رمان آشوب #پارت۱ - رمان دونی

رمان آشوب #پارت۱

به نام خدا

«خدا زمین رو گرد آفرید تا به انسان بگه
همون لحظه ای که فکر می کنی به آخر دنیا رسیده ای
درست در نقطه آغاز هستی»

#آشوب

#ژانر:عاشقانه .اجتماعی.روان شناسی .

به قلم :نسترن
***

#ایران
#تهران

۲۰۲۱

سرش درحال انفجار است .
شقیقه اش را آرام آرام ماساژ میدهد .

نگاهی به اطراف مینداز مثل همه سمینارها شلوغ است .

حوصله شلوغی وصدا را ندار.

دکتر احمدی مشغول صحبت است ودر مورد مهمان های ویژه اش صحبت میکند

آبی مینوشد ودوباره هواسش جمع حرف های دکتر احمدی میشود

چند تقه به در میخورد

سرش پایین است ومشغول جمع آوری نوشته هایش است .

همه بلند میشوند واوهم به تبعیت از انها بلند میشود هنوز سرش را بلند نکرده است

مرد سلام میگوید وبا همه خوش وبش میکند .

-سلام .وقت همگی بخیر.

با شنیدن صدایش سرش ناباور بلند میکند .باورش نمیشد بعد از آن همه وقت

انگار زمان ایستاده باشد

با شَک نگاهش کرد

خودش بود همان نگاه.

نگاهشان درهم گره میخورد

سریع سرش پایین می اندازد .

نمی خواهد چشم هایش فریاد بزند که هنوزم اورا دوست دارد.

قلبش درحال انفجار است .

بوم بوم بوم .

صدای قلبش را میشنود .بی قرار می تپد .
احساس میکند اوهم صدایش را میفهمید دستش را مشت میکند و روی قلبش میگذارد

اشک هایش به چشم هایش هجوم می اورند ولی اشکی نمی ریزد.

فردی درونش فریاد میزند :

«آهای غمی که رو سینه من شده ای آوار دستات رو از گلوی من بردار از گلوی من دستاتو بردار»

توان ایستادن ندار پاهایش سست میشود و روی صندلی آوار میشود

همگی بعداز احوالپرسی روی صندلی هایشان می نشینند.

میداند نگاهش میکند سنگینی نگاهش را احساس میکند .

سریع برمی خیزد کیفش راچَنگ میزند

با صدای برخورد صندلی روی زمین توجه همه به او جلب میشود
بزاق دهانش را به سختی قورت میدهد
روبه جمع میگوید:

-ببخشید ،کار واجب پیش اومده باید برم .خسته نباشید!

همین که از سالن خارج میشود شروع به دویدن میکند گوی انگار کسی آن را دنبال میکند .

انقدر میدود تا به ماشینش میرسد .

نفس نفس میزند .

سریع شماره مورد نظرش را میگیرد .

با اولین بوق جواب میدهد اجازه صبحت نمیدهد .

-دیدمش؟!

با ترس میگوید :

-کی رو دیدی ؟!

با بغض مثل دیوانه ها با خود میگوید :

-دیدمش خودش بود نگاهش همون نگاه بود هنوزم مهربون نگاهم میکرد خودم دیدمش من دروغ نمیگم .

دگر نمی تواند تأمل کند

بغضش میترکد وبا جیغ میگفت :

-میدونستین ؟!تقصیر شماست کار شماست !!

اجازه نمیدهد حرفی بزند

گوشی را روی صندلی سمت شاگرد می اندازد .

نگاهش به آسمان هست

حتی آسمان هم به حالش می گرید .

هنوزم صدای دلنشین ومهربانش درگوشش بود که با عشق میگف :«آشوبم، آرامشم تویی»

#پارت ۲

#آشوب

#نسترن
********
#ایران
#تهران

۲۰۲۰

امروز حالش از همیشه خوب تر است .کم پیش می امد انقدر سرحال باشد

تک بوقی میزند
در بعداز چند در ثانیه باز میشود

ماشین را وارد میکند و کنار عمو رحمت می ایستد
با سرخوشی میگوید:

-سلام عمو رحمت خسته نباشی

پیرمرد بیچاره اورا با تعجب نگاه میکند

نمیداند بخندد یا گریه کند

آخر کم پیش می امد اورا انقدر خوشحال ببینند .

