رمان آرزوی عروسک پارت 58 - رمان دونی

 

با گفتن اون حرفم انتظار داشتم کل کلی رو راه بندازم و از اون حال داغون بیرونش بکشم اما جوابی نداد و فقط بالبخند نگاهم کرد..
_میدونی؟ هی دلم میخواد ازت سوال کنم، اما میترسم بزنی تو برجکم و ضایعم کنی.. میشه لطفا بدون سوال پرسیدن من، خودت بگی؟
تک خنده ای کرد وسری به نشونه ی تاسف تکون داد وگفت:
_من که نمیدونم چی رو باید بگم! به نظرت الان کتری داغ هست که دوتا چایی بخوریم گرم شیم؟

_چایی که این وقت شب بعید میدونم باشه اما به نظرم خیلی قشنگ قصد پیچوندن داری اما قبول نیست من متوجهش شدم!
خندید.. این دفعه تک خنده و پوزخند نبود، از ته دل می خندید!
حجابم رو بیشتر کردم، یه جوری که فقط دماغم بیرون موند، وگفتم:
_ایشش انگار دلقک جلوش وایستاده! اصلا نخواستم حرف بزنی به ساز زدنت ادامه بده دوتایی به ازدست این روزگار زاررر بزنیم!
_تودیونه ای خبر داشتی؟

چادرمو عقب کشیدم و حق به جانب گفتم:
_وا دور از جونم خدا نکنه..
یه دفعه خنده اش قطع شد و دوباره باغم به گیتارش نگاه کرد وبا حسرت آهی کشید!
_ما دوستیم دیگه؟ مگه نه؟
خیره نگاهم کرد و به نشونی مثبت سر تکون داد…
_به عنوان یه دوست میتونم بپرسم چی شده که اینقدر ناراحتی؟
_میتونی.. اما گفتنش دردی رو دوا نمیکنه!

_شاید حق باتوباشه و دردی دوا نشه اما حداقل اونجوری بایکی حرف زدی ! موضوع نسیمه درسته؟
بازهم سرش روبه نشونه ی مثبت تکون داد وگفت:
_دیونه شده.. داره منم دیونه میکنه!

بدون حرف دست هاموزیر چونه ام گذاشتم و منتظر بقیه ی حرفاش شدم!
_داره میزنه زیر تموم قول و قرار ها و این دیونه بازی هاش داره عذابم میده!
بهم نگاه کرد..
انگار متوجه شد که خیلی گنگ داره حرف میزنه..
_من و نسیم یه قرار هایی باهم گذاشته بودیم و اون داره گند میزنه به همه چیز! میدونم مفهوم حرف هام سخته اما نمیتونم موضوعی رو باز کنم.. شاید یه روز بهت گفتم..

_چرا نمیتونی؟ فکرمیکنی که ممکنه من فضولی کنم؟ یا بر علیه‌ت ازش استفاده کنم؟
_نه، یعنی نمیدونم.. شاید میترسم حماقت هام رو کسی بفهمه!
_اما توی عشق هیچ چیز حماقت نیست عشقه دیگه! آدم عاشق همه کار واسه عشقش میکنه! من این هارو خوب میفهمم!
آهی کشید و با غصه گفت:
_مشکل همینجاست.. عشق.. قرار نبود عاشق بشه.. قرارما عشق نبود..

باگیجی نگاهش کردم وگفتم:
_یعنی چی؟ کی عا‌شق کی شده؟ میدونم به من ربطی نداره ها! ببخشید اما من واقعا گیج شدم!
_میگم بهت.. وقتش که برسه میگم..
باحالت زاری گفتم:
_خب من از کنجکاوی دق میکنم آخههه! بابا بخدا من دهنم قرصه وباکسی حرفی نمیزنم..

دوباره باحسرت آهی کشید و گفت:
_قول میدم یه روز که تونستم با دلم کنار بیام همه چی رو بهت بگم!
وقتی دیدم حرف زدن واسش سخته دیگه اصرار نکردم وسعی کردم بحث رو عوض کنم!

_با گیسوی بیچاره چیکار کردی که اونجوری شوکه شده بود و خندیدم..
یه کم نگاهم کرد و لبخند کمرنگی روی لبش نقش بست..
_میدونستی این چادر چقدر چهرت رو معصوم میکنه؟

دستی به چادرم کشیدم و گفتم:
_جدی؟ مگه نیستم؟ اصلا معصومیت رو ازمن ساختن فقط چشم میخواد که ببینه!
به گیتارش زل زد و گفت:
_من آدم زیاد معتقدی نیستم اما دوفعه اس که دیدن چادر نمازت من رو شرمنده ی خدای خودم میکنه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان چشم های وحشی روژکا به صورت pdf کامل از گیلدا تک

      خلاصه رمان:   دختری به نام روژکا و پسری به نام فرهمند پارسا… دخترمون بسکتبالیسته، همزمان کتاب ترجمه میکنه و دانشگاه هم میره پسرمون استاد دانشگاهه     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4 تا الان رای نیامده!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی

  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و متعصبه خیلی وقته پیگیرشه و وقتی باهاش آشنا می‌شه صهبا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Donya
Donya
2 سال قبل

قشنگم لطفاً کمی پارت هارو طولانی تر کن 💖💜

پ ا
پ ا
2 سال قبل

صیحیح😶

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x