- 💕📚
از لب و بینیش خون میاد
عقب میرم و تکیه میدم به دیوار…
سر می خورم زمین داد میزنم:
– خداااااااااا
#آرشام
از جام بلند میشم…
دلم تیر می کشه
خون بینیمو با پشت دست پاک میکنم چشمامو نمیتونم درست باز کنم….سمتش میرم،
فکر میکردم کل ماجرا رو فهمیده و میخواد نابودم کنه…وقتی گفت دل ارامم بی معرفته نفسم بالا اومد…
– ببین آرتان
پر نفرت نگام میکنه:
_بهت گفتم اسم من و نیار…!
– اسمت و نیارم چی تغییر میکنه؟
بلند میشه و میاد سمتم، کف دستشو میزنه توی سینم
هلم میده و یه قدم عقب میرم،
– بعد از این اتفاق ازت انتظار شعور و فهم و درک ندارم
بازم میزنه، بازم عقب میرم ادامه میده:
– فقط ازت انتظار دارم کاری کنی دیگه نبینمت.
یه لحظه حالم بد میشه…
نفرت چشماشو هیچ وقت ندیده بودم… این حجم از سردی…
از بی تفاوتی
– ازت انتظار دارم هر جا دیدیم راه تو کج کنی که چشمم نیفته به خود نامردت!
دستش و مشت میکنه و میزنه روی سینم
چشم می بندم. ادامه میده:
_وقتی اون روز اون گردنبند و روی تخت دیدم و …
– دل آرام فقط..
حرفم و قطع میکنه…با بغض
با درد…
با زجر میگه:
– دیگه اسمش و نیار… هیچی نگو از زن آیندت.
نفسش میره
دستاش بی حس کنارش میوفته
دلم واسش میسوزه.. عقب میره
پشت بهم می ایسته و میگه:
-اون روز که اومدم و توی اتاقت خوابیده بودی دل ارام اینجا بود ؟
میرم سمتش و میگم
_نه نبود!
برمی گرده و نیشخند میزنه.
– مثل کابوس؛ نه… خود کابوسه این لحظه، که زل بزنم توی چشماتو ازت از نامزدم بپرسم، که ازت بپرسم کی باهاش رابطت این قدر فراتر رفت و…
ساکت میشه
دستش و میزنه روی پیشونیش…
سرمو می ندازم زیر…
سمت در میره و میگه:
– از هیچ کدومتون نمی گذرم… وایسا تماشا کن!
بیرون میره و در و میکوبه
نفسمو فوت میکنم.
روی کاناپه سقوط میکنم
اگه واقعیت و بفهمه چی میشه؟
میخوام شماره ی دل ارام و بگیرم که عمو زنگ میزنه گیج و گنگ از جا بلند میشم.
دلم می ریزه
ترس توی وجودم میریزه….
سعی میکنم به خودم مسلط باشم….
این لحظه ها رو پیش بینی کرده بودم.
جواب که میدم فریاد عمو حالم مو داغون تر میکنه:
– تا یک ساعت دیگه هر گوری هستی اینجا باش.
#دل ارام
صورتم میسوزه دلم بیشتر،
بابا این قدر داد زده بود که سرم درد میکرد. به تاوان گناه نکرده بازخواست شدم و سیلی خوردم.
به تاوان گناه نکرده دنیارو خراب کردن رو سرم،
اما من بدبخت ترسو، سکوت کردم. لال شدم.
تایید کردم تهمتارو بغضم میشکنه و گلوم خالی نمیشه. چشمام خالی نمیشه حالم عوض نمیشه، سینم سبک نمیشه….
بابا گفته بود ارشام میاد و توضیح میده
گفته بود اگه حقیقت داشته باشه باهاش واسه همیشه میری دیگه اسممون و نمیاری …
گفته بود و دلم میخواست التماس کنم من و بکشید ولی با اون نفرستید،
ولم نکنید، تنهام نزارید!
صدای ارشام که از طبقه ی پایین میاد قلبم تند می کوبه… به ناخونام و کف دستم فشار میارم
صدای گرفته و پر خشم مامان و میشنوم و از همین الان دلم واسه مهربونیاشون تنگ میشه.