ماشینش را کنار ماشین آشور پاک میکند

نگاهی به خانه باغ می اندازد .

خانه عمو وعمه اش روشن است .

میداند کسی در خانه خودشان نیست که انتظار اورا بکشد

میداند دوباره به مهمانی رفته اند

سری تکان می دهد وراهی خانه کتایون میشود

عادت داشت هروقت که از مطب برمیگشت اول باید به کتایون سر میزد وجویای حالش میشد .

به طرف خانه مادر بزرگش به راه افتاد

وسط راه توقعف می کند.

نگاهی به اخر خانه باغ انداخت

نگاهش به خانه ای می افتاد که هرگز لامپ هایش روشن نشد

غم روی دلش سنگینی میکند .

سری تکان میدهد حال خوبش خراب میشود .

درخانه را باز میکند

لبخند ساختگیش را روی لب هایش مینشاند

عادت کرده است سال هاس که لبخند الکی بر لب میزند

با کسی نه دردل میکند نه حرف میزند کم پیش می امد

در دلش میگوید:

«در دل با کس نگفتم
درد من گفتن نداشت؛
خنده بر لب میزدم،
هرچند خندیدن نداشت.»

#پارت ۳

#آشوب

آرام آرام وارد میشود

میخواهد سوپرایزش کند

دستی را که بالا میرود با حرف مادر بزرگش پایین می افتد

-نمیخواد منو مثلا سوپرایز کنی .

درحال تماشایی سریال های ترکی بود

هیچ وقت نتوانسته بود اورا غافل گیر کند

روبه روی مادربزرگش می نشیند ومیگوید‌:

-هیچ وقت نتونستم غافل گیرت کنم از کجا میفهمی ؟!…

بی اهمیت نگاهی به سریالش می اندازد

وبعداز چند دقیقه میگوید:

+امروز سرحالی .کبکت خروس میخونه …خبریه ؟! هیچ وقت اینقدر سرحال ندیده بودمت!!اخرین بار که اینجور دیدمت سال گذشته تولدش بود …

بزاق دهانش را به سختی قورت میدهد همیشه جلوی کتایون کم می اورد حرف زدن جلویش سخت است

سرش را بلند میکند ودر چشمان سبزش نگاه میکند .در چشمانش غرور .اقتدار .وغمی عجیب پیداست .

چند ثانیه در چشم خیره میشود ،سریع نگاهش را می دزد ومی گوید :

-نه مادر جان خبری نیست ..اگه ناراحتی خوشحالم بلند شم برم ؟!…

با اخم میگوید:

+هزاران بار باید بهتون گوش زد کنم که مادر نه …کتایون

بعدم مگه عقلم رو از دس دادم که خوشحال نشم که نوه ام بعداز مدت ها کنارم نشسته وسرحال است !!

چقدر دلش میخواهد در جواب مادر بزرگش بگوید :

«تظاهر به شادی دردناک ترین اندوه جهان است.»

چیزی نمی گوید که مادر بزرگش با جدیدت صدایش میزند:

+آشوب !!

-جان !

مادر بزرگش میگوید:

-نگاهم کن!!

نمی تواند مادربزرگش را نگاه کند .

اینبار با عصبانیت میگوید:

+نگام کن آشوب .

سرش را بالا نگه می دارد

کتایون دقیق در چشمانش نگاه میکند ومی گوید:

«بدترین لحظه اینه
‍‍تظاهر به خوب بودن کنی
وقتی ک چشمات
داره حالتو فریاد میزنه ..»

