#فصل دوم
سمتم میاد… منم بغل میکنه….
– مبارکه گندم جان… ولی عروس شَل ندیده بودم .
میخنده به دستم اشاره میکنه
اطرافش و نگاه میکنه و اروم میپرسه :
_آرتان نیومده؟ دلم واسش تنگ شده گوسفند.
ارشام بی تفاوت میگه:
– هنوز که نیومده
– میاد… بشینید من برم یه قری بدم.
میخندیدم و میشینم… آرشام میگه:
– چیه تو فکری؟
– جای گرشا خالیه
دستمو میگیره:
– فکرای بد نکن… شب عروسیت خوشحال باش با وجود من وقت واسه غصه زیاده!
میخندم:
– تو دلمو خالی نکن
– چشماتو در میارم صبر کن… زن من میشی آره؟
میخندم..
آرشام اما میخ و مات مقابلش میمونه…
مسیر نگاهشو دنبال میکنم…
آرتان و دل آرام وارد حیاط شدند… شکم دل آرام مشخص باردار…
خیلی بانمک …
مثل یه توپ گرد و کوچیک…شاید مسخره باشه که بهش حسودیم میشه..
. چون آرشام حتی حالا با دیدنش بهم میریزه
– حالت خوبه ارشام؟
– خوبم… فکر نکن دلم رفت
…. ….. فقط جا خوردم اومدن.
از ته دل آروم میشم میبینم سمتمون میان…
منم استرس دارم… نمیدونم قراره چه برخوردی کنن با هم… هر دو میایستیم… آرتان جلو میاد و دست جلو میبره….
خشک و سرد میگه:
– تبریک میگم
آرشامم سرد لبخند میزنه:
– مرسی .
همین!
دل ارام خون سرد و معمولی میگه:
– سلام آقا آرشام… تبریک میگم .
چقدر آروم و معصوم این دختر… منم بغل میکنه و تبریک میگه… آ
رشام سرد میگه:
– خوش اومدید…. ممنون
میبینم که مادر آرشام نگران نگاشون میکنه…
آرتان و دلی سمت صندلی ها میرن و ما هم میشینیم… آروم میگم:
– دیگه نگاش نکن من حسودیم میشه… باشه؟
میخنده:
– حناق!
– دوسش نداشته باش دیگه… تولو خدا!
– باشه عموجون غصه نخور شکلاتم میخرم .
میخندیم… و سعی میکنیم با هر چی ازارمون میده کنار بیاییم…!
«**آرشام**»
دیدن دل آرام شاید حالمو بهم ریخت…
شاید خیلی از روزهای هدر رفته ی لعنتی مو زنده کرد…
آبرویی که رفت اعتباری که مرد… و خیلی از چشما که حتی امشب بد نگام کردن اما دیگه در کمال ناباوری دلم ذره ای نه ریخت نه تکون خورد….
کنار اومدم… با همه چی…. و شاید بعد از اون همه جنگیدن و دست و پا زدن…. دل آرام و پس زدنش باعث شد این عشق از چشمم بیفته…
دست گندم محکم تر میون دستم میگیرم… اخمامو باز میکنم تا آرتانو
بقیه فکر نکنن به زور نشستم اینجا…
دلم نمیخواد هیچیو مرور کنم اما هر بار با دیدنش…. همه چی مرور میشه…. و شاید خودمم باور نمیکنم روزی همه چیو بی رحمانه به اسم عشق از دل آرام گرفتم…
عشق قشنگه… خوبه که واسه به دست آوردنش بجنگی. با بی رحمی و خودخواهی کثیفش میکنه….
شاید اون موقع نفهمیدم وقتی دل، دل آرام قبلا واسه یکی دیگه رفته… دیگه تلاش من بیهودس… چون دلی نداشت که دیگه بهم علاقمند شه….
