رمان آرزوی عروسک پارت 92

3
(2)

 

بعداز تموم شدن صبحونه ام بدون حرف منتظر آرش شدم تا صبحونه اش رو تموم کنه اما انگار خیلی بچه ننه تراز این حرف ها بود…
واسه هر لقمه اش کلی حساسیت به خرج میداد و حسابی تجزیه اش میکرد…
_چرا اینجوری کله پاچه میخوری؟ انگار توش دنبال چیزی میگردی! بابا بیخیال اسمش باخودشه این لوس بازی ها چیه!

_چیکار به من داری؟ سرت به کار خودت باشه! یه چیزایی حال منو بد میکنه که متاسفانه بدون اینکه جداشون کنی همه رو خوردی!
_میشه بدونم چی حالتو بد میکنه؟ مگه دوست نداری؟ اگه نداری پس چرا پیشنهاد دادی بیایم اینجا؟
_خیلی دوست دارم.. بدم بیاد که پیشنهادشو نمیدم!

کلافه قاشقشو از دستش گرفتم و ظرفشو به طرف خودم کشیدم و درحالی که مشغول لقمه گرفتن واسش بودم گفتم:
_این سوسول بازی هاتو بذار کنار بدم میاد! من نمیدونم زنت چطوری تورو تحملت میکنه..
لقمه رو جلو دهنش گرفتم وادامه دادم:
_بگیر بخور ببینم لقمه گرفتن من چه مشکلی داره!

_هرچه غضروف و رگ وریشه بود که انداختی توش!
باحرص لقمه رو به زور چپوندم تو دهنش وگفتم؛
_لوس نشو لقمه تو بخور سریع تر بریم دیرشد الان خانواده ات فکر میکنن غیبت کردم!
داشتم غر میزدم و واسش لقمه میگیرفتم که سنگینی نگاهشو حس کردم!

سرمو بلند کردم.. بهش نگاه کردم…
درست حدس زده بودم.. بانگاه خیره وخاصی بهم زل زده بود!
آخرین لقمه رو دستش دادم و سرمو به نشونه ی (چیه؟) تکون دادم!
لبخندی زد وگفت:
_حتی غر زدن هاتم قشنگه خاله قزی!

این دیگه شوخی نبود و نگاهش اونقدر نفوذ داشت که به استخوانم برسه!
آب دهنمو باصدا قورت دادم و گفتم:
_لطف داری.. اگه تموم شده بریم دیکه!
باتایید سری تکون داد.. ازجاش بلند شدو به طرف صندوق رفت!

به ظرفش و لقمه اخری که دست نخورده مونده بود نگاه کردم!
_من چرا واسش لقمه گرفتم؟ به من چه ربطی داشت اصلا؟ خاک به سرم نکنه باخودش فکرکنه واسه کارم منظوری داشتم و فکراشتباه راجع بهم بکنه؟
ای بمیری سارا که دست به هرکاری میزنی گند کاریه!

کیفمو برداشتم وازجام بلند شدم و منتظر آرش شدم که چند دقیقه بعد به طرفم اومد و گفت:
_بریم؟
سری به نشونه ی تایید تکون دادم و قبل از اون به طرف درخروجی حرکت کردم..
اما آرش انگار که چیزی رو فراموش کرده باشه دوباره به سمت میز رفت ومن باگیجی نگاهش کردم!
لقمه ای که واسش گرفته بودم رو از روی میز برداشت و اومد..
باتعجب پرسیدم؛
_اینو واسه چی آوردی دیگه؟
گازی به لقمه اش زد و گفت؛
_دلم نیومد از خوشمزگیش بگذرم!

یا جدیدا باحرف هاش دلبری میکرد یا دل من مشکل پیدا کرده بود و باهر حرفی غش وضعف میرفت!
برگشتیم خونه و آرش ماشین رو توی حیاط پارک کرد واین یعنی قصد بیرون رفتن نداشت..
همین که از ماشین پیاده شدم صدای دعوای شدید و بعدش شکستن شیشه رعشه به جونم انداخت!

طبق عادت همیشگیم وقتایی که میترسیدم نمیتونستم هیچ حرکتی بکنم و قدم از قدم بردارم! سرجام خشکم زده بود..
صدای یا ابلفضل گفتن آرش شنیدم و به سرعت دیدونش به طرف خونه رو دیدم اما بازهم قدرت تکون خوردن رو نداشتم!

صدای نعره ی بلند آرش بهم جسارت داد.. نتونستم دیگه تحمل کنم و باقدم های سست رفتم داخل…
وبازهم صدای نعره ی گوش خراش آرش…
_به چه حقی روی مامان دست بلند کردی هان؟
ارسلان_ به تو مربوط نیست صداتو واسه من بالا نبر میزنم دندون هاتو میریزم تو حلقت ها! پسره ی گستاخ!

صدای گریه ضعیفی از پشت سرم باعث شد نگاهمو از آرش بگیرم وبه پشت سرم نگاه کنم..
بادیدن آمنه که چشم هاش خیس اشک بود و گوشه ی لبش پاره شده بود، دلم گرفت.. بی اراده بغض توی گلوی من هم جمع شد…
به طرفش رفتم و با صدای لرزون اسمشو صدا زدم!

_آمنه جونم؟ چی شده دورت بگردم؟ اخه چی شد یک دفعه ای؟
دستمو گرفت و باهمون گریه های بیصداش گفت:
_توروخدا جلوشونو بگیر دعواشون نشه..!
_چیزی نمیشه عزیزم.. بیا بامن بریم توی اتاق اگه ما نباشیم ارش هم با باباش راحت تر حرف میزنه!

دستشو کشیدم و بلندش کردم.. به طرف اتاق خودش بردمش که بازهم صدای نعره ی آرش باعث شد تکونی بخورم و سرجام بایستام!
_کجا؟ همین الان ازاین خونه میریم سارا فقط لباس های مادرمو آماده کن فقط فورا فورا!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

هعی حیف این رمان نیی کم میزاری ؟🤧

mahsa
1 سال قبل

اره کاشکی

Nahar
Nahar
1 سال قبل

چرااا روزی دو پارت نمیذارین الان من چجوری تا فردا صبح صبر کنم؟🥺 الان فردا صبح میاد تا دوخط داده ب ما

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
1 سال قبل

خدایااااااا فک‌نمیکروم ارسلان اینجوری باشه لعنتیییی
دلم برای امنه میسوزه
هعیییییی ارش چرا داری میری لعنتی دل دادی
از اینورم مادرت🥲🌿💕

P:z
P:z
1 سال قبل

ای کاش این رمان روزی دو پارت بود☹

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x