رمان آرزوی عروسک پارت 110 - رمان دونی

 

تا به خیابون اصلی رسیدم هزارتا صلوات فرستادم که آرش یه دفعه جلوی راهم سبزنشه..
تاکسی گرفتم وهمین که سوار تاکسی شدم ماشین آرش رودیدم که پیچید توی کوچه!

پوزخند پرازنفرتی روی لبم نقش بست…
_بگرد آرش خان.. حالا برو و هرچقدر که میخوای دنبالم بگرد!
شماره ی گیسو رو گرفتم و بهش گفتم میرم خونشون..

داشتم باگیسو حرف میزدم که آرش اومد پشت خطم…
اومدم گوشیمو خاموش کنم اما نمیدونم چرا کرمم گرفت جواب بدم و صدای عصبانیش رو بالذت گوش کنم!

جواب دادم:
_بفرمایید؟
_کجا رفتی؟ هان؟ مگه بهت نگفتم جایی نرو؟
_به توچه؟ کی گفته هرچی توبگی رو باید گوش کنم؟

یه دفعه باصدای خیلی بلندی نعره کشید:
_سارااااا.. منو دیونه نکنننن.. کجایی؟
_تودیونه بودی! دیگه نمیخوام بهم زنگ بزنی چون دفعه ی بعدی مجبور میشم گوشیمو خاموش کنم!

انگارمتوجه جدی بودن حرفم شد واحساس خطر کرد.. چون صداشو آروم کرد وبا آرامش وکنترل شده گفت:
_سارا میخوام باهات حرف بزنم.. چرا داری دیونه بازی درمیاری؟

خواهش میکنم اجازه بده باهات حرف بزنم.. کجایی بیام باهم حرف بزنیم!
بغضم گرفت.. دلم برای تن صداش پرزد…
_نمیخوام.. دیگه منو نمی بینی.. خداحافظ

گوشی رو قطع کردم وبعدش خاموش… به گریه افتادم.. خدایامن چیکارکنم.. خدایا کمکم کن فراموش کنم..
خدایامن بعداز اون همه غم هایی که کشیدم، اونقدر ضعیف هستم که تحمل یه اندوه جدید رو نداشته باشم..

دلم نمیخواد دوباره روزهایی که باکوهیار تجربه کردم رو تجربه کنم…!
تانصف شب با گیسو درد ودل کردم و اشک ریختم..
ازبی وفایی و کمرنگ شدنم برای خانواده ام گفتم..

ازخیانت کوهیاراز پیشمون شدنش ازعاشق شدنم.. ازدل دادنم به آرش.. همه روگفتم واشک ریختم..
_بسه دیگه خودتوکشتی دختر.. یه کم استراحت کن.. یه کم بخواب..

بخدا فرداهم روز خداست میتونی بازم گریه کنی.. اصلا قول میدم به جون مامانم قسم قول میدم خودم بندازمت گریه.. فقط واسه امشب دیگه بس کن..

میون گریه خندیدم وگفتم:
_دیونه ای توهم…
_ والا بخدا من جای اون چشم هابودم الان کورشده بودم و ادبت میکردم تادیگه توباشی کم گریه کنی!

سرم رو روی بالشم گذاشتم وگفتم:
_باشه توهم بگیر بخواب.. فردا صبح زود باید بری سرکار.. ببخشید باعث خواب توهم شدم!
_مسخره! ازکی تاحالا یاد گرفتی معذرت خواهی کنی؟

بعدشم من فرداجایی نمیرم مرخصی میگیرم می شینم وردل خودت!
_نه اصلا.. این کارونکن.. من فردامیرم خونه خودمون.. الکی کارت رو به خاطر من تعطیل نکن

تعطیل کجا بود عزیزم؟ سال به دوازده ماه یعنی من نمیتونم یک روز مرخصی داشته باشم؟ راستش حوصله ی کار ندارم تو فقط یه بهونه ای.. و بعدش خندید…

میدونستم همه ی این هارو داره بخاطر من میگه و خودمو سرزنش میکردم که ای کاش پیش گیسو نمیرفتم و باعث آزار واذیتشون نمیشدم..
خلاصه…… سه روز از اون روز گذشت ومن

فردای همون روز برگشتم خونه ی خودمون وماجرای رفتنمم یه جوری تعریف کردم که اگه یه روز خواستم برگردم اونجا راهی واسه برگشتم داشته باشم…

همه ی این مدت گوشیم خاموش بود و حتی برای یک ثانیه هم روشن نکرده بودم…
میترسیدم اگه روشن کنم..اگه زنگ بزنه.. اگه صداشو بشنوم، زیرحرفام بزنم و برگردم اونجا..

بامامان اینا مشغول دیدن فیلم هندی بودیم که خیلی هم غمگین بود.. چراغ هارو خاموش کرده بودیم و من هم ازفرصت تاریکی استفاده میکردم و نم نمک اشک میریختم…

بهمن ماه بود وهوا اونقدرسردبود که خونه گرم نمیشد وازاونجایی هم که من سرمایی بودم خودمو با بتوخفه کرده بودم..
داشتم از پتوم واسه پاک کردن اشک هام استفاده میکردم

که سارگل اومد کنارم روی لبه ی مبل نشست..
نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم:
_چرا میشنی روی دسته ی مبل؟ پاشو الان میشکنه!

نامحسوس سرش رو خم کرد و کنار گوشم آهسته گفت:
_یه جوری که بابا اینا نفهمن پاشو بیا تواتاق کارت دارم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زروان pdf از م _ مطلق

  خلاصه رمان:     نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ ا
پ ا
2 سال قبل

بابا از پارت ۱ میگیم زیاد کن الله وکیلی ی جو مهم بود حرفامون انجام میدادین زبونمون مو‌ در آورد الان خود نویسنده یا کسی که این پارت گذاشتی خودت بخون بعد اتفاقات رو برامون توضیح بده کلا تو این پارت چ اتفاقی افتاد ؟ اصلا اتفاقی افتاد؟ بسه دیگه تموم کنین این رمانو پارت درست و حسابی ک تحویل نمیدین

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط پ ا
parnia
2 سال قبل

پارت رو طولانی تر کن دیگه نمیمیری که

مهتاب
مهتاب
2 سال قبل

کمههههه😭😭
لطفا روزی چند پارت بزار یا پارت هارو طولانی تر کن🥺🥺🥺🙏🏻🙏🏻😭😭

Nahar
Nahar
2 سال قبل

😐😐 چرا اسمای بعضی از کاربرا نارنجی شدن؟ منم میخوام نارنجی باشع

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
Heli
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

ما سر چی حرص میخوریم تو سر چی وایییی خداااا زیادشششش کن پارتای این رمان از رمان انرمالم کمتره

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

یعنی چکارش داره!
خداا کاش امروز دوپارت بود

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x