رمان آرزوی عروسک پارت 83 - رمان دونی

 

غروب شد وکم کم سروکله ی مهمون ها پیدا شد..
بجز اقوام نزدیک آمنه که خواهر وبرادراش بودن.. هیچکدوم از فامیل ها نمیدونستن که من پرستار آمنه جون هستم و به عنوان یکی از آشناهاشون که خودمم دقیق متوجهش نشده بودم معرفی شده بودم!

یعنی اگه یکیشون میومد وازم می پرسید دقیقا چه نسبتی با این خانواده دارم، من واقعا نمیدونستم چه جوابی بدم! واسه همینم هردفعه تلاش میکردم از مهمونی فرار کنم و موضوع دعوای خانوادگی امروز هم بهونه ی خوبی بود واسه پیچوندن امشب!

مهمونی شروع شد و توی چشم به هم زدن سالن پراز مهمان شده بود..
امشب آرش به اجبار مادرش باید توی مهمونی حاضر میشد اما من خوب میدونستم که آرش چقدر از این دوره های مسخره بدش میاد..

نسیم هم امشب آرش رو همراهی میکرد و اگه بخوام حس رغابت وحسادت رو کنار بذارم، واقعا دختر خوشگلی بود و مثل ماه توی جمع می درخشید و چقدر به هم میومدن..
به لباس شب قرمز وزیباش نگاهی کردم و با کت وشلوار مشکی خودم مقایسه کردم..

شاید اندام من یه کوچولو از اون بهتر به نظر میرسید اما تیپ و لباس و ظاهر نسیم کجا و منه پرستار کجا!
رویاهای اون کجا و رویاهای من کجا..
دلم گرفت از این همه تبعیض بین آدم ها..
دوباره دلم فرار میخواست..

به آرش نگاه کردم..
کت وشلوار مشکی و پیراهن سفید.. چقدر بهش میومد این تیپ..
بی اراده بغض کرده بودم.. بغضی که علتش رو خودم هم نمیتونستم درک کنم!
من باید برم.. جای من اینجا وبین این آدم ها نیست..
اشک های توی چشمم رو پس زدم و نگاهم رو از آرش گرفتم و به طرف اتاقم رفتم..

پانچ مشکی ساده ام رو روی لباسم انداختم و گوشیمو داخل کیفم انداختم و قصد رفتن کردم..
نیازی به اجازه ی دوباره نبود.. قبلا اجازه ی رفتنم رو از آمنه گرفته بودم..
نامحسوس و سربه زیر راه خروجی رو پیش گرفتم و موفق شدم..

مقصدم خونه ی گیسو اینا بود.. توی حیاط گوشیمو ازکیفم بیرون کشیدم تا اومدنم روبه گیسو خبر بدم که باصدای آرش سرجام ایستادم..

ای خدا.. یک بار نشد شانس به من رو کنه! پوووف کلافه ای کشیدم و به طرف صدا برگشتم…
_جایی میری؟
نمیدونم چرا اون لحظه ازش بدم میومد!
دلم میخواست باهاش لج کنم و حتی جوابشو ندم اما زشت بود..
اون بیچاره که از دل من خبر نداشت!

_بله.. میرم خونه ی دوستم.. ازقبل هم مرخصی گرفتم!
اومد نزدیکم.. اخم داشت.. عصبی بود.. اما به من ربطی نداشت وواسم مهم نبود!
_اونوقت کدوم دوستت؟
سرمو کج کردم و سوالی نگاهش کردم وگفتم:
_چه فرقی میکنه؟ مثلا گیسو!
یه تای ابروشو بالا انداخت.. سرتا پامو براندازی کرد وگفت:

_با این تیپ و آرایش؟
_مشکی داره؟ فکر نمیکنم آرایشم بیشتر از…
اومدم بگم بیشتر از نامزدت باشه که حرفمو قورت دادم وبا مکث گفتم:
_بیشتر از همیشه باشه!
به چشم هام زل زد و باهمون اخم روی پیشونیش گفت:

_اتفاقا خیلی هم بیشتراز همیشه اس.. هوا تاریکه.. برو تو.. فردا خودم هرجا خواستی میرسونمت!
_وا؟ به تو چه اصلا؟ من مرخصی گرفتم وامشبم مهمان دوستم هستم..
شما بهتره برید به همسرتون برسید و برای آرایش ایشون نظر بدید!

بهش پشت کردم و باقدم های بلند خودمو به درخروجی حیاط رسوندم..
صدای آرش که درست پشت سرم ونزدیک گوشم بود نشون میداد دنبالم اومده..
_داری میری خونه ی اون پسره؟ همون که ظهر اومده بود دنبالت؟ یادمه گفت منتظرته و…

باحرص برگشتم بهش نگاه کردم…
میون حرفش پریدم و گفتم:
_گفتم دارم میرم خونه ی گیسو و دلیلی نمی بینم واسه رفتن پیش نامزدم دروغ بگم و اگه میخواستم برم پیش کوهیار حتما راستشو میگفتم..
_نامزدت؟ اما چیزهای دیگه ای میگفتی!

بایادآوری نسیم و لول خوردنشون توبغل هم نتونستم عصبانیتم رو کنترل کنم و گفتم؛
_پیش میاد.. آدما تو عصبانیت حرفایی میزنن که ازته دل نیست.. به هرحال دعوا بین همه زوج ها اتفاق میوفته خب.. حرفامو پس میگیرم..

حالا که همه چی رو توضیح دادم میتونم برم؟
با صدایی که بدون شک از بین دندون های کلیدشده اش بیرون میومد گفت:
_نه.. امشب شما جایی نمیری!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
💕Hadis💖
💕Hadis💖
2 سال قبل

پارت نداریم؟

KAYLA
KAYLA
2 سال قبل

آفرین قشنگ ضایع کن به نسیم حسودی میکنی سارا ‌جان 👏😊
قشنگم دل آرشو پس بزن 😊👏👏👏

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

آرش و سارا جفتشونم معلوم نیست چی میخوان هم خر و میخوان هم خرما اعصاب خورد کنن قشنگ.

پ ا
پ ا
2 سال قبل
پاسخ به  Bahareh

خدا و خرما نی ؟

Heli
2 سال قبل

همین جوری ادامه بدی حله!

پ ا
پ ا
2 سال قبل

😑

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x