شاید باید اون روز ت. ج. ا. و. ز بیشتر فکر میکردم…
که اگه عاشقشم پس چرا دارم عشق و زندگی و روحیه و اعتمادشو میگیرم؟
شاید بیشتر عاشق خودم بودم… و میخواستم هر چی میخوامو داشته باشم.
چشمای دل آرامم امشب آرومه… با دیدنم دیگه نترسید… و این کافیه…. چشمای آرتان پر از کینه بود. اما نفرتی ندیدم….
و مامان و بابا که امشب سنگ تموم گذاشتن…
و عمو و زن عمویی که مثل آرتان سرد و تلخ تبریک گفتن و یه گوشه نشستن.
پایکوبی و رقص مهمونا که تموم میشه نوبت رقص ما میشه..اما دایی فریدون سمتمون میاد و گیتارو سمتم میگیره.
– یه آهنگو زود انتخاب کنید باهم بخونید… فیلمبردار میخواد فیلم بگیره… مهمونام منتظرن!
گندم با استرس میگه:
– وای نه عمو… من اصلا…
– میتونید… حیفه صداتونو نشونن…!
ناچار گیتارو میگیرم… گندم نگام میکنه:
– من نميتونم خودت بخون
.
کمی فکر میکنم و آهنگی که چند بار توی رستوران خوندمو یادم میاد… به گندمم میگم… ذوق میکنه اما استرس داره… همه ساکت نگامون میکنن… موسیقی قطع میشه دایی میکروفونارو جلومون میزاره… من شروع به زدن میکنم… یک دو سه میگم و همراه گندم میخونیم:
«عاشق که میشی زندگی انگار رویاهای زیباتری داره
بیتابی اما ساکتی مثله یه دریا که تو مرز رگباره
عاشقی یعنی حسرتو ای کاش عاشقی یعنی اهل موندن باش عاشقی مثله بغضه پروازه عاشق فقط میمیره میبازه
عاشق کیه یه بچه که گاهی تویه یه شب یک دفعه پیرمیشه
یکی که تویه اوج خوشبختی یک روز از زندگی سیر میشه
سکوت میکنم و گندم میخونه:
تا وقتی تو چشمات غم عشقه از قلبه هر طوفانی رد میشی
حس میکنی دنیا تو دستانه اگر چه تویه قلبه آتیشی
عاشقی یعنی حسرتو ای کاش عاشقی یعنی اهل موندن باش
عاشقی مثله بغضه پروازه عاشق فقط میمیره میبازه
این بار گندم ساکت میشه… و من میخونم… و عجیب که اشک دل آرام و مامانو می بینم که میریزه و بابا و ارتان و عمو که غمگین و خاص نگامون میکنن… حتما خبر دارن جون کندم تا شد این.
– عاشق که میشی لحظه ها دیگه قد هزاران سال عمق دارن
روزایه سال انگار همه بغضه پاییز و رو دوشه تو میذارن
عاشقی یعنی حسرتو ای کاش عاشقی یعنی اهل موندن باش عاشقی مثله بغضه پروازه عاشق فقط میمیره میبازه.
عاشق کیه یه بچه که گاهی تویه یه شب یک دفعه پیر میشه یکی که تویه اوج خوشبختی یک روز از زندگی سیر میشه. ”
همه به افتخارمون می ایستن و دست میزنند و صدای جیغ و سوت دخترارو میشنویم.
بعد از اتمام جشن و دور زدن توی خیابون و خداحافظی از همه بلاخره به خونه میرسیم خونه ای که دیگه خالی از هر خاطرهای…. وارد اتاق خواب میشیم گندم اون قدر استرس داره که یه گوشه ی تخت نشسته و نگام میکنه… کت و کرواتمو که در میارم سمتش برمیگردم:
_تو چرا این قدر مظلوم شدی؟
حس میکنم بغض داره:
– این قدر اخم داری ادم میترسه خب!
گیج و متعجب سمتش میرم:
– من اخم دارم؟
– اره تو ماشینم یه کلمه حرف نزدی باهام… انگار جای عروس جنازه میبردی .
