💕📚
شالم و پرت میکنم و دستش و از روی پام برمی دارم:بریم حلقه بخریم؟
خیره و با لبخند جذابی نگام میکنه… هر وقت اینطوری نگام میکنه توی چشماش
احساسای خوب و ناب و می بینم..
– با چشمات خوردیم که تموم شدم!
صورتم و قاب می گیره .. اطرافم و نگاه میکنم و میگم:
– آرتان توی خیابونیما..!
لباش جلو میاره و میزارخ روی پیشونیم … توی دلم می ریزه… لبخند میزنم و از ته دل ذوق
میکنم لباش و که از پیشونیم برمیدار میگه:
– خیلی خوشبختم که دارمت دل ارام!
با لبخند زمزمه میکنه!
لبخند دیگه ای تحویلم مید و حرکت میکنه…
– بریم حلقه بخریم … ولی خانواده ها در جریاان نیستن شر نشه … من نمیتونم جواب
مامانت و بدما!
میخندم و میگم:
– خوشم میاد از هر کی حساب نبری از مامان من می بری!
کمی از شیشه رو پایین میده و میگه:
– میدونی مامان من توی تنها چیزی که به مامانت حسادت میکنه چیه؟
با کنجکاوی می پرسم:چیه؟
– اینکه دختر دار … تو رو دار … این روزا که زمین گیر شد بیشتر دلش دختر میخواد!
با ناراحتی میگم:
– خوب تو که هر کاری ازت بربیاد واسش انجام میدی!
– آره ولی قبول کن فرق داره … امروز می گفت یکیتون سوپ بلد نیستید بپزید!
– اخی الهی بمیرم… خو به من میگفتی مگه من مردم؟
می خندم و ادامه میدم:
– البته منم بلد نیستم فردا میگم مامانم بپزه واسش میبرم!
با خنده میگه:پس سعی کن واسه من حتما دختر بیاری!
هر دو بلند می خندیم که صدای پیام تلگرام و میشنوم گوشیم و باز میکنم و با دیدن
پیام ارشام اخمام میره توهم:
– باید ببینمت باید باهات حرف بزنم دلی… !
خدایا چرا دست از سرم برنمیداره… صدای ارتان و که میشنوم گوشیم و قفل میکنم:
– چیشد؟
لبخند مصنوعی میزنم و میگم:
– نازی بود دوستم… همین جا نگه دار یه مغازه دیدم حلقه هاش خوشگل بود!نزدیک مغازه پارک میکنه و هر دو پیاده میشیم و پشت ویترین حلقه ها رو با عشق و شوق
نگاه میکنیم… غافل از روزهای نحس و اتفاقای تلخ و باور
نکردنی که توی راهه…!
بالاخره بعد از کلی گشتن حلقه ی تک نگین ، ساده اما شیکی چشمو میگیره …
به آرتان که نشون میدم نگاهش میکنه و از لبخندش میفهمم که خوشش اومد …
با هم تو مغاز میریم و آرتان حلقه رو میگیره و دستم میکنه ،
با عشق نگاهش میکنم و میگم :
– آرتان بنظرت تو انگشتم قشنگه ؟
با لبخند میگه :
-همه چی تو دستای تو قشنگه ، پسندیدی ؟ مبارکه! میخندم و فروشنده حلقه ستش رو هم برای آرتان میاره و بعد از خرید حلقه ها تصمیم میگیریم بریم تا بستنی بخوریم و بعد بریم خونه …
تو ماشین میشینم و یه نگاه به اطرافم میکنم که کسی نبینه و سریع گونه آرتان رو بوس
میکنم و سرم و میندازم پایین که بلند بلند میخند و میگه :
– خودت بوس میکنی خودتم خجالت میکشی ؟
مشتی به بازوش میزنم که میگه :
– فکر نکن بوس کردی در رفتیا ، جواب بوست رو میگیری …
– آرتان ؟
– جونه دلم ؟
– قول بده همیشه کنارم باشی ، هیچوقت جدا نشیم!
_معلومه که تا تهش باهمیم این چه حرفیه ؟
– میدونم عزیزم ، فقط قول بد تا خیالم راحت شه … باشه ؟
– چشم ، قوله قول …
ماشین رو روشن میکنه و دستمو میبرم سمت ضبط و روشنش میکنم تا رسیدن به خودم
و آرتان فکر میکنم ، به آیندمون …
بعد از کلی گشتن و دور زدن و خرید کردن بالاخره جفتمون رضایت میدیم که برگردیم .
آرتان ماشین رو جلوی در خونمون نگه میداره و حلقه ها رو میده بهم و میگه فعلاً کسی نبینه چشم میگم و میخوام پیاده شم که دستمو میگیره ،
نگاهش میکنم که میگه :
– بی صبرانه منتظر روزیم که حلقه رو دستت کنم و مال خودم شی ..
بعد زدن حرفش سریع لبمو میبوسه و میره عقب میخندم و میگم :
– اول و آخرش مال خودتم ، برو تا تو کوچه آبرومون نرفته ، راستی فردا هم میام به زنعمو سر میزنم …
تشکر میکنه و خدافظی میکنیم و پیاده میشم …
تو حیاط گوشیم رو روشن میکنم و میرم تو تلگرام…
با دیدن پی ام آرشام چند بار حرفی که نوشته رو میخونم …
(بچه ها یکی دو پارت دیگه عکس شخصیتارو براتون میذارم 😍”بذارم ،نذارم؟ 😂
💕
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
آره بذار خیلی هم ص قشنگه عشقم ممنون از قلم
زود زود پارت بده لطفااااااااااااا مثل رمان مانلی نباشه 🤣🥺
خدا منو شرمنده شما نکنه ننه 😂 😂
چشم 😂
خیلی خوب بود ، کاش پارتا طولانی تر بودن
سلام بچه هاازنوبسنده های مدوان کسی میاداینجااگ کسی هس بگه ممنون
سحر نویسنده ی مثل خون در رگ های من و مائده عروس خونبس
سلام سحری من نمیتونم اونجاکامنت بذارم گفتم ببینم اینجامیاین ازتون تشکرکنم وبگم تندتندپارت بدین مخصوصاعروس خونبس
بله من هستم. چطور؟
هیچی والله ترسیدم ازت😂😂😂
🤣🤣
آخ آخ من به این خوبی کجاش ترس دارم؟🤣🤣
پارت جدید موخاممممممم
وای رمانت عالی حتما عکس هارو بزار
نکنه آرتان و دلی بهم نرسن
امید وارم شر ارشام کم بشه
ارتان و دلی خیلی عاشقن هردو تاشون ارشام بری بدرگ
ندااااا بزار دیگه عکس شخصیتارو
آره آرشام خیلی پسته که میخواد زندگی داداش رو خراب کنه ، فاز ابن ادم ها رو واقعا درک نمیکنم
اگه میشه عکسشون رو بذارید 🙏❤️
ن ارشام جنتلمن تره 🤣🤣🤣🤣