رمان آرزوی عروسک پارت 114 - رمان دونی

 

درماشین روبازکردم صندلی جلو نشستم..
_حداقل برو جلوتر وایسا جلوی خونه شرمیشه!
بدون حرف ماشینوروشن کرد و رفت سرکوچه نگهداشت ودوباره ماشینو خاموش کرد!

کامل به طرفش برگشتم و باحرص گفتم:
_چی میخوای؟ واسه چی اومدی؟
اما آرش بدون حرف فقط نگاهم میکرد..
توی سکوت چشم هاش روی اجزای صورتم میچرخید..

کابشنش رو درآورده بود پلیور سفید تنش بود و خشک بود فقط موهاش خیس بود وچند تار موهاش روی پیشونیش ریخته بود…
_منوکشوندی اینجا که سکوت کنی؟

درحالی که هنوزم نگاهش توی صورتم می چرخیدگفت:
_این دیونه بازی ها چیه سارا؟ چرا خونه رو ترک کردی وبی خبر رفتی؟

_دیونه منم یاتو؟ باکاری که جلوی نامزدت کردی توقع داری توی اون خونه بمونم؟ خیلی دلت میخواد نسیم جونت رو بندازی به جونم؟ فکرکردی با اون کارت نسیم همینجوری از کنارمون میگذره؟

_کدوم کار؟ از نسیم میترسی؟ من کار اشتباهی نکردم که بخوام بابتش از اون بترسم!
باچشم های گرد بهش نگاه کردم.. چطور میتونه این همه وقیح باشه؟

_جلو نامزدت که اونقدر دوستش داری که بخاطرش میخوای قید خانوادت رو بزنی و باهاش بری خارج از کشور زندگی کنی منو می بوسی ومیگی کارت اشتباه نبوده؟

_چندصد دفعه باید بگم من نسیم رو دوست ندارم و علت رفتنم هیچ ربطی به اون نداره؟!
_من به ربطی نداره علتش هرچی باشه.. بااون که میری.. باصدای بلند حرفمو قطع کرد…

_نمیرم..!
باگیجی نگاهش کردم… باصدای تحلیل رفته زمزمه کردم..
‌‌_چی؟
_یک باربرای همیشه بهت میگم ودیگه تکراش نمیکنم..

من نه عاشق نسیم بودم نه هستم ونه هرگز قراره عاشقش بشم..
ماجرای ازداجمونم فرمالیته بوده وهست وخواهد بود..

هدفم از رفتن به خارج کشور رفتن هم یه ماجرایی داره که فعلا نمیتونم بهت بگم!
گیج بودم.. خیلی گیج.. اونقدر که زبونم نمی چرخید چیزی بگم!

_حالا میشه بگی با وجود همه ی این ها چرا باید از اون بترسم؟
داشت چرت وپرت میگفت.. خودم باچشم های خودم دیده بودم که همدیگه رو بوسیدن..

عشق بازی هاشونو.. اون همه عکس که توی گوشیش بود.. مگه میشه عاشق کسی نباشی وگوشیت پر از عکس های اون باشه؟
سری تکون دادم وگفتم:

_با اینکه مسخره است.. اما چرا این حرف هارو داری به من میگی؟
_یعنی اینقدر خنگی که نمیدونی چرا؟

باهمون گیجی گردنمو کج کردم وگفتم:
_نمیدونم….
_یه سوال ازت بپرسم قسم جون باباتو میخوری که راستش رو بگی؟!

_نه! من قسم جون بابامو واسه سوالی که نمیدونم چیه نمیخورم!
_پس من قسمت میدم.. جون بابات بهم راستش رو بگو..

اون روز راست گفتی که پیش اون یارو نامزد سابقت بودی؟
توچشم هاش نگاه کردم و بی اراده قلبم حقیقت رو گفت:
_باخواهرم بودم…

_چرا گفتی با اون قرار داری؟ بعدش که برگشتی چرا گفتی بااون بودی؟
لب گزیدم.. سرم روپایین انداختم وگفتم‌:
_چه فرقی میکنه؟ الان حقیقت رو بهت گفتم دیگه!

دستش رو زیرچونه ام گذاشت و مجبورم کردنگاهش کنم…
_به من نگاه کن… حرف که میزنی توچشمام نگاه کن!
به چشماش نگاه کردم…

_چرا اونجوری گفتی؟
_دیگه مهم نیست…
_مهمه سارا… خواهش میکنم بگو.. پشت سوالم یه موضوعی هست که میپرسم!

_چه موضوعی؟
_جواب منو بده! چرا اونجوری گفتی؟
باکلافگی گفتم:
_به فرض که اونجوری گفتم تا تلافی کنم

و همونطور که حرصم دراومده بود حرصت رو دربیارم!
بامکث کوتاهی نگاهی به لبم انداخت وگفت؛
_چرا حرصت دراومده بود؟
_میخوای چی برسی؟
_به اینکه توهم مثل من که عاشقت شدم دوستم داری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
رمان گرگها
رمان گرگها

  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
2 سال قبل

چراپارت گزاری روزیاذنمیکنی خیلی کمه

Mandana
Mandana
2 سال قبل

وای چقدر پارت ها کوتاهه من که دیگه نمبام این رمان رو بخونم

El...
2 سال قبل

تو رو خدا تمومش کن دیگه نویسنده، داستان خیلیی قشنگه ولی داری کشش میدی و پارت ها کوتاهه

پ ا
پ ا
2 سال قبل

۱۰ خط فقط شد این اونو قسم جون باباش میده اون اینو قسم

خدا وکیلی نویسنده هدفت چیه با این پارتایی که می نویسی میخوای به کجا برسی ی ملتو ۱۱۴ پارت علاف کردی هر بارم پارت ۱ خطیو توی ۳۰ خط جا میدی توی هر ۲۰ پارتت اندازه ۱۰ خط میفیهمم هر موضوع و اتفاقو ۷ پارت کش میدی بابا بسه دیگه ول کن تموم کن این رمان کوفتیو طاقتم تموم شد دیگه

Cood Girl
2 سال قبل

واااای خدایا من به جای سارا ذوق مرگ شدم 🥺❤😂

Heli
2 سال قبل

من می‌دونم الا میگه نه من دوست ندارم ایشالله پارت ۳۰۹ اینا بهم اعتراف میکنن

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

اگه سارا تو پارت های بعد اعتراف نکرد دیگه نمیخونمش خیلی دراز شده و هنوزم هیچچچچ

parnia
2 سال قبل

بیشتر بزار دیگه
میمیری مگه؟

Shakiba
Shakiba
2 سال قبل

صلوات

ghazal
ghazal
2 سال قبل
پاسخ به  Shakiba

اللهم صلی الا محمد و ال محمد🤲🏻🤲🏻

sanaz
2 سال قبل

یعنی دمت گرم بهترین نویسنده فقط خودت
فقط پارت بعدیو ب خوشی تموم کن فقط امیدوارم سارا خر نباشه

Tamana
Tamana
2 سال قبل

دیگه پارت ۱۱۴ هستیم
دیگه کشش نده بزار ب خوبی تموم بشه

Nahar
Nahar
2 سال قبل

اخییشششش
امیدوارم این سارا خنک بازیشو بذاره کنار نیاد بگه وای ت اونو دوس داری
وای من نامزد دارم
وای نمیخوام بشنوم😑😒

Vosta
Vosta
2 سال قبل

اوووووووووووف خدا دمت گرم
فقط این سارا ادا بازی در نیاره تمومممه😻😻

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x