رمان آس کور پارت 197 - رمان دونی

 

 

 

 

 

_ چرا همش تو خودتی مادر؟ باهام حرف بزن قربون صدات برم.

چند روزه دو تا جمله بیشتر نگفتی، کم کم دارم فکر میکنم که از ما بدت میاد…

 

با غصه به مادرشوهر دیروز و مادر امروزش نگاه کرد.

مادری بود که سالها حسرتش را داشت اما غل و زنجیر محکمی به نام راغب، شیرینی این وصال را به کامش تلخ کرده بود.

 

به خاطر خودش نه، به خاطر آنها هم که شده باید کاری میکرد.

 

به زحمت لب هایش را کمی کش داد و زبان جنباند.

 

_ این چه حرفیه؟ فقط یکم زمان میبره تا با همه چی کنار بیام.

ببخشید که اذیتتون میکنم.

 

_ مادر پیش مرگت شه، حق داری…

من زیادی بی طاقتم، میخوام سی سال عقده ی مادری کردنمو یه شبه خالی کنم روت… تو ببخش.

 

از گوشه ی چشم حامی را دید که در دورترین نقطه ی خانه خودش را با لپ تابش سرگرم کرده بود.

 

در این چند روز که همه درگیر عضو جدید خانواده بودند، حامی بیشتر از همیشه گوشه گیر و ساکت شده بود.

 

انگار حالا که همه سراب را میخواستند، کودک درون حامی باز هم داشت با آن حس نخواسته شدن دست و پنجه نرم میکرد.

 

هیچکس جز سراب غم قلبش را نمیدانست.

سرابی که خودش هم با گذشته اش در جدال بود.

 

هر دو نیاز به یک ناجی داشتند و بدبختانه جز هم ناجی دیگری نداشتند.

 

ناجی هایی که در حال حاضر چنان درگیر جنگ های درونشان بودند که وقت برای هم نداشته باشند.

 

_ آی دلم…

 

ناله ی بی هوای سراب شاخک های حامی را تیز کرد.

به سرعت نور چشمانش را روی او انداخته و چهره ی جمع شده از دردش را که دید طاقت نیاورد.

 

سمتش رفته و مادرش را که باز هم چسبیده به سراب بود کنار زد.

 

_ بسه دیگه انقدر چسبیدین بهش دهنش سرویس شد.

خوبه منو جایگزینش کرده بودین و باز اینجوری براش له له میزنین!

 

#پارت_۶۸۶

 

اولین ترکش های جنگ درونی حامی مادرش را نشانه رفت.

در بعضی لحظات این چند روز حتی از سراب هم متنفر شده بود.

 

کودک درونش گاهی زیادی زبان نفهم و لجباز میشد.

خودخواهانه همه چیز را برای خود میخواست و سرابی که نیامده عشق و علاقه ی همه را تصاحب کرده بود، دشمن خونی اش میدید.

 

سعی کرد آن کودک بینوا را خفه کند و مردی باشد که سراب و کودکشان نیاز داشتند.

 

دستانش دور شانه ی سراب پیچ خوردند و تازه فهمید چقدر دلتنگش بوده.

 

_ جونم؟ اینا اذیتت کردن؟

 

مادرش به سرعت زبان به اعتراض گشود.

 

_ چه اذیتی؟ چیکارش کردیم مگه پسره ی حسود؟!

فکر کردی ندیدم هر بار نزدیکش میشدیم چشمات چهارتا میشد و هی خودخوری میکردی؟!

تنها کسی که بیخودی هم خودشو هم بقیه رو اذیت میکنه فقط خودتی.

داری بابا میشی بچه، آدم شو!

 

حامی چپ چپ نگاهش کرده و غرش تو گلویی کرد.

 

_ هیچم اینطور نیست.

قبل اینکه دختر شما از آب دربیاد زن من بوده، مال خودمه…

چند روزه نذاشتین طفلک نفس بکشه، این رفته اون یکی اومده!

خودخوریمم به خاطر همین چیزا بود، میدونستم بالاخره یه گندی میزنین تو حال این دختر.

 

سراب از کل کل بچگانه شان لبخندی زده و دست حامی را فشرد.

 

_ دعوا راه ننداز، زیر دلم درد گرفت یهو…

 

حسادت که شاخ و دم نداشت، سر تا پای حامی پر شده بود از حسادت!

 

هر چقدر هم که خودش را به آن راه میزد نمیتوانست پنهانش کند.

 

داد و قال هایش هم برای رد گم کنی بود اما فایده ای نداشت.

درونش برای همه آشکار بود.

 

حامی و مادرش به نوبت راه حل هایی برای تسکین دردش میدادند که لب گزید و اولین قدم برای اجرای نقشه اش را کامل کرد.

 

_ میترسم بچه چیزیش شده باشه، بریم دکتر؟

 

سراب، سراب😭

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 111

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
5 روز قبل

میخواد فرار کنه بره سراغ راغب آخخخخخ سراب نمیتونی دودقیقه مثل آدم بتمرگی سرجات

mobin
mobin
5 روز قبل

نقشش چیه ینی؟ 🧐

Yas
Yas
5 روز قبل

یعنی چی نقشه ؟

خواننده رمان
خواننده رمان
5 روز قبل
پاسخ به  Yas

حتما میخواد به بهانه دکتررفتن با هم تنها باشن

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x