رمان آرزوی عروسک پارت 108 - رمان دونی

 

بخاطر ترافیک سنگین مسیر ده دقیقه ای یک ساعت طول کشید و بالاخره رسیدم به بیمارستان..
وارد سالن اصلی بخشی که آمنه جون داخلش بستری بود شدم

و بادیدن آرش که روبه روی اتاق وروی صندلی انتظار نشسته بود، ضربان قلبم ریتم نامنظم گرفت.. تصمیم گرفتم تا قبل از اینکه متوجهم بشه عقب گرد کنم وبرم اما..

اما متاسفانه دیر جنبیده بودم و آرش متوجهم شد..
ازجاش بلند شد و دیگه راه گریختنی نبود..
به خودم نهیب زدم؛
قوی باش دختر.. باید محکم باشی و حق ضعف نشون دادن نداری..!

اخم هامو توهم کشیدم و باقدم های محکم و استوار اما آروم و شمرده به طرفش رفتم..
بهش که رسیدم با دیدن صورت رنگ پریده و چشم های به خون نشسته اش، فهمیدم که عصبیه!

_سلام…
_خوش گذشت؟
گره ی ابروهامو بیشتر کردم و متعجب پرسیدم؛
_بله؟؟
_پرسیدم با نامزدت خوش گذشت؟!
یه تای ابرومو بالا دادم وگفتم:

_آهان… خداروشکر بد نبود.. شما چطور؟ با نامزدتون خوش گذشت؟ نگاهی به دور و اطراف انداختم و ادامه دادم:
_راستی نسیم خانوم کجاست؟ نمی بینمشون؟ رفتند؟

بی توجه به سوالم یک مقدار سرش رو بهم نزدیک کرد وگفت،
_ چرا هرچقدر زنگ زدم جواب ندادی وگوشیتوخاموش کردی؟

سرمو عقب کشیدم و بااخم و حالتی عصبی گفتم:
_وا؟ این کارها چه معنی داره؟ به شما چه ربطی داره؟ دلم نمیخواست جواب بدم واسه همونم خاموش کردم…

_که مزاحم نباشم درسته ‌؟
یه تای ابرومو بالا انداختم و بادقت بیشتری نگاهش کردم..
نه انگار جدی جدی عصبی بود و حسابی حرصش گرفته بود!

ازدیدن حالش غرق لذت شدم اما علت این رفتارهاشو نمیتونستم بفهمم!
رفتارش یه جوری بود که انگار روی من غیرتی میشه اما در واقعیت اینطور نبود و انتخاب نهاییش فقط نسیم بود وبس!

واقعا توی مغزم نمیتونستم هضمش کنم که یه نفر همزمان دونفر رو بخواد وتعصبشون رو بکشه!
به تلافی رژ لب پاک شده ی نسیم جونش بالذت توی چشم های به خون نشسته اش زل زدم وگفتم:

_دقیقا.. همینطوره.. دلم نمیخواست مزاحم باشی و سر مسائل بیخودی کوهیار رو عصبی کنم ودست روی غیرتش بذارم!
باناباوری نگاهم کرد و به وضوح میدیدم که نفسش سنگین شده و قفسه ی سینه اش ازشدت عصبانیت چطوری بالا پایین میشه!

_که اینطور؟؟
پشت چشمی نازک کردم و همزمان به طرف یکی از صندلی های انتظار رفتم وگفتم:
_همینطوره!
ازکنارش رد شدم وهنوز قدم دوم رو برنداشته بودم که مچ دستمو گرفت..

اونقدر محکم گرفته بود که خون دستم فورا جمع شد وصورتم از درد جمع شد..
_چیکارمیکنی؟ ول کن دستمو ببینم.. باتوام روانی داری اذیتم میکنی..

_اونوقت آقا کوهیارتون خبر داره شب قبلش نامزدش تو بغل من و لب هاش توی لب های من بوده؟

رنگم پرید.. خودم کم شرمزده بودم که این احمق هم به روم آورد؟؟!!

_دستم رو ول کن وگرنه جیغ میزنم!
_نگفتی؟ خبرداره یا خودم بهش بگم؟
_توبیجا میکنی! من یه غلطی کردم بهت اجازه نمیدم تکرارش کنی !
بی توجه به حرفم گفت:

_به نظرمن که اگه از خوردن وطعم لب های نامزدش واسش تعریف حسابی غیرتش به جوش میاد ودیونه میشه مگه نه؟
پس آرش خان از در تهدید وارد شده بود!

محکم وبا آخرین زورم دستمو از دستش کشیدم وگفتم:
_آره خیلی عصبی میشه.. اما نه به اندازه ی نسیم.. چطوره امتحان کنیم ببینیم کی بیشتر عصبی میشه‌‌؟

درحالی که پشت سرم خیره شده بود پوزخندی زد وگفت:
_هوم..! عالیه.. امتحان میکنیم.. بایه حرکت صورتش رو جلو کشید و لب هامو شکار کرد..

عصبی درحالی که همه بدنم میلرزید به زور خودمو ازش جدا کردم واومدم بخوابونم زیرگوشش که صدای عصبی و جیغ جیغوی نسیم باعث شد روح از تنم پر بکشه و دستم به صورت آرش نرسیده، نسیم قبل ازمن وارد عمل شد و خوابوند زیرگوشش…

باید میرفتم.. نه جون داشتم فاجعه ی رخ داده رو تحمل کنم نه فحش های رکیک نسیم..
باقدم های بلند به طرف در خروجی رفتم و بافکراینکه نکنه نسیم آبرو ریزی کنه فورا تاکسی دربست گرفتم و خودمو به خونه ی پندارها رسوندم..

باید میرفتم.. بیشتراز اون موندنم جایز نبود.. من آدم آبرو ریزی و بی آبرویی نبودم.. باید باروبندیلمو میبستم و از اون خراب شده فرار میکردم.. دیگه مهم نبود اگه زندان بیوفتم.. تصور زندونی شدنم خیلی بهتر از تصور کردن موهام توی چنگ های نسیم بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nahar
Nahar
2 سال قبل

چقدر سارا خنگه😐

دقت کردین تمام دخترای ت رمان خنگن؟😐

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

دیقا

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

اینم که هی میگه باید برم باید برم ولی هیچ غلطی نمیکنه نه آرش میدونه چی میخواد نه سارا جفتشونم حرص در آرن .

فائزه
فائزه
2 سال قبل
پاسخ به  Bahareh

واقعا

Cood Girl
2 سال قبل

عجببب عجبببب این سارا خانوم داره میگه اصلا نمیتونه تصور کنه که توی ذهن یه آدم دو نفر باشه اما خودش هم خر و میخواد هم خرما هم آرش هم کوهیار 😂
وییی انقدر لجم میگیره از این سارا و آرش 😑

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل
پاسخ به  Cood Girl

دقیقا

Tamana
Tamana
2 سال قبل

پارت ۱۰۸ هستیم هنوز هیچییی به هیچییی 😐😐
مثل گلاویژ داره کشش میده
اه

Rom
Rom
2 سال قبل

اخیییی

Sarina
Sarina
2 سال قبل

وووشششش چق خوب شددد کافرر🥺💜

بینام
بینام
2 سال قبل

😂 باحال شد

پ ا
پ ا
2 سال قبل

عجببب ی نمه معلوم شد قضیه

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x