فصل دوم
سر بلند میکنم و با چشمای اشکی نگاش میکنم:
– هست که همیشه پشت من بودی هست که زندگی دلیو درست کردی
… به بچش رحم کردی، تو ذاتت خوبه بخدا ، چرا میخای به زور بگی بدی … تو اگه یه روز یه کاری کردی چون راه دیگه نداشتی… چشماتو عشق کور کرده بود!
– فعلا که تو کور شدی به لطف خدا!
میخندم:
– از مردونگیت خوشم میاد… محکمی مثل کوه، هیچ جوره فرو نمیریزی… استواری..
– مخلصیم!
«**آرشام**»
خیره نگاش میکنم… میخنده:
– میشه همینجا ازت بله بگیرم؟ چی میشه ؟
– خل شدی گندم؟
– نمیگم عاشقم شو ….. همین دوست داشتن معمولی بسه….وقتی تو باشی و بمونی من به هرچیزی راضیم آرشام .
میخندم:
– حالا کی گفت من دوسِت دارم خودتو تحویل میگیری؟
– دوستم داری که بخاطرم خطر کردی اومدی!
کلافه میگم:
– هر کسی بود می اومدم… چرند نگو!
– باشه ولی کاری میکنم خودت اعتراف کنی!
میخندم:
– اره حتما تلاشتو بکن ایشالا به نتیجه میرسی..
در باز میشه و لیام با اسلحهی توی دستش میاد… گندم بیشتر از ترس خودشو بهم
می چسبونه…. لیام میخنده:
– خب انتخاب کردید؟ چاقو، اسلحه، زهر، گاز چه طوری؟کدومو بیشتر دوس دارین
پر از نفرت نگاش میکنم:
– مردن ما چیزی از حقیر بودنت کم نمیکنه آشغال پست .
گندم التماس میکنه:
– عصبیش نکن توروخدا!
جلو میاد… مقابلم رو پاهاش میشینه:
– خیلی دوسش داری هوم؟
– به تو ذره ای ارتباط نداره..
_ نه دیگه میخوام بفهمی من چرند نمیگم اینو میخوای که اینجایی..
اسلحه رو روی بازوی گندم میزاره:
– دوسش داری یا نه؟
– اون اسلحه رو بکش بی ش.ر.ف.
– جواب بده ..وگرنه میزنم؟
گندم خیره و نفس نفس زنان نگام میکنه
اشک توی چشماش میجوشه… مات و کلافه نگاش میکنم… حسمو نمیفهمم … لیام میگه:
– خیلی خوب… اگه علاقه ای نیست که میزنم تو هم اصلا انگار نه انگار!
– تو واقعا مریضی! یه مریض متوهم
ماشه رو میکشه… بلند میشه اسلحه رو سمت دست راستش میگیره:
– اول دست راست بعد دست چپ همینطوری جلو میرم..
گندم چشم میبنده هق میزنه لیام میخواد شلیک کنه که بی اختیار داد میزنم:
– دوسش دارم بکش دست کثیفتو.
گندم مات نگام میکنه. لیام پر خشم شلیک میکنه گندم جیغ میزنه و گلوله کتفشو خراش میده:
– حیوو، بی همه چیز، آشغالللل
گندم از درد به خودش می پیچه
و لیام دست دیگشو نشونه میره… بلند میشم و با پا تو شکمش میزنم… در باز میشه و دو تا از محافظا بازوهامو میگیرن… عقب میبرن… لیام
با درد صاف می ایسته و میگه:
– التماس کن نزنمش زود باش…
– این پلیسا پس کجان؟
بیا منو بزن مردی بیا جلو!به گندم کاری نداشته باش
_ نشد… گفتم التماس کن.
یکی از محافظا پشت زانوم میزنه با زانو زمین میخورم… داد میزنم:
– نزن نزنش
سخت میگم:
– خواهش میکنم دیگه نزن لیام
میخنده… با لذت…
دیدن درد کشیدن گندم قلبمو درد میاره… نمیدونم چمه… لیام میخنده:
– نه خوشم اومد… التماسم میکنی سرش!
سمت گندم برمیگرده:
– دیدی میگم میخوادت…. باور کردی؟باور کردی این تورو ازم گرفت
«**آرشام**»
جلو میاد…. اسلحه رو روی پیشونیم میزاره… چشمامو میبندم:
– خب گندم خانوم… حالا تو ثابت کن بهش حس نداری!
گندم جیغ میزنه:
– تورو هر چی میپرستی لیام… ولش کن… اون بی گناهه… بخدا اون نگفت ازت جدا شم… بخدا اون دوسم نداشت…. وقتی زنت بودم هیچی بین ما نبود… قبل اومدن آرشام من میگفتم طلاق
اسلحه رو بیشتر فشار میده:
– آره… ولی نه با جدیت.
