رمان آرزوی عروسک پارت 154 - رمان دونی

رمان آرزوی عروسک پارت 154

 

آرش اومد نزدیک تر و بالحن غمگینی مادرش روصدا زد..
_مامان؟
_میشه اینقدر به من نگی مامان؟ والا اونقدر پیرنشدم که پسر هم سن وسال تو داشته باشم!

_خیلی خب.. نمیگم.. میشه داروهاتو بخوری اگه بابا… به اینجای حرفش که رسید مکث کرد و بابغض ادامه داد:
_یعنی آقا ارسلان برگرده وبفهمه دارو نخوردی عصبی میشه!

_خب بشه! تا پسرمو نیاره لب به هیچی نمیزنم! اصلا ارسلان کجاست؟ واسه چی هنوز نیومده؟
_الان دیگه برمیگرده.. رفته آرش روبیاره.. اگه دارو نخوری دیگه آرش رو نمیاره ها..

با حرف آرش یه دفعه آمنه هول شد و با عجله سینی رو ازم گرفت و قرص های داخل بشقاب رو برداشت خورد و لیوان آب رو تا آخر یک نفس سرکشید..
_بیا دیگه خوردم! شما هم بهش نگین نخوردما.. باشه؟

قطره اشک آرش روی گونه اش چکید.. باحسرت آهی کشید وسرش رو به نشونه تایید تکون داد…
دلم برای جفتشون میسوخت.. منم بغض کرده بودم اما نمیخواستم گریه کنم..

سینی رو روی پاتختی گذاشتم و گفتم:
_گرسنه تون نیست؟ چیزی میخورید واستون بیارم؟
_شام چی درست کردی؟ آرش لوبیا پلو خیلی دوست داره.. برو واسش لوبیاپلو درست کن!

_چشم.. هرچی شما بگین.. الان چیزی میل دارید واستون بیارم؟
_نه.. صبرمیکنم آرش بیاد.. با بچه ام غذا میخورم

نیم ساعت بعد ارسلان برگشت و آرش میخواست بازم بره توی اتاقش وخودشو حبس کنه که دستشو گرفتم ومانعش شدم..
_کجا؟؟ مگه قرار نبود به قهر کردن ادامه ندی!

_حالم خوب نیست سارا..
_منم حالم خوب نیست.. نمیتونم تنهایی از پس هیچکاری بر بیام آرش.. خواهش میکنم!
پوووف کلافه ای کشید وسرش رو به نشونه ی تایید تکون داد

ماجرای روز رو واسه ارسلان تعریف کردیم وقرار شد با آلبوم عکس و.. به آمنه بفهمونیم که چی شده!
آلبوم هارو برداشتیم و به طرف اتاق آمنه رفتیم..

ارسلان یه کم قربون صدقه اش رفت و کم کم شروع کرد به حرف زدن..
آرش که استرس زیادی داشت و فقط به اصرار من توی اتاق مونده بود،

کنار در خروجی چمبره زده و منتظر واکنش های عجیب از مادرش بود..
منم بافاصله از ارسلان نشسته بودم و عکس هارو نگاه میکردم..

آمنه نمیخواست قبول کنه و مدام گریه میکرد که دارین دروغ میگین و…
اونقدر گریه کرد که اشک همه رو درآورد ودست آخر خوابش برد ومطمئن قرار بود فرداش چیزی یادش نیا‌د!

از اتاق اومدیم بیرون که آرش با لحن عصبی گفت:
_نگفتم فایده ای نداره و عجله نکنین؟ الان بجز اینکه حالش رو بدتر کنیم چه کار مثبتی کردیم میشه بگین؟

ارسلان_ مهم نیست.. اونقدر کارمون رو تکرارمیکنیم تا قبول کنه وباهاش کنار بیاد!
_معلومه که مهم نیست! اگه مهم بود که این بلارو به سرش نمی آوردی.. اصلا چی واسه تو مهمه؟

بازوری آرش رو فشار آرومی دادم و گفتم؛
_آرش بسه.. اینقدر دنبال مقصر نگرد.. الان همه ی ما گرفتار یک مسئله هستیم وباید باهمکاری همدیگه حلش کنیم!

ارسلان_ ولش کن بذار بگه.. اگه باگفتن این حرفا خالی میشه بذار بگه.. بیینم با این حرفا چیزی حل میشه؟!
آرش_ هیچی حل نمیشه.. نه من خالی میشم نه مادرم خوب میشه…

مثل اینکه دوباره موضوع و دعوای روزمرگی داشت شروع میشد..
کلافه صدامو یه کم بالا بردم وگفتم:
_انگار سریال همیشگی شروع شد.. من میرم توی اتاقم شبتون بخیر

اومدم برم که آرش دستمو گرفت…
_صبرکن کارت دارم!
ارسلان باقهر پله رو رفت پایین و من آرش تنها موندیم!
_ولم کن آرش حوصله ندارم واقعا..

_برو آماده شو میریم بیرون..
_کجا؟ گفتم که حوصله ندارم.. خودت برو من جایی نمیام!
_سارااااا.. گفتم رو آماده شو.. باید حرف بزنیم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دل کش
دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی

  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی ذاشتم بره… لب مرز که سهله… اگه لازم بود تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sana
Sana
2 سال قبل

ای بابا چند روزه نیومدهههه

KAYLA
KAYLA
2 سال قبل

آه کاش بیشتر بنویسی مدارس باز شده و نمیشه هر روز نشست پای رمان … حداقل زودتر تموم شه خیالمون راحت باشه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x