با اخم میگم:
– درست حرف بزن عه!
بغضش میشکنه:
– بداخلاقی خب از وقتی دلیو دیدی اینجوری شدی..
اشکاش میریزه کلافه دستشو میکشم… بغلش میکنم:
– روانی من بخاطر دلی بهم نریختم .
– ریختی، خودت گفتی فراموشش نکردی. من…
– هیس گندم چرند نگو… من همه ی ماجراروها رو مرور کردم باز… فقط از خودم بدم اومد… همین. من اگه تورو نمیخواستم الان زنم نبودی .
اشکاشو پاک میکنم:
– این قدر دیگه منو عوضی نبین!
مثل بچه ها مشت میکوبه به بازوم:
– من نمیخوام جز من کسی دیگه رو بخوای .
– لوس نشو خدا شاهد من ناز کشیدن بلد نیستم!
میخنده زیپ لباسشو پایین میکشم:
– پاشو لباستو عوض کن بیا !
– دیگه بداخلاق نباشیا… اخمو میشی ترسناک میشی
– دیگه تو تخت عن اخلاقاشم، خوش اخلاقن .
جیغ میزنه و بالشتو توی صورتم پرت میکنه… بلند میخندم…
– یه بارم که مزت رفته زیر زبونم
– آرشام خیلی بدجنسی
میخندم میخواد بره که دستشو میگیرم… دستمو بالا میبرم و برقو خاموش میکنم…. لباسشو در میارم. امشب اما طور دیگس… حتی بیشتر خجالت میکشه…. تن ب. ره. ن. ش. و بغل میکنم… گردنشو می. ب. و. س. م… و همهی گذشته رو همین جا و همین امشب دور میریزم:
– دختر دوست داری یا پسر؟
گندم با خنده میگه:
– سفارش میگیری الان؟
بلند میخندیم. قلقلکش میدم:
– الان که نه ولی دو سال دیگه من یه دختر میخوام… اسمشم دریاست .
با خنده جیغ میکشه:
– دریا من عاشق این اسمم… وای چه تفاهم .
میخندم… ل. ب. اش. و می. ب. وس. م…. و سعی میکنم این خوشبختی و زندگی کنم… بدون حسرت… بدون فکر به هر چی خواستم و نشد. مهم اینکه الان… کنار دختریم که باهاش آرومم دوسش دارم و اون طرف شهر… دل آرام کنار عشق همیشگیش… و پسرش….. خوشبخته. همین کافیه… دیر شد… دیر فهمیدم… با تاوان سنگینی فهمیدم… اما بلاخره فهمیدم عشق بی رحمی نداره.
*پایان*
•••••
(خیلی خوشحالم از همراهی رمانمون، هم تو سایت هم تلگرام، ❤️😍
و اینکه من چن تا نکته بگم از این رمان ورمان های دیگمون،
بعضی وقتا باید بگذریم از کسی که دوستش داریم بخاطر خودش یا شاید خودمون، عشق که بیاد
باید گذشت کردنم باهاش بیاد، چه قبل ازدواج، چه بعد،
وگرنه هر دوطرف نابود میشن… و با دل شکستن و تحقیر کردن نمیشه بعدا دل کسی رو بدست آورد شاید باهات بمونه بسازه اما همیشه ته دلش یچیزای هس که کسی خبر نداره مخصوصا ما زن ها، میبخشیم اما فراموش نمیکنیم 🙂❤️
و اینکه کاش وقتی دخترمون چه “خاسته” چه “ناخاسته” آسیب میببنه بهش یه فرصت دیگم بدیم! اشتباه واسه آدماست…
ایشالا تا رمان های بعدی 😂👋🏻
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 27
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام
من تازه این رمانو خوندم و تمومش کردم خواستم خداقوت بگم به نویسنده
داستان عشق ارتان و دل ارام داستان جذابی نبود من رابطه ارشام و گندم رو بیشتر دوست داشتم و از نظرم یه سری ایراد هایی داشت توی داستان که به شدت حرص خوردم سرش یکی نگفتن تجاوز ارشام و مظلوم بودن دل ارام اون مدت و…. اما جدای همه ی اینا به شدت اشک ریختم و سوختم با عشق ارشام با مظلومیت دل آرام و عذاب ارتان و احساسی ترین قسمت رمان برام خدا حافظی ارشام از دلارام بود که من اونجا باهاش زندگی کردم:)