.. از سر عصبانیت… اینو میزنم و تو اگه هیچی نگی یعنی حسی نداری…
– گوربابای حس من…. اون آدمه میفهمی؟ چه گناهی کرده که بمیره؟
عصبی میگم:
– گندم… ولش کن!
گندم خودشو جلو میکشه… از دستش خون میره… پای لیامو میگیره:
– آره من عاشقش شدم… خیالت راحت شد؟
گیج نگاش میکنم زار میزنه:
– ولی به روح گرشا بعد از طلاق بود این حس… من خیانت نکردم… بیا خودمو بزن. بکش. فقط کاری به اون نداشته باش.
نفس توی س. ی. ن. م حبس شده… باور نمیکنم این گندم که اینطور به خاطر من التماس میکنه..
.. لیام میخواد ماشه رو بکشه که در باز میشه و پلیسا میریزن توی اتاقک اسلحه رو سمت لیام نشونه میرن
دو تا از مامورا دو تا دست لیام و پشت سرش میبره و اسلحه از دستش می افته.
.. وقتی بیرون میبرنش نفسمو فوت میکنم….
دایی که نگران و ترسیده نگامون میکنه… سمتمون میاد… دستای گندمو باز میکنه…. یکی از مامورا آمبولانس خبر میکنه… دایی دستامو باز میکنه و میگه:
– فقط دنبال دردسری تو!
بلند میشم و سمت گندم میرم… سرشو روی دستم میزارم:
– آروم آروم نفس بکش تا آمبولانس بیاد خب؟
– تشنمه..
مامورا ليام و محافظا رو میبرن..
. خون کنار لبشو پاک میکنم:
– تحمل کن…. باشه؟
– واقعا دوسم داری؟
میخندم:
– از آب گل آلود هی نهنگ بگیر بچه پررو
با درد میخنده… دایی میاد کنارمون و میگه:
– گندم بابا نخواب تا امبولانس بیاد
گندم آروم لب میزنه:
– گوشتو بیار
سرمو پایین میبرم… توی گوشم پچ میزنه:
– اونجا که داد زدی دوسش دارم… بیشتر عاشقت شدم… میشه مال من شی؟
خیره و بی پلک زدن نگاش میکنم…
اون قدر گیجم که حتی دردشو نمیتونم بفهمم…. هزار تا حس متفاوت ریخته توی وجودم…
موهاشو کنار میزنم… سرشو توی س. ی. ن. م پنهون میکنه
– خوابم میاد!
لبخند میزنم… یه لبخند پر درد…
حسرت یه بار خوابیدن با آرامش و بدون زور دل آرام موند به دلم،
حسرت یبار دوست دارم شنیدن موند به دلم
،با این حسرتا میتونم کسی رو کنارم داشته باشم؟
– نخواب گندم… نگام کن!
نگام میکنه…
مژه های بلند تاب دارش دلمو میلرزونه. دلم میخواد بتونم دوسش داشته باشم…
دلم میخواد یه ر. ا. ب. ط. ه ی دو طرفه رو تجربه کنم…. بسه زور…
بسه دست و پا و زدن… بسه عشق یه طرفه ی بی نتیجه..
. بسه خواستن و خواسته نشدن… منم دلم میخواد یه بار توی زندگیم یه دختر منو از ته دل بخواد و منم بخوامش.. شاید دیگه نتونم هیچ وقت اون عشقو تجربه کنم… ولی دوست داشتنو شاید…..
– اگه بمیرم حسرت به دل میمونیا نگفتی بهم مال من میشیا!
– نمیمونم خیالت راحت!
– یخمک
میخندم… موهاشو نوازش میکنم… اشکش میچکه:
– ببخشید بخاطر امروز و اتفاقاش…. دردسراش… باشه؟
– بهت گفته بودم زیادی خوشگلی؟
متعجب و مات نگام میکنه… میخنده… از درد آی ضعیفی میگه… دایی سمتمون میاد :
– آمبولانس رسید!
سری تکون میدم …
برانکاردو که میارن میخوان بلندش کنن که یقه مو چنگ میزنه:
– میای باهام؟
– میام!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
دایان و تابشی ها هستن اینجا؟؟
بریم پارتتتت ببینیم وسط ختم بوسه شون چیشد ب کجا رسید 😂😂 😂
سلام ندا چطوری؟ چه خبر
وای بیشعور کچل بی ریخت کجا بودی؟ ببین چقد پیام گذاشتم برات 😥😥
کییییییی؟
دیروز.. امروز.. چن روز پیش
برا چن روز پیشو چن بار خوندم😂
ولی امروزو نه
بیا بریم اونور اینجا نمیتونم از خجالتت دربیام، بد آموزی داره
تو برو بساط پذیرایی رو آماده کن تا بیام😂
آمادست 😂 😂
ندیدی یعنی ؟تازه ذغال گذاشتم 😂
یا خدا 😂
ندا جان عمت عکس بزار برا رمانا
الان برم بزارم تا فردا تو سایتم این چن رو کلا نیومدم🤦🏼♀️😂
دیوونه خب بیاره ک میذارم..
