سرم درد گرفته بود و اون لحظه اگه قدرتشو داشتم دلم میخواست با تبر بزنم وسر از تن مرتیکه زبون نفهم جداکنم!
عصبی ازحالی که داشتم بی اراده صدام بالا رفت:
_ای بابا.. ولم کن دیگه.. وقتی میگم کاری رو انجام نمیدم یعنی نمیدم! میری یا من برم؟؟؟

_لیاقت نداری.. دو خط بهت خندیدم جو گیر شدی فکر کردی خبریه؟ به گورسیاه که نمیخوری! انشالله همین امشب خبر مرگتو ببرم به خانواده ات برسونم جیگر یه ملت صفا بیاد…

اومدم بدتراز قبل جوابشو بدم که صدای ارسلان مانعم شد!
_باز دو دقیقه باهم تنها شدین افتادین به جون هم؟ پسر تومگه مریضی پاشدی اومدی سروقت سارا که اذیت کنی؟
آرش با حرص گفت:
_اونوقت شما مطمئنی من اذیتش کردم؟ واقعا متوجه نشدین چقدر هاره تا یکی نزدیکش میشه پاچه میگیره؟

بیخیال حضور ازسلان شدم واومدم بشورمش بذارم جلو آفتاب که..
_هی هی… هوای دهنتو….
ارسلان با تشر حرفمو قطع کرد وگفت:
_عه! باز که شروع شد! من میگم تموم کنین شما دعوارو ازنو شروع میکنین؟
روبه آرش کرد وادامه داد؛
_ضمنا حواسم بهت بود سارا کاری به کارت نداشت وتو رفتی سروقتش!

من وآرش بانارضایتی همزمان باهم گفتیم:
آرش_بابا…..
_آقای پندار…..
_بسه باجفتتونم! حالا هم بیاین چایی هاتونو بخورین از دهن افتاد!
بانفرت وچندش به آرش نگاه کردم وگفتم:
_نوش جونتون! من یه کم سرم دردمیکنه بعدا میخورم!
_بعدا نداریم پاشو دختر جان از آمنه هم یه دونه مسکن بگیر بخور خوب بشی!

به اصرار ویا اجبارآمنه راضی شدم نه تنها داروهامو بخورم بلکه یک عالمه خوراکی های بیخودی هم که آمنه اصرار داشت مقوی هستن بخورم و انصافا هم برای اعصاب داغونم موثربود و یه جورایی حالمو خوب کرد!

حال من خوب شد و اونقدر آرش رو حرص دادم که به کل گند زدم به روزش و حال خوبش!
موقع برگشت جلوی هتل نگهداشت و منتظر شد همه پیاده شیم اما من ازاونجایی که هنوز دلم خنک نشده بود قصد پیاده شدن نداشتم!

ارسلان وآمنه پیاده شدن و من توی ماشین موندم!
آرش عصبی درحالی که اصلا بهم نگاه نمیکرد گفت:
_پیاده شو دیگه!
_کجا؟
_باید به شما جواب پس بدم؟
مثل خودش صدامو بالا بردم و گفتم:
_اشتباه متوجه شدی جناب مثلا بی اعصاب! نپرسیدم کدوم قبرستونی میری پرسیدم کجا پیاده شم؟ انگار یادت رفته قرارمون چی بوده!

_قرار مرار منتفیه پیاده شو گور بابای تو و دروغی که قرار بود تحویلم بدی پیاده شو حوصله ندارم یه چی بهت میگم!
_آی.. بیشعور! وقتی اسم بابای منو میاری قبلش به احترام بلندشو تعظیم کن، اوکی به درک من ازخدام بود بیخیالش بشی

اومدم از ماشینش پیاده شم که دستمو گرفت ومحکم فشار داد…
_آخ.. دستمو ول کن ببینم!
_توکی هستی؟ اومدی که سوهان روحم بشی؟ آره؟ اومدی که منو دیونه کنی؟
_دستمو ول کن داری میشکنیش روانی!

_ازاین به بعد نمیخوام اسم نسیم رو حتی به زبون بیاری وگذشته نسیم اصلا واسم مهم نیست..!
بخوای زیرآب نامزدمو پیش خانوانوه ام بزنی من هم مجبور میشم یه چیزایی رو واسه خانواده ات توضیح بدم! اوکی؟

باتموم قدرتم دستمو از دستش محکم بیرون کشیدم وبا نفرت گفتم:
_من هیچ ضعفی ندارم پس هرغلطی میخوای بکن! گور بابای تو واون نامزد به ظاهر عاشقت که معنی عشق رو به گند کشیده و معلوم نیست چندتا چندتا…..

پووووف اصلا منه احمق واسه چی دارم باتوی احمق ترازخودم بحث میکنم؟؟ برین گمشین همتون!
دررو باز کردم و درمقابل نگاه بهت زده ی آرش پیاده شدم و فورا به طرف هتل حرکت کردم!!

همزمان شماره ی گیسو رو گرفتم و طبق معمول انگار روی گوشیش خوابیده باشه اولین بوق جواد داد!
_سلام ساراخانوم گل گلاب.. شاخ شمساد چطوری؟
_سلام گیسو خوبی؟
_مرسی عزیزم تو خوبی؟ چرا صدات اینجوریه؟

_ازدست این یارو زرافه عصبیم حالا بعدا بهت میگم چی شده، فقط بهم بگو حرفایی که زدی درست بود؟ تحقیق کردی؟ چیزی دستگیرت شد؟
_سارا باورت میشه اگه بگم میخواستم بهت زنگ بزنم که زنگ زدی؟

بهت گفتم که این دختر رو میشناسم وگفتم که بایه پسره به اسم بنیامین بوده اما به هرصورت باور نکردی وطبق همیشه به من اعتماد نکردی اما یه چیزایی توی دستم دارم که ثابت میکنه این نسیم خانوم عاشق پیشه فقط یه گرگه که توی لباس میش ظاهرشده!

_داشتم به اتاقمون نزدیک میشدم اما صحبت هامون جدی شده بود پس راه اومده رو برگشتم وهمزمان که وارد آسانسور میشدم گفتم:
_چی داری میگی گیسو توروخدا کامل بگو الان سکته میکنم
دکمه آخرین طبقه رو لمس کردم و درآسانسور بسته شد…

_سارا میتونی راحت حرف بزنی؟ اگه میتونی بیا تصویری یه چیزایی نشونت بدم!
_آره صبرکن دارم میرم پشت بوم هتل تصویری میگیرمت!
_عقل کل توتاریکی تصویری به درد عمه ات میخوره!
_عقل کل عرض کردم توی هتل تشریف دارم و از پشت بومشونم چیزی شبیه پارک مصنوعی ساختن!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳ / ۵. شمارش آرا ۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به من نگو ببعی

  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی تخس و شیطونش به اسم رادمان ملکی اتفاقاتی براش میوفته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری ۲۴ ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
انیسا
انیسا
2 سال قبل

عالیییییییییییه

پ ا
پ ا
2 سال قبل

هیچ اتفاقی نیوفتاد که زیادم نبود ولی خوب بود

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x