موفق باشی عزیزم برعکس خیلیا که دیدم تو کامتا میگفتن که قلم نویسنده خوب نبود تو حس نرفتیم و… ،از نظر من به غیر از اولای رمان که کلیشه ای و بی منطق بود، تمام سِیر رمان واقعا حس و حال واقعی ای داشت. من به شخصه سعی میکنم توی دنیای رمان ها زندگی کنم و رمان شما و قلمتون به ویژه دیالوگ های شخصیت ها به شدت روی روحیم تاثیر گذاشت. کاملا با حس و حالش زندگی کردم اشک ریختم گریه کردم احساساتی شدم و از نظرم این به شدت زیباست.
کلا من معتقدم که هر رمانی به غیر از یه سری رمان های کلیشه ای و بی محتوا، یه وجه تفاوتی با سایر رمان ها داره که اگه خواننده اونو پیدا کنه رمان براش دوست داشتنی تر میشه و با دیدگاه بهتری به رمان نگا میکنه و تو حس و حالش میره؛ و از نظرم تفاوت این رمان همین احساسی و بودن و حس و حال و حال و هوای غمگین و احساسی رمان بود که من به شخصه نیاز داشتم بهش که با یه چیزی اشک بریزم گریه کنم و متوجه بشم که عشق به تنهایی کافی نیست که عشق تلخی داره خودخواهی داره و ته هر دوست داشتنی رسیدن نیست:))))
در کل تنها چیز و بیشترین چیزی که تو رمان جذبم کرد حال و هوای غمگین رمان بود من با این رمان فقط اشک ریختم و واقعا بهش احتیاج داشتم:)
سلام خیلییی رمان قشنگی بود من این دومین بارم بود که خوندم، فوق العاده بود واقعا.❤️✨️
مرسی ننه جون واسه رمان قشنگیه ک گزاشتی❤
خواهش میکنم عزیزم
خیلی رمان خوبی بود امید وارم تو کارت موفق بشی و منتظر رمان بعدیت هستم ندا جان😊
خیلی ممنون رویای مهربونم
همین دومیی خوبه😂🤍
میشه اولیو تایید نکنید مرسی🤍😂
😂
سلام
خیلی رمان قشنگی بود و من به شخصه خیلی دوسش داشتم و به دلم خیلی نشست قلم نویسنده هم عالی بود مرسی نویسنده جان منتظرم به همین زودی رمان جدیدتون رو بخونم موفق باشید 🧡
مرسی از شما ادمین عزیز ننه جون 🧡
خواهش میکنم عزیز دلم
فدای شما♥️
سلام
خیلی رمان قشنگی بود و من به شخصه خیلی دوسش داشتم و به دلم خیلی نشست قلم نویسنده هم عالی بود مرسی نویسنده جان منتظرم به همین زودی رمان جدیدتون رو بخونم موفق باشید🤍
مرسی از شما ادمین عزیز ننه جون 🤍🤍
دوتاشم تایید شده 😂
ای خدا😂
خیلی خیلی عالی بود حرف نداشت
🤗❤️🔥
نمیشه جلد دو داشته باشه ندایی؟
همین جلد دو بود عزیزم
بچم خنگ میزنه😂
تقصیر آمریکاس 😂
تو ایران هر گوهی بشه تقصیر آمریکا میشه😂
چخبر شطولی
شوخر جونم خوبه
ماهرو جون چطوره
آره واقعن مرغ ک تو ایران دونه میخوره ،گاو و گوسفندی ک یونجه میخوره تو ایران تقصیر آمریکاس که گرون میشه…بدون فرزندم 😂
خوبه سلام میرسونه 🤗😂
ماهور هم سلام مخصوص داره 😂
آره والا 😂
آره بابا دیشب پیش خودم بود 🤣
اصن ماهرو خیلی منو دوست داره😂
والا تا جایی که یادمه دیشب بیرون بودیم …چرا ندیدمت ؟😂😂
دختر من گله گل…مهربونه.
