودت تقلب برسون😭😭😭
تروخدا پس همه رو یه جا بزار
الان از ارشام بدم اومده فقط ارتانو دوست دارم
من به لطف این رمان خیلی مودی شدم
نمیخوام حالم بده🗡🗡ارتا نبایددد بمیرهههه نباید دلی عاشق ارشا شه اون یه متجاوز بی رحمه
اگه دلارامو دوست داشت هیچ وقت همچین کاری باهاش نمیکرد اگه واقعا عاشق بود از این که عشقش خوشبخته خوشحال میشد نه که همچین بلایی سرش بیاره🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡
اه چ بدم از ارتان میاد پسره ی سوسول 😐😐😐
خراب شد همه چی خراب شد لعنت
اخخخ جوننن
ولی نازگل خیلی کثافته چطوری تونست اون حرفاروبزنه خب توکه همه چیوگذاشتی کف دستش خب نامرد واقعیتتومیگفتی دیگه میمردی
خیلی دلم میخوادبدونم که آخرشپ چی میشه ولی ای کاش نازگل آرتان واس انتقام باهم نباشن تهش ازدواج کنن واقعاعیرقابل پیش بینیه دستت دردنکنه ننه😘😘