پوزخند می زند ومی گوید:

+ما باید تظاهر کنیم همه چیز خوبه حتا زمانی که اینطور نیست؟

با مهربانی میگوید:

– چرا تظاهر به ادمی می ‌کنی که نیستی وقتی میتونی خیلی بیشتر از این باشی.

بلند میشود

اشک هایش به چشم هایش هجوم اورده اند

میداند اگر بماند اشک هایش حال درونش را فریاد میزند

بدون خداحافظی از خانه بیرون میزند .

وبغضش میترکد .

#پارت۴
#آشوب

بیرون می آید

سینه به سینه فردی میشود

بدون اینکه سرش رابالا بگیرد میرود وتند تند اشک هایش را با آستین لباسش پاک میکند

بازو هایش اسیر دست قدرت مندی میشود

با اخم روبه او می توپد :

-وایسا دیگه مردم از بس دویدم !!!……

هرچی هم صدات میزنم هیچ ،که هیچ !!

لبخندی میزند ومیگوید :

-نشنیدم، خسته ام خواستم برم بخوابم

طرز صحبت کردنش نشان ازاین دارد که الان حوصله صحبت کردن را ندارد

دماغش را میکشد وباخنده میگوید:

-باشه جغله جان!…….

هر وفت دگر بود از شنیدن «جغله » اعتراض میکرد ولی الان فقط میخواهد به اتاق خودش پناه ببرد

بی اهمیت راهش را میکشد وبه سمت خانه خودشان میرود

سکوت خانه نشان از این دارد دکه دوباره پدر ومادر اش خانه نیستند ومهمانی های همیشگی هایشان رفته اند
پوز خند میزند واز مقابل کنار اتاق آشور میگذرد و وارد اتاق خودش میشود

*****

صدای اف اف خانه اش بلند میشود

هیچکس خانه نبود

ساعت ۹شب بود

وباران بدون وقفه شروع به باریدن کرده بود

میداند پشت در کیست !!

سریع در را باز میکند

با دیدنش ذوق میکند انگارتمام خوشی های جهان را به او داده اند ومیگوید:

-واییی، سرما نخوری بیا داخل !……….

سری به معنی نه تکان می دهد که دوباره میگوید:

-زبونتو موش خورده؟!…..بارون میباره بیا دیگه ….

اینبار میخندد وزبانش را بیرون می اورد ومیگوید:

-نه زبون هم دارم …اومدم دنبال تو که باهم بریم بیرون .اگه میخواهی سرما نخورم سریع اماده شو!!….

هنوز حرفش تمام نشده بود که سریع از انجا دور میشود و بعداز پوشیدن پالتوی نخودیش پیدا میشود

عاشق بافت مشکی اش با پالتوی نخودی اش بود

بیرون میروند باران نم نم شده است
وطوری نیست که آن دو را اذیت کند

از خانه باغ بیرون میروند

سریع به طرفش میرود ودست هایش را میان دست های گرمش میگیرد .

با گرفتن دستاهایش لرزش خفیفی را احساس میکند که لبخند محوی روی لب هایش می نشیند.

درخیابان ها قدم میزنند.
هرچقدرم به او بگوید دوستش دارد کم است
روبه او می کند ومی گوید:

«دوست داشتن نم نم باران ست
کم کم می آید و به درازا می کشد
بارانى دوستت دارم»

پس از شنیدن این حرف بلند زیر خنده میزند .ودر جوابش میگوید :

-منم دوست دارم .البته از نوع بارانی!…

وبلندتر میخندد

#پارت۵

#آشوب

همانطور که در باران قدم میزنند

میخوانند:

توی کوچه ها؛یه نسیم رفته،پی ولگردی…

توی باغچه ها ؛پاییز اومده ،پی نامردی…

توی آسمون ماهوُ دق میده …..

ماهوُدق میده؛دردِ بی دردی!

پاییز اومده !…

همیشه صدای خوبی داشت ومورد توجه همه اطرافیان قرار میگرفت .

