رمان آرزوی عروسک پارت 131

3
(2)

 

ده دقیقه دیگه هم توی همون حالت گذشت که حس کردم خودمم چشمام داره به خواب دعوت میشه…
آروم دست هاشو از دور کمر و شونه ام جدا کردم و از جام بلند شدم..

دستمو روی گونه اش گذاشتم.. دمای بدنش بیشتر از قبل شده بود..
نمیدونستم چیکار کنم.. میترسیدم حالش بد بشه.. کلافه به لباس هاش نگاه کردم..

کاش حداقل لباس هاشو عوض میکرد..
لامصب خیلی مقاوم بود با این هیکلش مثل بچه ها رفتار میکنه.. فقط تا تونسته قد کشیده و گنده شده!
اومدم برم به مامان زنگ بزنم وازش کمک بگیرم که دستمو گرفت وباصدای ضعیفی گفت:

_نرو.. پیشم بمون…
_صبرکن برم واست یه چیزی پیداکنم دمای بدنت رو پایین بیاره.. برمیگردم..
انگار نشنید وباز خوابش برده بود چون جوابی نداد…

فورا اتاق رو ترک کردم و به طرف گوشیم رفتم…
ساعت ۹شب شده بود.. شماره ی مامان رو گرفتم ومنتظر جواب شدم..
_الو..

_سلام مامان خوبی؟
_سلام عزیزم مرسی تو خوبی؟ سرت خلوت شد؟
نفس عمیقی کشیدم و به موهام چنگ زدم!
_آره اما یه مشکلی هست!

_چی شده؟ خیر باشه انشاالله !
_نگران نباش چیز خاصی نیست.. فقط آ…
اومدم بگم آرش که فورا حرفمو قورت دادم..
خاک برسرم نزدیک بود خرابکاری کنم…
_چی؟ فقط چی؟

چی میگفتم؟ نمیتونستم که بگم با آرش تنها هستم وآرش مریض شده!
بایه تصمیم یک دفعه ای گفتم:
_امشب.. امشب آقای پندار بیمارستان پیش آمنه جون موند و من قرار شد از فردا برم!

_خب؟ الان تنهایی؟ پسرشون کجاست؟
میدونستم اولین سوالی که ممکنه بپرسه همینه!
_نمیدونم انگار خارج از شهره خبری ندارم.. نه تنها نیستم من و مستخدم جدشون همراه با خواهر زاده ی پندار موندیم خونه!

_آهان.. خب توکه قرار بود فردا بری پیش آمنه چرا امشب رفتی میموندی خونه!
_من که خبرنداشتم چی میشه از بیمارستان زنگ زدن ونمیدونم چی شد که پندار تصمیم گرفت خودش بره!

فقط یه مشکلی پیش اومده.. این دختره خواهر زاده اش انگار مریض شده داره توتب میسوزه نمیدونم چیکار کنم!
_وا؟؟! به توچه؟ مسئول مریضی بقیه هم هستی؟!

_عه مامان..! گناه داره بنده خدا کسی جز من نیست بهش رسیدگی کنه وظیفه ی انسان دوستانه چی میشه پس!
_ای بابا.. توهم این انسان دوستیت یه روز شردستت نده خیلیه!

_مامان جان بجای این حرفا میشه بهم یه راه حل پیشنهاد بدی؟ چیکارکنم تبش پایین بیاد؟!
_چندسالشه؟ ببرین دکتر خب!
اومدم بگم ۲۷ سال که یادم اومد آرش از بچه ۵ساله هم بچه تره!

_نمیدونم فکرکنم ۱۰سالش باشه نمیتونم دکتر ببرم دست تنها از پسش برنمیام..
_حداقل بفرست واسش از داروخونه دارو بیارن.. مصموم شده یا…

میون حرفش پریدم:
_نه نه.. انگار دیشب زیر بارون مونده سرما خورده!
مامان اسم چندتا قرص رو گفت که باید داروخونه تهیه میشد..