قرار نیست ما شانس نداشتیم شمام نداشته باشید 😂
خوب پیش من بود بعد اومد پیش شما
آره مهربونه
نگا حرفای مادر شوهرای بدو نزن تو خوبی❤
عع میگما چرا حواسش بما نبود 😂
دلش مونده پیش شما پس
آره والا همیشه بفکرمه میگه براش خوابو خوراک نزاشتم آنقدر بهم فکر میکنه دوسم داره دیگه😂
آره دیشب دیگه واسه اولین بار دایم عملیات مادر بزرگ شودنتو انجام دادیم🤣
حیا کن بچه 😂
دوست داری بچمون دختر باشه یا پسر ولی رهام خمش میگه دختر یکی مثل من 🤭
چی بگم هرچی عشقتون میکشه😂
آره والا
رهام خیلی عجوله حتا اسمم انتخاب کرده😂
خودت خوبی؟
بسلامتی مهرم ک نزدیکه 😂😂
آرزوی موفقیت میکنم براتون …
خوفم ملسی رهام بهم میلسه😂
منم آرزو میکنم خوشبختی بچه هاتو ببینی عزيزم
ب سلامتی مهرم نزدیکه منظورت چیه
منظور خاصی نبود 😂
همه بچه ها مهر رو دوست ندارن آخه ..دیروز با خواهر زادم حرف میزدم افسرده بود 😂
خیلی ممنون عزیزم از دعای قشنگت،انقد خوشحال میشم
کسی برا بچه هام اینطوری میگه
مادرم دیگه…🥲
عع شابد دوست پسرش باهاش کات کرده 😂
میگم امیرم خواهر زاده بود اونم شوهره دیگه😂🤔
عزيزم پس من بیشتر برای بچه هات دعا میکنم
حسه قشنگیه ندایی مادر بودن
نه ..بخاطر شروع مهر ..😂
دوست پسر نداره بچم…بچس ،۱۴ سالشه .امیر بزرگه از همشون…رفته کربلا پسرم 🙂
خیلی ….تموم دنیا رو بهم میریزی تا خم به ابروش نیاد …
من همیشه اولین دعام برا بقیه اس آخرین دعام برا بچه ها…
هیچی از دنیا نمیخام جز عاقبت بخیری شون …🙂🥲
عزيزم مادر دیگه خداحفظشون کنه برات
ولی اونی ک میگی ۱۴ سالشه عتما دوست پسر داره
امیرم شوهرممم ایشالا زود بر میگرده
چندتا چند تا ؟😂😂
نداره قضاوت نکن بچه 😂
هرچی بیشتر بهتر میدونی من ب همشون میرسم کم نمیزارم😂
داره داره مطمئنم
بخودت رحم کن 😂
ندارررههه …😂
من میگم بخاطر تموم شدن تعطیلی تابستون و شروع مهر
تو میگی دوس پسر 😂
ن من حال میکنم 😂
دارهههههه😂
داره داره شک نکن 😂
،😂😂…
باشه داره ول کن اون بدبخت از همه جا بیخبر رو😂
الان اون صد تا مثل منو تو رو درس میده ننه😂
خوب دیگه من برم بخوابم خوابای خوب بینی خواب بچه یه منو رهام ببینی
وییییییی
❤
😂😂
شبت بخیر عزیزم 🤗⭐
🤭😌
😂😘
دیگه چه رمانی میزاری ندایی
فعلا آتش شیطان فقط…
شاید رمان جدید پارت گذاری کردم…
یکم وقتم آزاد شه به عشق فاطی ی رمان میذارم 😂
چرا به عشق فاطی ها دیگه منو دوشت ندالی🥺😥
شما ک خود عشقی ❤️🔥❤️🔥❤️🔥
ادمین فاطمه رو میگم 😂
شخصیت اصلی رمانی ک میگم اسمش فاطمه اس
ملسی عشقم
آها خوبه فاطمه مونده نینیش بیاد
رمان خودت مینویسی
یا مثل همین دلارام
نه عزیزم…
همین
کاش خودتم بنویسی دوست دارم قلمتو بخونم
دوس دارم بنویسم،ولی وقت نمیکنم …
ایشالا وقتمآزادتر شد شاید نوشتم .