پس از تموم شدن محکم برایش دست میزند ومیگوید :

-براوه …احسنت خیلی قشنگ بود

سرکوچه رسیده اند

در این هوای سرد بستنی می چسبد

عاشق بستنی در هوای سرد بودند .

عادت همیشگی یشان بود

بستنی خوردن در روز های بارانی

روبه او میکند ومی گوید:

-قابل شمارو نداشت!!

مثل همیشه بستنی شکلاتی با سس شکلاتی به اضافه ترافل های رنگی؟!…

با خنده میگوید :

-اره ….وقتی میدونی چرا میپرسی؟!

چترهایش را بهم میزند ومی گوید‌:

-آخه هربار دوست دارم از زبون خودت بشنوم !…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
67 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ayliiinn
3 سال قبل

خیلی خوشگل و ناناز تبریک میگم جانیم

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

فدای تو ایلینمم واقعا خوشحالم که رمانم رو میخونی باعث افتخاره خواهری..😍😍😍❤❤❤

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

نسترنم شروع طوفانی بود عزیزم
خسته نباشی گلی
به امید موفقيت های بیشتر

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  (:

فدای تو النازمممم قربونت برمم خوشحالم کردی خواهری😍😍😍❤❤

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل

نسی جونم بهت تبریک میگم شروع رمانت و
مدل رمانت و دوس دارم!
امیدوارم همینجوری عالی ادامه بدی💙💙

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

میسی میسی ماعده
تو به نسی لطف داری😅
.
بپر چت روم

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

فدای تو یاسی😂😂😂😍😍😍

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

قربونت عزیز دلمممممم خوشحالمممم که خوشت اومده فدای تو ماهی جانم😍😍😍

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

ح… جونم میگم مد شده رمانا اول گنگ شروع میشنااا🤪😉
ببینیم نقش مقابلش کیه😝😋😋😂😁
سریع ادامه بده بینم چی میشه

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ناشناس

خیار وگوجه جونممم 😍😍😍😂😂😂سالاد شیرازیم😂😂😂😂منحرفیتاین کورتاهای مننن عشق مناهااا 😂😂اره مد شده خواهر …

خوشحالم که رمانم رو میخونی..

ROZA
ROZA
3 سال قبل

سلام من این رمان و خوندم اما نفهمیدم در مورد کیه و چه کسی داره صحبت میکنه میشه یکم نویسنده توضیح بدی؟
مرسي
و اینکه تا اینجا خوب بود 👩‍❤️‍👩

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ROZA

سلام عزیزمم ..

این رمان درمورد آشوب هست ..
وسوم شخص صحبت میکنه

درمورد زندگی آشوب هست ودر طول داستان به گذشته میره …

قربونت عزیزممم خوشحالم که خوشت اومده عزیز دل😍😍😍

ROZA
ROZA
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

آها آشوب دختره یا پسر؟
فک کنم دختره

MaR mAr
MaR mAr
3 سال قبل
پاسخ به  ROZA

رزا مگه rosa نوشته نمیشه؟!

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ROZA

بزاریم داخل طول داستان مشخص بشه دختره یا پسر ..چون قشنگتره…

Tarene
Tarene
3 سال قبل

نسترن گلی پارت اولت عالی بود
موفق باشی گلم💝

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Tarene

فدات عزیززز دلمممممممم خوشحالم که خوشت اومده جانممم😍😍

Tarene
Tarene
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

قربانت خوشگلم 😘

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Tarene

تو جان دلیی😍😍

Anahita
Anahita
3 سال قبل

وای نسترن جونم😙 عالیه من که عاشقش شدم😉موفق باشی عزیز دلم

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Anahita

سلاممممم عشقمممم مرسیی اناااا جونمممم من فدات شمم جان دلمم..

Fafa
3 سال قبل

قشنگ بود😍

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Fafa

قربونت عزیزمم ..خوشحالم خوشت اومده..

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤

سلام

قلمتون مانا ،از اولین پارت نمیشه گفت چطوره ولی تا الان قشنگ بود وجذاب !!!!
یه چیزی که ذهنم رو خیلی درگیر کرده آشوب دختره یا پسر؟!