_مرسی قربونت برم.. سریدار رو میفرستم داروخونه بیاره.. انشاالله که با اینا خوب بشه! کاری نداری؟
_نه عزیزم..
اومدم قطع کنم که گفت:

_آهان صبرکن.. اگه دیدی تبش خیلی زیاده ازکمپرس یخ کمک بگیر!
_چشم.. ممنون.. خداحافظ

گوشی رو قطع کردم وبا کلافگی به لیست داروها نگاه کردم..
حالا تنهایی چیکار کنم؟ اینجا که سرایدار نداره! داروخونه هم دور بود واین وقت شب نمیتونستم خودم برم!

قرص سرماخوردگی رو همراه با لیوان آب برداشتم و به طرف اتاق آرش رفتم…
غرق خواب بود.. نمیدونستم بیدارش کنم یانکنم!
لبه ی تختش نشستم و دستمو روی پیشونیش گذاشتم…

باحرص دندون قروچه ای کردم و آهسته زمزمه کردم؛
_اگه مثل بچه ها لجبازی نمیکردی و میرفتیم دکتر الان نه تواینقدر اوضاعت بد میشد نه من این همه استرس داشتم!

چاره ای نبود باید بیدارش میکردم.. آهسته
دستمو روی گونه اش کشیدم..
_آرش؟؟
تکون نخورد… یه لحظه ترسیدم..

سرم رو به صورتش نزدیک کردم وبه ریتم نفس هاش گوش سپردم…
نفس هاش منظم بود.. دوباره بانوازش روی گونه اش دست کشیدم..

_آرش جان؟؟ حالت خوبه؟ یه چیزی بگو..داری نگرانم میکنی!
دستش داغش رو روی دستم گذاشت و باصدای ضعیف وبی جونی گفت:

_جانم عشقم؟ من خوبم نگران نباش
نفس آسوده ای کشیدم و زیر لب زمزمه کردم:
_خداروشکر..
_حالت خوبه آرش؟ چند دفعه صدات زدم.. چشماتو باز کن

باهمون صدای ضعیف آهسته لب زد:
_هومم.. خوبم..اما انگار نمیتونم بیدار باشم.. انگار زیر آوار موندم و جون ندارم تکون بخورم!
بانگرانی قرص رو برداشتم و همزمان گفتم:

_باید قرص بخوری عشقم.. تلاش کن یه کم خودتو تکون بده..
اما تکون نخورد.. حتی شک داشتم بعضی از کلمات رو بشنوه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
1 1

رمان کویر عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از…
photo 2017 04 20 14 37 49 330x205 1

رمان ماه مه آلود جلد سوم 0 (0)

4 دیدگاه
  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر…
IMG 20230126 235220 913 scaled

دانلود رمان مگس 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۰۷۱۸۶

دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۲ ۱۱۲۵۳۶۰۸۸

دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..
00

دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو 3.7 (10)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی…
Suicide 2

رمان آیدا و مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن.
IMG 20230123 123948 944

دانلود رمان ضماد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ…
۱۶۰۵۱۰

دانلود رمان تموم شهر خوابیدن 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aram
Aram
1 سال قبل

خدایی ۵ پارته این آرش مریضه
نویسنده مثل اینکه مریضی رو دوست داره
شیطونه میگه برم یه جوری مریضش کنم صفاا کنه

sanaz
sanaz
1 سال قبل

پارت کمی بود دوباره🤦‍♀️

پ ا
پ ا
1 سال قبل

این اینجا با پسر مردم که نامحرمه صد تا گوه می خوره بعد به مامانشم میگه ۱۰ سالشه بعد من میگم این حوله ..
تموم نمیشه این رمان به خدا چند تا از موهام سفید شده پارت ۱۳۱ می دونی یعنی چی😶

Nahar
Nahar
1 سال قبل

نتیجه: لجبازی نکنید😒🪚
نمیدونم چرا پسر و دختر رمانا انقدر لجبازن😒😒👀

Maaayaaa
Maaayaaa
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

هشت ماه طول می‌کشه تا اعتراف کنن همو دوست دارن صد سال طول می‌کشه تا برن خاستگاری بیست سال طول می‌کشه تا همو ببخشن هعییی😑😑😑

Nahar
Nahar
پاسخ به  Maaayaaa
1 سال قبل

😂🪚

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x