پشت بند حرفش، قبل ازاینکه من یا نسیم حرفی بزنیم، دست نسیم رو کشید و باقدم های بلند به طرف در خروجی رفت و تا به خودم اومدم از اونجا رفته بودن!

بی اراده بغض کردم… روی صندلی نشستم و اجازه دادم اشک هام گونه هام رو نوازش کنه!
همه ی اتفاق هایی که تواین مدت به سرم اومده بود از جلوی چشمم گذشت و مثل آوار روی سرم فرو ریخت!

تموم غم و دلتنگی ها به یک باره توی دلم نشست و هرلحظه گریه هام شدت بیشتری میگرفت!
همه رو مثل یه فیلم مرور کردم و از خاطرم گذروندم..

ازرفتن کوهیار و خیانتش گرفته تا سرد شدن رفتار خانواده ام و دل باختنم به مردی که همین چنددقیقه پیش دست توی دست زنش از کنارم عبور کرده بود!

داشتم بیصدا و از ته قلبم زار میزدم که باصدای ارسلان به طرفش برگشتم..
_ساراجان؟ چی شده دخترم؟ چرا گریه میکنی؟ اتفاقی افتاده؟
اتفاق؟ تنگ شدن دل آدم ها واسه گذشتشون جز اتفاق ها محسوب میشد؟

تحقیرکردن و دل شکستن چطور؟ اگه کسی دلش واسه بغل گرفتن مامانش پر بکشه چی؟
بدون اینکه ذره ای از شدت گریه ام کم بشه سرمو به نشونه ی منفی تکون دادم که کنارم نشست…

بالحن کش دار و آرومی اسمم رو صدا زد ..
_چی شده بابا جان؟ داری من رو میترسونی.. خواهش میکنم آروم باش!
_چیزی نیست آقای پندار.. نگران نباشید، هرچی که باشه به خانواده ی شما مرتبط نیست و فقط به خودم مربوطه!

_باشه دخترم.. اینشو که خودم فهمیدم.. مشکلی واسه خانواده پیش اومده؟ حال بابات خوبه؟ همگی در سلامت هستند؟
باگریه سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم و گفتم:
_همه خوبن.. آروم تر زمزمه کردم؛ بجز من!

انگار حرفم رو شنید.. با آرامش بیشتری گفت:
_میخوای بریم بیرون و یه کم قدم بزنیم؟
صدای آرش از پشت سرمون باعث شد جفتمون به طرفش برگردیم!

_اینجا چیکار میکنی بابا؟
پندار به طرفش برگشت و با اخم گفت:
_ازکی تاحالا باید به تو جواب پس بدم؟
آرش بی توجه به من دستشو سمت اتاقی که مادرش بستری بود، دراز کرد وگفت؛

_ازوقتی که مادرم رو به این روز انداختی!
چی شده که بعداز چندین ساعت یادت اومد زنت بیمارستانه؟
_حرف بیخود نزن.. آمنه قبل ازاینکه مادر توباشه زن من بوده وهست!

حق نداری تا وقتی که حقیقت رو کامل نمیدونی قضاوت کنی!
واسه اینکه حرف هاشونو راحت بزنن و خودمو از ماجراشون بیرون بکشم، ازجام بلند شدم و به طرف راه خروجی قدم برداشتم!

اما هنوز چند قدم نرفته بودم که دستم توی دست های گرم آرش اسیر شد و با تعجب وچشم های گرد شده به دستمون نگاه کردم!
نیم نگاهی به من انداخت و روبه باباش ادامه داد؛

_من میرم بیرون و دلم میخواد وقتی برگشتم شمارو اینجا و کنار مادرم نبینم!
بدون حرف دیگه ای همونطور که دستم توی دستش بود به طرف خروجی به راه افتادیم!

به حیاط که رسیدیم دستمو کشیدم وگفتم:
_میشه دستمو ول کنی؟ این کارهات چه معنی داره؟
_معذرت میخوام.. بخاطر رفتار زشت نسیم ازت معذرت میخوام!
چقدر این آرشی که روبه روم ایستاده بود با آرش چند ماه پیش فرق داشت!

کسی که حتی اگه آسمون به زمین میرسید معذرت خواهی نمیکرد و اخلاق گندش حالم رو بد میکرد حالا حتی به جای نامزد بیشعورشم عذرخواهی میکنه و این همه مهربون شده!
چی عوض شده بود؟ نکنه چون دلم بند دلش شده اینجوری به نظر میرسه؟!

_مهم نیست! نیازی نیست بجای نامزدت عذرخواهی کنی!
اومد نزدیکم ایستاد و توی فاصله ی کم از صورتم گفت؛
_چرا گریه میکردی؟ بخاطر حرف های نسیم؟
نیشخندی زدم و با کنایه گفتم:

_نه.. مگه چی گفته که اشکم دربیاد! هرچی که بود یادآوری خوبی بود واسه پیدا کردن خودم وجایگاهم…
حرفمو قطع کرد و گفت:
_پرت وپلا نگو.. اولا جایگاه تو واسه مامانم حتی بالاتر ازمنه که پسرشم، دوما با حرف اون دیونه خوبی ها و مهربونی های تو پایمال نمیشه.. بهت قول میدم بیاد وازت معذرت خواهی کنه!