بخدا نمیاره..
حتی نمیشه زمان بندی کرد..
بخدا صبح نه و نیم ده بیدار میشم انتشار میزنم میخابم 😂دارم سختی میکشم 😥
آقای قادر خان هم ک جواب ندادن گفتم درست کن حاجی
آره میدونم همش تقصیر قادره
بزار بهش بگم
فاطی ؟دیدی چی گفتم؟
یس یس
بچه ها ندا قبل ترها مهربون تر نبود؟؟؟
بی معرفتاااا
من هنوزم همون آدمم 😂💁♀️
الن حس بچه ای رو دارم که دوسالشه و مامانش داره کم کم از شیر خوردنش کم میکنه فکر کن ساعت۹ صبح فقط شیر خوردی و یِ ۹شب چقدر سخته
وای خدا 🤣
این چ تفسیری بود بچه 😂
سلام ندا جون خوبی خدایی خیلی باحال بود به منم این حس دست داد🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
نترکی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
الان یه ماه شد اینا عاشف هم شدن ینییییی
شانسوووو🗡💔😂😂
حالا پریا روووو
عاقااااا عشق چه زودددددد اتفاق میفته
در یک نگاه 😂😂
یعنی انی آرشام عاشق همه شد غیر از پریا
با نازگلم بود ی مدت ک با پریا نبود
بخاطر دوستش یعنی برادر پریا هست که دوری میکنه
دقیقن؛ قلب من هم شکست••••••• 🤒🤕😔💔😳😵😨😱😖😢😭
هعی روزگار
دل انگیز🤣
😂
چقدر رمان چرت شده چقدرررر
دوس نداری؟پیشنهاد میکنم نخونی 😂
من با دوست گل هوی موافقم 😐😕
من هم یک مدت کوتاه فکرکنم بعد پارت ۸۳یا۸۴ فقط میام نظرات این داستان•••• میخونم•
نویسنده داشم بعد از حورا و ملورین و اینا
این سوسکم نیست در برابرشون
خب یه پارت دیگه طلب داری به ما دیروز اصن نزاشتی
ببخشید چک قبول میکنید؟ 😂
نااااچچچچچچچچ😝😝😝
ندا جون نویسنده گل خودم امشب یه پارت دیگه بزار به نون شبم برسم😂😍
دیگه داریم به لحظات پایانی نزدیک میشم
بذار این چند پارت بیشتر کنار هم بمونیم 😂
حیفه فصل سومم بزار بی آرشام میشیم😂😂😂😂
ننه یک پارت دیگه تروخدا😚😚😚
جلد سه شم برامون میذاری ادمین؟:”)
سه هم داره 😐😐
هنوز فصل دوم هستش.. هنوز تموم نکرده…
میدونم منظورم بعد از اینکه فصل دو تموم شد=)
خدا روشکر بچمم یکی رو پیدا کرد ک دوستش داشته باشه
بچت که کلی عاشق سینه چاک داره چشمش نمیگیره🤣🤣🤣🤣🤣🤣
خببب گندم خانوم موندنی شدددد هوورااااا
بالاخره یکی تونست یخِ آرشامو آب کنه
حالا ایشالله به شوهر خوووووبیییی هم گیر پریا کون میاد 😂😂😬
پریا جون
خاک به سرم نشد ویرایشش کنم
🤣 🤣 🤣 🤣
نداجون بازم مث قبل۳پارت میدی؟
ندا کجایی
خونمون ،آدرس بدم بیای؟ خالیه ها 😂 😂
خدایی هنگ کردم من🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
وای 😂 😂
وای بخدا کلی خندیدم خیلی باحال بود
😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂
🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 خدا نکشتت دختر مردم از خنده
وایییی قلبمممم.واقعا حقشونه رابطه و عشق دوطرفه و آرامش. داستانه اینا از آرتان و دلی باحال تره واقعا آرشام مردتر از آرتانه بقولی آرشام اونموقع چاره و راه دیگه نداشته تا دلی رو بدست بیاره.بعضیا میگن چرا گندم پریا خوبه ولی پری لوس بود و تلاشی نکرد بجز گریه کردن گندم مثله آرشامه همم لجوج دیدین چطوری دلشو برد.ی مرد و تکیه گاهی بشه برا گندم بیا و ببین
عزیزم🥲
آرشام بچم اگه عشق و دوست داشتن دو طرفه رو تجربه کنه مثل ی جنتلمن واقعی عاشقی میکنه😍
از الان معلومه چه بلایی 😄😄
خیلی….. 😎
دستت دردنکنه ننجونم
خاهش میکنم عزیزم