– دل ارام بیا پایین؟
نمیخوام برم، نمیتونم برم
دارم دق میکنم دارم می میرم
دلم ارتانو میخواد، اغوششو میخواد … دلم هر چی و ازم گرفتن و میخواد.
خسته و بی حال با چشمهای سرخ و خسته میرم پایین
چشمم که به صورت کبود ارشام میوفته متعجب نگاش میکنم.
بابا میره جلو و میگه
_مثل بچه ی ادم توضیح بده تا بابا مامانت برسن.
سرشو میندازه زیر، اما من اگه جاش بودم میمردم…
– من و دل ارام قبل از نامزدیش با ارتان ، همو دوست داشتیم!
چشمام از تعجب درشت میشه.
لب میزنم که بگم خفه شه اما نگام که میکنه خفه میشم
بابا عصبی میگه
_لال بودید بگید؟
_نمیدونستم دوسم داره، دل ارامم نمیدونست عاشقشم
با ارتان نامزد کرد که فراموشم کنه… اما چند روز پیش اتفاقی….
مامان با گریه میزنه توی صورتش
_بی ابروم کردید،ارتان بچم دق میکنه!
بغضم می شکنه و اشکام میریزه.
ارشام میگه
– عمو میخواستیم خودمون بگیم ارتان بد گفته.
ازش حالم بهم خورد.
از دروغاش متنفرم
پست فطرت نامرد….
بابا داد میزنه
_بد گفته؟ چی و بد گفته؟ ناموس شو بردی تو خونت، نامزدش بهش خیانت کرده…
قلبشو میگیرد. با ترس جلو میرم و با گریه میگم:
– بابا…
دستش و میاره بالا و میگه
_جلو نیا بابات مرد بابات اینه
به ارشام اشاره میکنه
مامانت اینه،دیگه همه کس و کارت اینه!
با گریه میگم:
– ولى من،
زنگ و میزنن و مامان با گریه سمت ایفون میرد.
عمو و زن عمو که میان دلم میخواد از خجالت بمیرم
بابا که همه چی و میگه عمو عصبی جلو میاد و محکم میزنه زیر گوش ارشام…
دلم خنک میشه
بابا نگام میکنه
_مدت صیغت با ارتان که تموم شده میریم محضر عقد میکنید، اسمت که رفت تو شناسنامش واسه همیش
نمیخوام ببینمت.
مامان با گریه جلو میاد
_جهان؟
عصبی برمی گرده سمت مامان
_هیس همین که گفتم ما دیگه دختر نداریم!
دستم و به دیوار می گیرم تا سقوط نکنیم. ارشام نگران میاد سمتم
زن عمو و مامان هم…
اما من چشمای اشکیم فقط بابا رو میبینه…
(اینم یه پارت دیگه، نرین دم خونه مردم که دفعه بعد راهتون نمیدما 😂😂😂)
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
واقعا رمانت بدترین رمانه واقعا متاسفم واسه نوشتم همچین چیزی چرا اینقدر تلخ و غم انگیزهههه
چقدر وحشتناکه این سرنوشت حتی اگه آخرش به عشق و عاشقی ختم بشه.😔
کی خونده رمان تو رو قران بگید چی میشه دلارام ارتان بهم می رسن
هعی😑😐
ای دلارام خر احمق اگه روز اول حقیقتو میگفتی اینجوری نمیشد😬😬😬😬😬😬😕😬
والا همینو بگو
ای تاییدکننده کیستی
عه من باز چکمه پام کردم میخواستم بیام دوباره زنگ درو بزنم 😂
ولی الان فقط دلم میخواد تورو بوست کنم مهربونم ایول داری بانو😘😘😘😘😘😘 😘
😂 😂
خداقوت پهلوون ننه فقط ننه جان این رمان تاپارت اخرداری یهووسط راه نمونیم توخماری ک
ایشالا ک نمیمونیم… 😂
ماچ بهت
دلارام دیووونه چرا واقیتو نمیگی
خیلی گلی💓💋💖💕💞