رمان آرزوی عروسک پارت 156 - رمان دونی

 

احساس کردم هول شده چون با دست پاچگی رفت گوشی روبرداشت وبدون جواب دادن توی جیب شلوارکش گذاشت و گفت:
_ولش کن یکی از رفیقامه جواب نمیدم!

چشم هامو چین دادم و موشکافه گفتم:
_اونوقت چرا جواب نمیدی؟ کدوم رفیق؟
عاقل اندرسفیهانه نگاهم کرد..
_توچرا اینجوری شدی؟ نکنه به من شک داری؟

_ببخشید دست خودم نیست.. اما من بعضی وقت ها به خودمم شک میکنم.. حالا هم گوشیت دوباره داره زنگ میخوره! مشکلی باجواب ندادنت ندارم و حتی به من ربطی نداره، اما میشه لطفا من شماره رو ببینم؟

تک خنده ای کرد وبا ناباوری اسمم رو صدا زد..
_سارا؟؟
_نسیمه؟
لبخندپرکشید وجاشو به نگرانی داد..

دیگه مطمئن شدم نسیم پشت خطه!
_با اون رفتارهایی که توی بیمارستان ازخودت نشون دادی مگه جرات میکنم بگم کیه؟

_من که گفتم درکت میکنم وگفتم باورت کردم و صبرمیکنم بانسیم تموش کنی پس چرا ازم مخفی میکنی والکی میگی رفیقم پشت خطه؟

_فقط میترسم نگرانت کنم و الکی بخاطر موضوع مسخره وتکراری تو فکر بری و خودتو اذیت کنی! شاید چیزی به من نگی و به روی خودت نیاری اما..

اما خوب میدونم تودلت چه خبره ومیدونم به هم میریزی! میدونی که ناراحت شدنت آخرین چیزیه که توی دنیا میخوام وحتی با اطمینان میگم اون به عنوان آخرین خواسته هم نمیخوام!

_میدونم.. اما دروغ گفتن بیشتر ناراحتم میکنه.. بیشتر بهمم میریزه! حالا میشه جوابشو بدی؟ میخوام ببینم چی میخواد!

_سارااااا ؟؟؟
چاقوی دستمو که واسه پنیر آورده بودم بالا گرفتم وطرفش تکون دادم وگفتم:
_زودباش جواب بده!

گوشی رو ازجیبش بیرون کشید و دکمه اتصال رو لمس کرد..
با پچ پچ وتهدید گونه گفتم بذاره ی روی اسپیکر که من هم بشنوم!

رنگش پریده بود و این دلم رو به شور می انداخت… به اجبار کاری که گفتم رو کرد وگوشی رو گذاشت روی پخش و گفت:
_بله؟؟؟
_چرا جواب نمیدی؟ چی شد یه دفعه قطع کردی مثلا داشتیم حرف میزدیما!

باشنیدن صدای نسیم قلبم ریتم تند گرفت و یه لحظه حس کردم جون تو تنم نیست!
_کار پیش اومد.. من بعدا باهات حرف میزنم فعلا کاری نداری؟

نسیم باعشوه خرکی جواب داد؛
_وا؟ چه کاری؟ داشتیم درباره ی آیندمون وبچه هامون حرف میزدیم یعنی از اینها مهم تره کارت؟

_اولا که من حرف نمیزدم تو حرف میزدی.. حالاهم باید قطع کنم. خداحافظ
گوشی رو قطع کرد و با عجز نگاهم کرد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 20

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همونی که پارت میخواد
همونی که پارت میخواد
1 سال قبل

از اخرین پارتی که گذاشتی ۹ ماااااااااااه میگذره دقت کنین ۹ ماه ،مرسی از تموم زحماتت ولی ما اینجا تو نخش موندیم وااای

Dorsa
Dorsa
2 سال قبل

حداقل روزی 5تا پارت بزار تا توی 6روز جبران بشه

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل
پاسخ به  Dorsa

دلت چیز کمی نمخواد؟ خدا خدا کن همین روزی یه پارتو بده روزی 5تا پارت پیشکش

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

من الان یادم نمیاد داستان چی بود چه گلی به سرم بزنم😂😂😂

Gh.p
Gh.p
2 سال قبل

چه عجبببب!

arezo
arezo
2 سال قبل

براوووو چقد طولانی بعده یه ماه مرسی واقعااا 😑 

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x