رمان آتش شیطان پارت 7 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 7

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_7

نکنه منظورش به همون خبریه که امروز ظهر سرسری خوندم؟؟

لپ تاپ رو روی کانتر آشپزخونه گذاشتم و همونطور که قهوم رو مزه مزه می‌کردم، توی چنتا سایت معتبر مشغول گشتن شدم.

 

خیلی زود خبری که دنبالش بودم رو پیدا کردم‌.

همه خبر گزاری ها، تیتر های پر آب و تابی نوشته بودن و نظر مخاطبین رو به خودشون جلب می‌کردن!

 

 

” بزرگترین تولید کننده محصولات چرمی، آقای دال_میم مظنون به قتل شد! ”

 

” فاجعه خانوادگی آقای دال_میم، بزرگترین صادرکننده محصولات چرمی ”

 

” شرکت افشار در واپسین روز های ورشکستگی!! ”

 

” پرده برداری از راز های جوان ترین و موفق ترین تولید کننده داخلی! ”

 

 

خبر هایی که هر کدوم عجیب تر از یکی دیگه بود، اما هیچ کدوم خبر موثقی نداشت و صرفا حدس و گمان های خبرنگارا بود!

 

اگه این پرونده ی مهم مجد بود، حاضر بودم برای گرفتنش هرکاری بکنم!

 

پرونده به این مهمی و پر سر و صدایی، قطعا آوازه خوبی برای وکلای موفقش، به همراه داشت و من به هیچ وجه حاضر نبودم از این قافله عقب بمونم!

 

مطمئنا این پرونده و موکلش، برای مجد هم مهم بود که اینطوری به تکاپو افتاده بود و همه وکیل هاشو خبر می‌کرد!

 

کمی دیگه توی اینترنت راجع به شرکت افشار و رئیسش تحقیق کردم، تا برای فردا، آمادگی و اطلاعات بهتری داشته باشم.

 

مشخص بود آقای دایان مُحِب، یا به قول روزنامه نگارا، دال_میم؛ حسابی توی حرفش، کار بلد و آدم حسابی بوده!

 

اما یه آدم موفق و پولدار که چیزی توی زندگیش کم نداره و اتهام قتل؟؟؟

خیلی باهم، هم خونی نداشت!

می‌گشتم، کمتر به نتیجه می‌رسیدم‌.

کم کم به این باور رسیدم که به حرف هایی که توی روزنامه ها چاپ شده، اعتباری نیست و فعلا فقط میتونم منتظر فردا بمونم.

 

 

صبح زودتر از خواب بیدار شده و سعی کردم، متفاوت از روزای قبل حاضر شم.

میخواستم امروز با بهترین ظاهر، سرکار برم!

 

وقتی مجد با اون همه دبدبه و کبکبه داشت هرکاری میکرد که کارا طبق خواستش پیش بره، چرا من نکنم؟!

 

میدونستم ظاهر مقبول و حتی سک*سی دارم.

هیچ کدوم از اطرافیان اگه منو بیرون میدیدن، فکر نمیکردن که پشت این ظاهر لوند، یه خانوم وکیل موفق نشسته!

 

اما با این حال همیشه سعی میکردم تو محیط کار و دادگاه ها رسمی ترین تیپ رو بزنم، تا جایی برای حرف و حدیث باقی نمونه.

 

اما امروز استثنا میخواستم از امتیاز بدن توپر و لوندم استفاده کنم!

 

بالاخره به شرکت رسیدم و بعد از پارک کردن ماشین، با نگاه به ساعت مچی ظریفم، فهمیدم که حتی ۱۰ دقیقه هم از ساعت مقرر زودتر اومدم.

 

عینک آفتابیم رو به چشمم زده و با اعتماد به نفس تمام، از ماشین پیاده شدم‌.

 

ماگ قهوم رو تو یه دستم گرفته و کیف بزرگم رو روی آرنج دست دیگم، آویزون کردم.

 

با اون کت و شلوار نوک مدادی خوش دوخت و اندامی که من پوشیده بودم، ظاهرم دیگه هیچی کم نداشت!

 

وارد شرکت شده و از همون اول متوجه تکاپو سه تا منشی که میزشون همیشه جلو در ورودی بود، شدم.

 

حتی با یه نگاه سرسری هم میتونستم بفهمم که امروز فقط من نیستم که به ظاهرم اهمیت دادم!

 

همه وکلای مرد تیپ رسمی و کت و شلواری زده بودن و از لباسای خودمونی و تیشرت و جین های روز های پیششون، خبری نبود.

 

وارد اتاق شیشه ای کنفرانس شده و روی صندلی خودم جاگیر شدم.

کمی بعد بقیه مرد ها هم کم کم اومدن و مثل من، منتظر مجد شدن.

 

اینکه تنها زن این جمع مردونه بودم، همیشه به خودم میبالیدم.

هرچند به راحتی این مقام و جایگاه رو بدست نیاورده بودم!

 

سابقه خوب و تلاش های شبانه روزیم تو برد پرونده های پر ریسک جنایی تو سن کم، مجد سختگیر رو مجاب کرده بود که خودش برای مصاحبه باهام پا پیش بذاره و اولین زن تیمش رو توی یکی از دادگاه های موفقش، استخدام کنه!

 

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Selena
Selena
1 سال قبل

سلام دوستان
خوشحال میشم توی چنل تلگرام من جوین بشین تازه شروع کردم به پارت گذاری رمانم قراره مرتب پارت گذاری کنم
https://t.me/mahkom_es
لینک چنلم اگه دوست داشتین جوین شین
با عرض معذرت

همتا
همتا
1 سال قبل

ی نوشابه واسه خودش باز کنه
خوشم اومد خیلی از خودش تعریف کرد

کیم سوکجین
کیم سوکجین
1 سال قبل

چرا از اسم من استفاده کردی؟اسمم شاید تو ایران ب معنی ی مدل شلوار باشه ولی من تو کره خیلی محبوبم،ناسلامتی ورلد واید هندسامما هیونگ ترین بی تی اس با خنده های دلربا و شونه های پهن و صدای گیرا و قد بلند و …اوه بسه دیگه الان چشمم میزنن

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x