آرش سعی داشت سنگینی بغضی که نسیم توی گلوم کاشته بود رو کم کنه اما موفق نمیشد چون تنهاصدای نسیم بود که توی گوشم مدام زمزمه وتکرار میشد!
_نیازی نیست! گفتم که چیز مهمی نبود وبهتره که راجع بهش حرف نزنیم!

_اوکی.. میخوای ببرمت خونه یه کم استراحت کنی اعصابت آروم بشه؟
دلم میخواست.. خیلی هم دلم میخواست تنها باشم و یه کم واسه خودم خلوت کنم اما دلمم نمیخواست آمنه رو تنها بذارم…
نگاهی به دیوار اتاقش انداختم و اومدم بگم نه

که آرش رد نگاهمو دنبال کرد و قبل از اینکه چیزی بگم گفت؛
_نگران مامان نباش، بابا پیشش هست و فکرنمیکنم حالا حالاها بخواد ازاونجا پاشو بیرون بذاره!

بیا بریم یه کم استراحت میکنی دوباره برت میگردونم!
بدون حرف سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم که دستشو بافاصله توی کمرم گذاشت وادامه داد:
_اول بیا بریم صورتت رو بشور بعد می برمت..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۳ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

فک کنم بخاطر عاشورا پارت نمیزارن.
راستی چرا هرکی نظر میزاره اسمش دخترونس.؟ یعنی بجز من پسری دیگه این رمانو نمیخونه؟

Sehii
Sehii
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

چون ک کمتر پسری رمان میخونه

نگین
نگین
پاسخ به  Sehii
2 سال قبل

👍👍اصلا چه معنی داره پسر رمان بخونه

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

😂😂 والا

نگین
نگین
پاسخ به  Zahra...
2 سال قبل

😂🤝
دمت گرم

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

این حرفت کاملا غلطه. چرا که نه؟ من به جای اینکه کل روزمو به چرتو پرط بگذرونم به خوندن رمان میگذرونم. رمانم اصلا چیری نیس که بگی فقط دختر باید بخونه پسر حق نداره

Heli
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

هوم ولی خوندن اینا وقت تلف کرده محضه 😂ماعا نگاه نکن ما ته خطیم

نگین
نگین
پاسخ به  Heli
2 سال قبل

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂💔دمت گرامیم شماره بده بیام پی وی 😂

نگین
نگین
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

باسه داداش گایدی

Heli
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

پشمام ت پسری ؟😂فک میکردم فقد دخترا اینا عو میخونن

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  Heli
2 سال قبل

چه اشکالی داره مگه؟ مثله اینه بگی فقط پسرا میتونن فوتبال بازی کنن چون تعداد پسرا در علاقه به فوتبال بیشتره! یعنی دخترا حق ندارن؟ شاید وقت تلف کردن باشه ولی حداقل از چیزای دیگه بهتره!

نگین
نگین
پاسخ به  Heli
2 سال قبل

😂😂😂😂داداش چی زدی
سایت کیع 😂من یه ساعت فک میزنم چه معنی داره پسر رمان بخونه بعد تو میگی تو پسری 🤦‍♀️😂💔

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

مثلا زمین به هوا میاد پسرا رمان بخونن

Sarina
Sarina
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

ن فق خودتی متاسفانه😂🥺
میگمممم احساس معذب بودن نمیکنی بین ما؟😂بجه ها ولش کنین خب گناه داره دیع بزارین بخونه طفلک🥲😂

نگین
نگین
پاسخ به  Sarina
2 سال قبل

بابا بچه دیگه نخوند😂😂😂اما جدی راست میگی

Sarina
Sarina
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

😂😂😂😂😂😂والا

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  Sarina
2 سال قبل

نه اصلا. خوشبختانه یاد گرفتم حرف کسی برام مهم نباشه. گوهخوری کارایی که میکنمم به کسی نیومده پس ببندید در اون گالتونو

Sarina
Sarina
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

بله صحیح جناااپپپ باریک افری خوشبحالت
مواظب صحبتتت کردنتم باش اقای خوشبخت😂🥲

نگین
نگین
2 سال قبل

پایتخت جدیدددد

ghazal
ghazal
2 سال قبل

پارت جدید نمیزارید 🙂❤؟

انا
انا
2 سال قبل

پارت جدید کو؟؟؟؟

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

پارت جد ید کو؟

Sonia
Sonia
2 سال قبل

نویسنده یک سوال الان از رفتار آرش معلومه سارا رو دوست داره بعد این وسط نسیم چکارس؟

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
پاسخ به  Sonia
2 سال قبل

دقیقا منم داشتم به این نسیم کوفتی که نخوده وسطه فک میکردم اصلا دوس ندارم بین سارا و ارش قرار بگیره🥺و احساس میکنم هنوز یه چیزای مجهول بین ارش و نسیم هست که نمیدونیم

ارزو
پاسخ به  Sonia
2 سال قبل

من میگم قصد ارش از نسیم یا سواستفاده است یا نتقامه یا دارن نقش بازی میکنن یا این که یه معامله ای باهاش کرده که توش مونده … خب همه ی احتمالاتو گفتم😂❤

نگین
نگین
پاسخ به  ارزو
2 سال قبل

😂😂😂

دسته‌ها
26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x