رمان آرزوی عروسک پارت 73 - رمان دونی

 
وقتی دید خیلی خجالت کشیدم نگاهشو ازم گرفت اما همچنان لبخند روی لبش بود، گفت:
_بیخیال فیلمش هیجانیه!
دلم میخواست اول پاشم بزنم توفکش وبگم اگه بیخیالیه پس نیشتو ببند، بعدشم زمین دهن بازکنه ومن برم داخلش!

اما بااین افکار فقط داشتم هیجان فیلم رو از دست میدادم!
پس بیخیال شدم و دیگه تا آخر فیلم دهنم رو بستم..
زیرچشمی حواسم به آرش بود که هم فیلم میدید هم باکسی اسمس بازی میکرد!

فیلم که تموم شد ازجام بلند شدم و گفتم:

_خیلی قشنگ بود! ممنون از پیشنهادت بخاطر فیلم!
آرشم بلند شد وگفت؛
_اره خوب بود.. آدم با این فیلم ها دلش هوس عاشقی میکنه!
من میرم یه زنگ به مامان اینا بزنم پیداشون نیست!

جوابی واسه حرف اولش نداشتم وخودمو به کوچه ی علی چپ زدم و واسه جمله دومش گفتم:
_اتفاقا من هم داشتم میرفتم همین کار رو بکنم! غیبتشون طولانی شد استرس گرفتم!
گوشیشو ازجیب گرمکنش درآورد و درحالی که مشغول گرفتن شماره بود گفت؛

_نه بابا استرس نگیر بعضی وقتا باهم خلوت میکنن!
اینو گفت وهمزمان به طرف اتاقش رفت!
چنددقیقه بعد درحالی که لباس های بیرونشو پوشیده بود از اتاقش اومد بیرون ومن با گیجی نگاهش کردم!

_با مامانت اینا حرف زدی؟
_آره انگار مطب شلوغ بوده دارن برمیگردن!
_اهان خوبه خداروشکر!
_ من دارم میرم بیرون مواظب خودت باش کارهای خطرناک نکن تا بزرگ ترها برمیگردن!

با مسخرگی اداشو درآوردم وگفتم:
_هارهار.. بی مزه!
باخنده چشمکی زد و رفت بیرون!
به ساعت که هشت غروب رو نشون میداد نگاه کردم!

چرا امروز زمان نمیگذره و تموم نمیشه؟
حوصله ام سر رفته بود و بیکاری باعث میشد به موضوع های بیخود فکر کنم واسه همون به آمنه زدم و ازش پرسیدم غذا چی میخواد درست کنه که من درستش کنم و خودمو سرگرم کنم!

آمنه از اون دسته زن هابود که اعتقاد داشت اگه خودش کارنکنه و آشپزی نکنه ازدست وپا میوفته!
از طرفی هم ارسلان فقط دست پخت زنش رو قبول داشت و به قول خودش دست آمنه به غذا که میخوره اون غذا طعم بهشت میگیره!

درکل ازاون دسته خانواده های پول دار که هزارتا کلفت ونوکر دارن نبودن!
فقط روزهایی که دوره مهمونی داشتن کمک میگرفت!
همونطور که مشغول آشپزی بودم توی این فکرها بودم که باشنیدن صدای آمنه رشته ی افکارم پاره شد!

_به به چه بویی راه افتاده توخونه!
_سلام!
_سلام به روی ماهت! ببخشید مادر به زحمتت انداختم!
_خواهش میکنم. چه زحمتی، کاری نکردم که!
نتیجه دکترتون چطور بود؟ همه چی خوب پیش میره انشاالله؟

_خوب بود، گفت دیگه پیرشدی آمنه خانوم و باید به فکر اون دنیات باشی!
_وا خدانکنه.. انشاالله همیشه عمرتون به دنیا باشه..
_شوخی میکنم خوشگلم! مثل همیشه جواب آزمایش ها وچکاپ هارو نگاه کرد و داروهامو عوض کرد!

من میرم لباس هامو عوض میکنم میام کمکت میکنم باشه؟
_لازم نیست شما برید استراحت کنید من عاشق آشپزیم.. واقعا میگم!
_آخه خسته میشی مادر..
_نگران نباشید من راحتم.. چایی میخورید واستون بیارم؟

_والا دخترم هلاکم.. اینقدر که مارو علافمون کردن وقت نشد یه چیزی بخوریم دهنمون تربشه!
_پس تاشما لباس هاتونو عوض میکنید من هم چایی میارم!
تشکری کرد و رفت توی اتاقش!

باعجله آلو هارو توی ظرف گذاشتم و روش یه کم آب ریختم تا خیس بخوره (واسه شام خورشت آلو گذاشته بودم)
بعدش رفتم واسه آمنه چایی ریختم و یه کمم خرما و آجیل توی سینی گذاشتم و اومدم ببرم بیرون که خودش اومد توی آشپزخونه وگفت؛

_دستت دردنکنه عزیزم.. همینجا میخورم خوشگلم!
سینی رو روی کانتر آشپزخونه گذاشتم
_خودتم بیا بشین یه کم حرف بزنیم!
به حرفش گوش کردم و روی صندلی نشستم..
حالا بجای آرش مادرش روبه روم نشسته بود!

_چه خبر؟ امروز چطور بود؟
منظورشو نفهمیدم! نمیدونستم منظورش نیمه ی اول روزم بود یا نیمه ی دوم که با آرش تنها بودم!
اما گفتم:
_خوب بود..
انگار جواب کوتاهم قانعش نکرده بود چون سوالی نگاهم میکرد و منتظر جملات بعدی بود!

باخنگی نگاهش کردم که گفت:
_واسه دکترم عجله داشتم و وقت نشد چیزی بگم اما این دلیل نمیشه که چشم های اشکی وصورت ژولیده ات رو ندیده باشم!
چیزی شده دخترم؟ کسی ناراحتت کرده؟

بافکر کوهیار لب گزیدم وگفتم:
_نه اصلا.. چیزمهمی نبود.. یعنی اصلا چیزی نبوده.. خب.. بعضی وقتا دلم میگیره.. اما الان خوبم.. نگران نباشید!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aynour
Aynour
2 سال قبل

لعنتیاااا کککمممعععع😫😐😐😐😐😐

Heli
2 سال قبل

از بس رمان خوندم حالم ع خدم بهم میخوره😑لعنتیا بنویسسسین تموم شه بره!
اه

taezeh
2 سال قبل
پاسخ به  Heli

یس منم حالم به خورد

پ ا
پ ا
2 سال قبل

صحیح👍😑

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x