رمان آرزوی عروسک پارت 47 - رمان دونی

 
صبح با فکراینکه دارم میرم پیش مامان اینا، ازهمیشه زودتر بلند شدم وبا اشتیاق لباس هامو جمع کردم و به آژانس زنگ زدم!
توی فاصله ی اومدن آژانس رفتم به آمنه خبر بدم که دارم میرم!

خواب بود و انگار اصلا متوجه حرف هام نشد وتوی خواب فقط سری به نشونه ی تایید تکون داد و منم از خدا خواسته خداحافظی کردم و اومدم بیرون!

داشتم به طرف پله ها میرفتم که صدای آرش متوقفم کرد!
_کجا شال وکلاه کردی خاله قزی؟
باگیجی به طرفش برگشتم وگفتم:
_سلام.. فکر میکردم سر کار باشید!

درحالی که با حوله موهای خیسش رو خشک میکرد گفت:
_سلام صبح بخیر! نه امروز به خودم مرخصی دادم! جایی میرفتی؟

باخوشحالی سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم وگفتم:
_اوهوم.. دارم میرم پیش خانواده ام.. آمنه جون تا آخر هفته رو اجازه دادن اونجا بمونم!

یه جوری که انگار بادش خوابیده باشه گفت؛
_امروز که تازه اول هفته اس.. یعنی یک هفته میمونی؟
_بله.. واسه همون خوشحالم دیگه!
یه دفعه گوشیم زنگ خورد و شماره ی آژانس بود!

باعجله گفتم:
_من دیگه میرم آژانس اومده، فعلا خداحافظ! همزمان که پله هارو پایین میرفتم ادامه دادم؛
_حرف های دیشبم رو فراموش نکنی ننه جان!

اومد سمت پله ها و از پاگرد خودشو آویزون کرد وگفت:
_صبرکن خودم میرسونمت!
برگشتم وگفتم:
_نه بابا دستتون دردنکنه خودم میرم.. ممنون!

_آژانس رو ردش کن بره خودم می برمت باید حرف بزنیم!
باگیجی نگاهش کردم که ادامه داد؛
_موضوع مهمیه! تا آژانس رو ردش کنی من هم آماده میشم!

باحرص گفتم:
_خب نمیشد زودتر بگی هزینه کنسلی آژانس رو روی دست من نذاری؟
به طرف اتاقش رفت وهمزمان گفت:
_خسیس بازی درنیار اینجوری به نفعتم شد پول کامل رفتنتو ندادی!

از راننده ی آژانس معذرت خواهی کردم و هزینه کنسلی رو پرداخت کردم وهمونجا توی حیاط منتظر آرش شدم تا بیاد!
دل تودلم نبود ببینم چی میخواد بگه و ازطرفی هم میترسیدم نکنه نقشه ی بدی برای خانواده اش کشیده باشه که دست من رو رو کنه و ارسلان بفهمه دهن لقی کردم!

چند دقیقه بعد آرش اومد و ریموت ماشین رو زد وگفت:
_سوارشو خاله قزی…
چقدر خو‌ش تیپ و خوش استایل بود..
تیشرت سفید و شلوار اسلش توسی پوشیده بود وحسابی بازوهای عضله ایش رو به نمایش گذاشته بود.. خداییش خوشگلم هست.. البته به چشم برادری!!!!

رفتم سوار شدم و همین که وارد خیابون اصلی شدیم گفتم:
_خب میشنوم!
بی تفاوت درحالی که دنبال موزیکی میگشت گفت:
_چی رو بشنوی؟
_وا توهم یه چیزیت میشه ها؟ گفتی میخوای حرفی بزنی و موضوع مهمیه!

_آهان.. آره… خواستم بگم دارم بدهیتو جور میکنم که سفته هاتو از بابا بگیری و خلاص!
_چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_چه خبرته دختر؟ آروم ترم میگفتی میشنیدم!

_واقعا میخوای اون همه پول رو به من بدی؟
_آره خب! بده مگه؟
_نه اما دلیل این کار رو نمیتونم بفهمم! روی چه حسابی این کار رو میکنی؟ در مقابلش چه خواسته ای داری؟ اصلا این همه پول رو ازکجا میخوای جور کنی؟

خندید وگفت:
_گنج پیدا کردم..
_میشه جدی باشی؟
_من جدیم! نترس نه چیزی میخوام ونه خواسته ای دارم! فقط میخوام زودتر این موضوع تموم بشه و بری سراغ خونه وزندگیت!

_آقای پندار چی میگن؟ بگم این همه پول رو ازکجا جور کردم و جدایی از این مسئله یعنی بابات نمیفهمه یا نمیگه این همه پول رو چیکارش کردی؟ خب اینجوری که میفهمه واسه من بوده و بعدشم میفهمه که همه رو لو دادم و خراب تر میشه!

_اولا این پول برای خودمه و قرار نیست ازحساب بابا کم بشه که بخواد بابتش جواب پس بگیره دوما من که دارم از ایران میرم ماشینمم نمیتونم باخودم ببرم پس میفروشم میدم بدهیتو صاف کنی و جفتمون به هدفمون رسیده باشیم!

_میخوای پول ماشینتو به من بدی؟
_آره.. فکر میکنم به کسی که قلب نیاز داشته کمک کردم و تمام!
_اما من قبول نمیکنم.. اصلا نمیخوام این کار…..
میون حرفم پرید و باحرص گفت:
_ای بابا پول خودمه به تو ندمش خرج خیره میکنم.. چقدر غر میزنی!

باچشم های گرد شده نگاهش کردم که گفت:
_سارا خانوم.. بخدا نه درمقابلش خواسته ای دارم ونه نقشه ای تو سرم دارم! فقط میخوام جواب خوبی که به من کردی رو پس بدم..

همین که راست وحسینی اومدی وهمه چی رو گفتی و دلت نیومد زندگی کسی رو خراب کنی واسه من خیلی قیمتش بیشتر از این پوله…
پس خواهش میکنم فکرهای الکی توی ذهنت نیار و به زندگیت فکرکن!

_اگه بری مادرت دق میکنه.. من دخالتی ندارم اما خواهش میکنم این کار رو نکن.. بخدا زندگی تو کشور خودتونم میشه خوشبخت بود.. اگه نسیم دل خانواده ات رو به دست بیاره زندگی قشنگ تری میشه ساخت!

_نمیتونم بمونم.. قصه ی ما طولانی و رفتنمم جزهمون قصه به حساب میاد..
یا میشه گفت رفتنم یه جور تسویه حساب و صاف شدن دل خودم و وجدانم به حساب میاد..

باخنگی نگاهش نکردم.. اصلا نفهمیدم چی گفت و مثل بز فقط نگاهش کردم که خندید وگفت؛
_میدونم نفهمیدی.. اونجوری نگام نکن.. شاید یه روز واست تعریف کردم.. شاید

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ ا
پ ا
2 سال قبل

اه باز کمه دقیقا چی شد ؟😒

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x