وخوبی رمانتون اینه که زبان سوم شخصه،موفق باشین❤❤

Artamis
Artamis
3 سال قبل

سلاممم عزیززززمم…

فدای تو عزیزم خوشحالم که خوشت اومده گلم😍😍

عزیزم بهتره نگم تا داخل طول داستان مشخص بشه پسره یا دختر ..چون جذابیتش بیشتر …

قربونت گلممم عزیزمممم ..فدای تو خوشحالم کردی😍😍

Niayesh
Niayesh
3 سال قبل

سلامم خانم نویسنده نسی جان افرینن عزیزم از اولش معلومه قشنگم ❤️❤️❤️ همینجوری ادامه بده🌹

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Niayesh

سلاممممم نیاااا قشنگممممم خوشحالم که خوشت اومده …

مرسی که هستی خواهری جونم😍😍😍

Niayesh
Niayesh
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

خواهش می کنممممم اجی مهربونم ❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Niayesh

عزیزی جان دلم😍😍

Niayesh
Niayesh
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

❤️😍😍😍😍

Sogol
Sogol
3 سال قبل

خیلیییییییییی قشنگه رمانت عزیزم از همین اولش پیداست😘
خسته نباشی گلم
پارت گذاری هات چه جوریه؟

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Sogol

مرسی گلم ….

خوشحالم که رمان من رو انتخاب کردی عزیز دل …

پارت گذاری هر دو روز یکباره…

Aban
Aban
3 سال قبل

لعنت به اونروزی که حتی نزارن به اتاق خودت که معبد آرامشه پناه ببری..
.
.
نسی ،آجی بهت تبریک میگم بخاطر استارت رمانت🤗
پارت اول که خیلی عالی بود♡
دمت گرم😘

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

دقیقاااا لعنت حتی واسه گریه کردناتم باید جواب پس بدی واسه خنده هاتت…

قربونت برم عزیزمممممم خوشحالم که خوشت اومده…

عزیزی تووووو …

امیدوارم به تونم اونجور که میخوام جلو ببرمش ..

فدای تو قشنگم😍😍😍

Aban
Aban
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

انقدر الکی پلکی فدا کسی نشو!
.
تو قشنگتر و عزیزتری که!
ایشالا رمانت خیلی خوب پیش میره❤

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

تو ارزش داری عزیزدل😍😍😍😍

Aban
Aban
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

فدا مدا😘

تیر
تیر
3 سال قبل

نسبی جونم از همین الان مشخصه خیلی قشنگه بهت تبریک میگم

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  تیر

مرسی تیر جان من فداتممم قشنگمممم …

خوشحالم که رمانم رو انتخاب کردی واسه خوندن

فدای تو قشنگمم😍😍

تیر
تیر
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

فدات نسبی جونم ❣️❣️❣️❣️❣️✨✨✨✨✨✨❣️❣️❣️❣️

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  تیر

ببین بهم میگه نسبی 😂😂😂نسببم میکنه به دروار ..😂😂😂

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

دقیقاااا نهلتی فقط میگه نسبی😂😂😂حداقل بگه نصبی خلاص شم برممم بدونم یه خاصیتم دارم😂😂

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

خودممم خنده ام میگیره ..اسم های که من دارم.نسترن .نسبی .نسو .نستی .نسی .نسیم ..

😂😂😂😂

اره بابا نصبی باشه عالیهههه .نسبی …نمیدونم چه خاصیتی داره ..اصلا داره هم😂😂😂

Atena
Atena
3 سال قبل

نسترن جون منکه همین اول کاری خوندمش جذبش شدم مطمئنم هستم که قلمت حرف نداره عزیزم😍موفق و پایدار باشی گلم ممنون بابت رمان زیبات

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Atena

قربونت عزیزمممممم

خوشحالم که خوشت اومده عزیزمم….

