رمان آرزوی عروسک پارت 130 - رمان دونی

 

بانگرانی نزدیک تر رفتم و لبه ی تخت نشستم و دستم رو روی گونه اش گذاشتم.. خیلی داغ بود..
_داری تو تب میسوزی!
_واسه بی خوابیه… بخوابم خوب میشم..

_توچرا اینقدر از دکتر فرار میکنی آخه؟!
توی سکوت بانگاهی خاص وخیره توچشمام زل زده بود..
نگاهش اونقدر نفوذ داشت به مستقیم به قلبم میرسید..

_راستش رو بگم مسخره ام نمیکنی؟
_معلومه که نمیکنم.. !
_جون آرش نخندیا ..
ای بابا.. دست روی نقطه ضعفم گذاشت که! من از اون دسته آدم هایی هستم که یکی بهم بگه نخند خنده ام میگیره!

با حرفی که زد بی اراده لب هام به لبخند کش اومد…
_بیا.. هنوز نگفتم داره میخنده.. برو بابا.. اصلا نمیگم..
باخنده گفتم:

_خب دست خودم نیست هرکی بگه نخند من خنده ام میگیره.. توکه هنوز حرفی نزدی پس به تو نمیخندم نگران نباش… بگو..
یه کم خودشو عقب کشید و بامزه گفت:
_نمیگم.. اول بیا بغلم بعد..

_هی هی! پررو نشو ها.. ازاین خبرا نیست.. پاشو خودتو جمع کن.. میرم قرصت رو واست بیارم…
اومدم بلندشم که دستمو گرفت وگفت:
_بشین بهت میگم…

_وا؟؟ ولم کن برم قرص واست بیارم خب!
_اول بغل بعد قرص..
خنده ام گرفت.. دستمو ازدستش کشیدم وگفتم:
_برو بابا.. چه خوش خیالم…. هیععععععع!

هنوز حرفم تموم نشده بود که بایه حرکت خیز برداشت، دستشو دور کمرم انداخت و محکم کشیدم…
چون انتظار کارش رو نداشتم تعادلمو ازدست دادم و افتادم روی تخت..

_بیا اینجا ببینم جوجه! مقاومت میکنی کوچولو؟
همزمان پاشو انداخت روم و قفلم کرد…
_آی چیکار میکنی دیونه ولم کن ببینم!

توبغلش کاملا محاصره شده بودم و هرچقدر تلاش کردم ولم کنه فایده نداشت دریغ از یه ذره تکون…
_آی آرشش! ولم کن میگم…عع!!!

خیلی کوچولویی خودتم میندازی روی من؟ ولم کن گنده بک له شدم!
بدون اینکه تکون بخوره تک خنده ای کرد وسرش رو توی گودی گردنم فرو کرد وعمیق بوکشید..

_چه بوی خوبی میدی.. حموم بودی؟
قلقلکم اومد.. باخنده توخودم جمع شدم وگفتم:
_نکن آرش مور مورم میشه.. ولم کن نفسم تنگ شد!

_ازشامپو بچه استفاده میکنی؟
_وا؟ چه ربطی داشت؟
دوباره دماغشو به گردنم نزدیک کرد وگفت:
‌_بو بچه شامپو بچه میدی!

دوباره به خنده افتادم و گفتم:
_قلقلکم میاد روانی… پاشووو له شدم!
محکم تر توی بغلش فشردم و گفت:
_چی چی رو وله شدم..! پس فردا وزن های بیشتری رو باید تحمل کنی…

باحرفش یه دفعه خشکم زد.. با پام گلدی بهش زدم وگفتم:
_هییعع! خیلی بیشعوری آرش.. ولم کن وگرنه هرچی دیدی ازچشم خودت دیدی!

خندید وبدون اینکه حصار دست هاشو شل تر کنه گفت:
_عه بی ادب.. چرا جفتک میندازی؟ چی گفتم مگه؟
_آرش دعا کن دستام باز نشه!

_عه؟ تهدید؟ مثلا باز شه چیکار میکنی جوجه؟
دوباره شروع کردم به تقلا وهمزمان گفتم:
_حالا می بینی چیکار میکنم..

داشتم خودمو از بغلش بیرون میکشیدم که دوباره محکم تر به خودش فشردم وکنار گوشم گفت:
_مقاومت نکن بچه.. دو دقیقه آرومت بگیره!
لامصب عجب زوری هم داشت!

_آی.. نمیخوام ولم کن پررووو!
اما دریغ از یه ذره توجه.. کار خودش رو میکرد!
دست وپا زدن فایده نداشت.. زورم بهش نمیرسید… دست از مقاومت برداشتم که گفت:

_آفرین… مثل بچه های خوب تکون نخور بهم آرامش بده!
_آرامش وکوفت.. بالاخره که دستم آزاد میشه!
_مریضما.. دلت میاد اذیتم کنی؟
_خب بذار برم واست قرص بیارم حداقل نیوفتی رو دستم!

_نترس من قوی ام چیزیم نمیشه..
چیزی نگفتم.. بوی عطرش مستم کرده بود..
کاش میفهمید توشرایط خطرناکی قرار گرفتیم! میترسیدم اتفاق های غیرقابل کنترلی بیوفته و پشیمونی به بار بیاد..

یه کم توی سکوت گذشت که حس کردم نفس هاش کنار گوشم عمیق وکش دار شده…
انگار خوابش برده بود… صبرکردم یه کم خوابش عمیق تر بشه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آیدا و مرد مغرور

دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ ا
پ ا
2 سال قبل

بسه 😪🥺

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

ای بابا نویسنده بکش بیرون از سرماخوردگی آرش چقدر رمان و الکی کش میدی یه هیجان و اتفاق خاص بنداز وسط الان نزدیک بیست پارته اینا تو همین لوس بازی‌ها و مریضی موندن.

Tamana
Tamana
2 سال قبل

وااااا😑
چه مسخره بود این پارت😐😐

Mohi
Mohi
2 سال قبل

اخعی الهی برینم برات🥺

×\÷m
×\÷m
2 سال قبل

عجبااا صبر کرد خوابش عمیق تر شه
.
پاشو بابا الان ارسلان میاد شمارو تو این صحنه میبینه زشته

Nahar
Nahar
2 سال قبل
پاسخ به  ×\÷m

مگه میفهمه؟؟😂

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x