رمان آتش شیطان پارت 2 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 2

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_2

 

و بعد از اون فقط سیاهی مطلق بود…

*

 

یه سری تصویر عجیب غریب داشت از جلو چشمم رد میشد.

 

یه جاده تاریک و یه طرفه!

یه خونه خالی و سوت و کور!

لکه های سیاه و قرمز روی زمین!

سایه ترسناک و یه هیبت بزرگ رو دیوار!

دستکش های سیاه و سرد چرمی….!

 

با صدای ” هیش ” مردونه ای که انگار دقیقا زیر گوشم زمزمه شد، از خواب پریدم.

 

تاریکی که اتاق رو فرا گرفته بود باعث شد بیشتر توی حس بد خوابم فرو برم، و اون ترس و اضطراب رو بیشتر از پیش، حس کنم.

 

با زدن چراغ خواب روی پاتختی کمی به فضا نور دادم.

این چه خوابی بود که دیدم؟؟!!

 

انگار مغزم داشت کم کم اپدیت میشد و اتفاقاتی که قبل بیهوشی سرم اومده بود رو، مثل یه فیلم با دور تند، به یاد میاورد!

 

سریع به بد*نم نگاهی انداختم که نفسم از ترس حبس شد.

من لخت بودم؟؟؟؟

 

مطمئنم کار یه دزد بی ناموس بود که علاوه بر لخ*ت کردن خونم، به خودمم تجا***وز کرده بود!

 

هرچی تلاش کردم که اشکم در نیاد نشد و بالاخره زیر گریه زدم.

با همون حس انزجار از جا بلند شده و به آیینه قدی رو به روی تختم نگاهی انداختم.

 

برگه کوچیکی که به آیینه چسبیده بود، نگاهم رو معطوف خودش کرد و باعث شد به اون سمت حرکت کنم.

 

” میخوام باهات یه بازی هیجانی رو شروع کنم خانوم وکیل! ”

 

نوشته تایپی که خوندم باعث شد دنیا دور سرم بچرخه و از ضعفی که توی بدنم حس میکردم؛ همونجا روی زمین فرود بیام!

 

اونی که این بلا رو سرم اورده بود یه دزد هو**سباز ساده نبود!

 

بلکه یه آدم شیاد و زرنگ بود که برای هرکاری که میخواست انجام بده، حسابی برنامه ریزی کرده بود.

 

این رو من وکیلی که کم از این پرونده های سو استفاده، زیر دستم نیومده بود؛ بهتر از هرکسی میدونستم!

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
..k
..k
1 سال قبل

میشه پارت بزاری؟🥲

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

واییی ندا عالیهههه
خیلیم هیجانیه

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو
پاسخ به  . .........Aramesh

سلام خدمت تمام دوستان سایت.
شما واقعا چطوری می تونید اینقدر پیام بدید وگوشی نگاه کنید.
الان من اینقدر گوشی گرفتم خانوادم من و پرت کردن تو کوچه ..یکی راهکار بده واسه بیرون اومدنم
بعد درضمن آرامش جان؟زنت خوبه؟

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

والا خواهر من ب مامانم میگم رمان میخونم اگه بفهمه میام چت روم منو تیکه تیکه میکنه با دستای خودش😂😂
منم آنقدر میگیرم مامانم میگه الان ازت میگیرمش میشکونم😂🥲

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو
پاسخ به  . .........Aramesh

وای خدای من. چرا اینجا پیام دادم؟بریم چت روم

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

آره بیا

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

هیجانی شد😱😱

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

اوه جالبه
ندا واقعا خودت نوشتی؟
اخه تو وقت داری مگ؟!

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

متاسفانه برای خودش نیست🥲
خدایااا من و گاو کن…

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

؟!

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x