وایییی آره آره بنویس
پس کی رمانی که بجای اینه رو میزارید 🤕
من پسر و دختری رو میشناختم که خیلی عاشق هم بودن و با هزار مکافات بعد چند سال،دو سال پیش ازدواج کردن و یه دخترم دارن.و در کمال تعجب و حیرت همین امروز از کلاس برگشتنی متوجه شدم پسره خیانت کرده و دختره هم با مصرف دارو خودکشی کرده.تلخه.این برای منی که تازه 18 سالمه و دوست دارم عشق و جور دیگه معنی کنم سخته.
این فقط یچیز رو نشون میده…که عشق همیشه کافی نیست.همچی عشق نیست باید اعتماد و احترام هم باشه.نمیدونم واقعا…از وقتی شنیدم تو شکام. کاش لااقل کاری نکنن بترسیم از عاشق شدن
چقد تاسف انگیز …
حرف حق جواب نداره
ندا جان ممنونم از رمانت عالی بود خودتم عالی بودی خیلی وابسته شدم بهش ناراحتم که تموم کرده 🫀🙏
عزیزممممم…
رمان جدید پارت گذاری میکنم بازم دور هممیشیم 🫀😍
چقد بد که دیگه از این به بعد نمیتونیم هر روز منتظر سهم من از تو باشم😔😔😔
منتظر من بمون خب 😂
خدا قوت ممنون به خاطر رمان خوب و پارتای منظم و طولانی .
مرسی از انرژی خوبتون عزیزم
خیلی خوب بود رمانت مرسییییییییی
ن اذیت کردی مارو برا پارت گذاری
ن پارت هات حجمش کم بود
هم داستانت جالب و دوست داشتنی بود
خلاصه دوست داشتم ممنون ازت 😗❤️
🫂🤭🥰
سلام عزیزم
میشه اسم بقیه رمان هات رو بگی؟
اتش شیطان یکیش اینه
دیگه ؟
یِ چند تا جملات غمگین بگید دلم بیشتر بگیره
یه دختری میشناسم عشقش رو ۵ ساله ندیده عشقش باهاش دوس شد بعش خیانت کرد باز بعد چند وقت برگشت ولی دختر بازم قبولش کرد
پسر هم ازش خواستگاری کرد ولی خانواده ش نزاشتن دختر غمه عالمو تحمل میکرد پسر تلاشی برای داشتنش نکرد و گفت قسمتع چون پول و ثروت دختر رو میخواست دختر التماسش کرد ولی بعد چند وقت پسر بازهم بهس خیانت کرد دختر به این نتیجه رسید که قسمت این نیس دختر برای پسر مهم نیست به این نتیجه رسید ولی دیر 🙂 دختر وقتی عکس اونا رو باهم دید احساس کرد نفسش رفته با زانو خورد زمین کمرش خم شد ولی هنوز بعد یه سال بازم عاشقشه🖤🥀
گرفت دلت؟
بچه ها هستید؟
جانم!
و منی که دلم گرفته بدون این رمان