به محض اینکه وارد مطب شدند، سراب مقابل سرویس بهداشتی ایستاده و حامی را به سمت میز منشی هدایت کرد.
_ تا نوبت میگیری من یه دستشویی میرم.
حامی که نمیدانست چه در سرش میگذرد، با لبخند سر تکان داده و از او دور و دورتر شد.
یک لحظه از ذهن سراب گذشت که شاید برگشتی در کارش نباشد، که شاید راغب این بار کارش را تمام کند.
ترس بر تمام جانش چیره شد.
ترس دوباره ندیدن حامی، ترس از دست دادنش…
_ حامی…
پر از بغض و دلتنگی صدایش زد و حامی که ایستاد، دوان دوان خودش را در آغوش او پرت کرد.
حامی یکه خورده و دستانش کنار تنش خشک شدند. این آغوش یکهویی دیگر چه بود؟!
_ بهترین اتفاق زندگیم بودی حامی، شاید هیچوقت نفهمی چقدر دوستت دارم…
ابروهای حامی بالا پریده و پیشانی اش چین افتاد. سرابش عجیب شده بود، نه؟
شاید صحبت های داخل ماشینشان احساسات سراب را به غلیان انداخته بود.
دستانش را روی کمر سراب گذاشته و با شیفتگی و محکم تنش را به خود چسباند.
_ آخه نمیرم برات من؟ جون منی که تو دختر…
فین فین سراب تعجبش را دو چندان کرد. او را عقب کشیده و مژگان خیسش را که دید با نگرانی روی صورتش خم شد.
_ چیشد یهو؟
سراب تکخندی زده و شتاب زده دست روی چشمانش کشید.
_ هیچی، همش زیر سر بچته… هورمونام به هم ریخته یهو احساساتی شدم.
ضربه ی آرامی به نوک بینی اش کوبیده و با شیطنت چشمکی زد.
_ رفتیم خونه جواب احساساتتو میدم، اینجا دست و بالم بستست!
بغض داشت خفه اش میکرد. کاش دوباره با او در یک خانه زندگی میکرد.
میترسید که تمام ای کاش هایش، در حد آرزو بمانند اما باید ادامه میداد.
ترس هایش هم جلودارش نبودند…
حامی را با خنده هول داد و خودش هم عقب رفت.
_ باز پررو شدی؟ برو پی کارت آقا حامی.
حامی را که راهی کرد، با قدمهایی بلند و زار زنان از مطب بیرون زد.
گذشته و حالش که نابود شد، میخواست آینده اش را نجات دهد اما… کاش فقط کنار حامی اش میماند…
سراب، دوباره نه😭
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 87
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
برای بارهزارم
(خریت نه تنها علف خوردن است)
این تمام شرح حال این دختره خره! خو گوسفند!! پدر و مادر و شوهر و بچهات پیشت هستند، بتمرگ سر زندگیت دیگه. با شکم تو افساید، میخوای چه غلطی کنی!!
حق
چرا سراب اینقدر نفهم شده فکر میکنه راغب زندش میذاره نویسنده هم که روز به روز کمتر میکنه پارتشو