فدای تو 😍😍😍

Asali_m
Asali_m
3 سال قبل

وای نسی بهت تبریک میگم گلم رمانت خیلی عالی بود محشر بود 💗❤️😍
راستی به خاطر اسمش هم خیلی تحسینت میکنم خیلی قشنگه من عاشق اسمش شدم.
ایشالا که به خوبی و خوشی پیش بره 😍❤️💗🤩👸🏻🌷

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Asali_m

قربونت گلم خوشحالم که خوشت اومده….

فدای تو عسلی جونممم….

خودم عاشق اسمشم😂😂😂 «آشوب»

انشالله گلم 😍😍😍

MaR mAr
MaR mAr
3 سال قبل

نسی تبریک برای شروع رمانت💃🎉
قیشنگ بود دوس داشتم★-★

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  MaR mAr

قربونت برم مرمر جونممم …

فدای تو بشمم😍😍😍

MaR mAr
MaR mAr
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

حالا فهلا احی دست نگهدار تا پارتا رو کامل بزاری رمانت تموم شع…
بعد با خیالت راحت هم فدام بشو هم قربونم😁😂

MaR mAr
MaR mAr
3 سال قبل
پاسخ به  MaR mAr

فعلا*
آجی*
ای داد بر من:|

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  MaR mAr

باش عزیزممم چشمم فقط بخاطر تووو😂😂😂😍😍

Khadijeeh
Khadijeeh
3 سال قبل

جووون نسی خانوم نویسنده خوشحالم رمانتو اینجا میبینم عزیزدلم امیدوارم موفق باشی عزیزم😘😍❤

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Khadijeeh

واییی فدای تو خجان جوننننننن قربونت برممم عزیزمممم😍😍😍😍

Khadijeeh
Khadijeeh
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

خدانکنه عزیزمیی تو🥰😘❤

ریحان
ریحان
3 سال قبل

فدات شم مهرناازم..
مرسی جزیره ی خوشگلم♥

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

داغون…امروز همه نگام میکردن تو مراسم…کلی خجالت کشیدم.عروس دوهفته ایم مثلا…
لابد فکر میکردن کتک خوردم..

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

نمیشد ناازم…یکم زدم
.
من پوستم خیلی روشنه
.
اونم ضایع بود…
به هرحال همه نگاهاشونو کردن دیگه …
.
باید سعی کنم برام مهم نباشه…
از صب محمدو ندیدم خلقم تنگه نااز…
اوووو کو تا دو ساعت دیگه برسه…کاش یکم خوابم بگیره.

Artamis
Artamis
3 سال قبل

مرسی عزیز دل اجی …

فدات شمممممم …

😍😍😍😍

ریحان
ریحان
3 سال قبل

نسی جاانم♥ حاج آقام هخخخ
قلمت بسی زیباست دلبر…
.
یکمم یاد غرقاب افتادم .

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

قربونت حاج خانومم😍😍😍

نه با غرقاب کلی فرق داره!!!

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

خدا نکنه نفسی…
حتما فرق میکنه وخیلیم جذاب از اولش معلومه…
.
بخاطر فیلم ترکی نگاه کردن مامان بزرگش گفتم. گلکم

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

قربونت برم عزیز دل😍😍😍

خوشحالم که رمانم رو میخونی!!!

واییی مادر بزرگ خودمم فیلم ترکی میبینه😂😂😂😂

Atena
Atena
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

سلام ریحان جون بله دقیقا منم یاد غرقاب افتادم مخصوصا که اینام خونه باغ دارنو نزدیک مادربزرگشونن🥰من خیلی رمان غرقابو دوست داشتم کاش جلد دوم داشت🥺

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Atena

اره …منم عاشق غرقاب بودم …

ولی این سبکش کاملا با غرقاب فرق داره☺☺😊😊

ویولت
ویولت
3 سال قبل

جذاب بود
مخصوصا این که از زبان سوم شخصه
خسته نباشی نویسنده جون❤

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ویولت

قربونت عزیزممم خوشحالم خوشت اومده!!

دسته‌ها
67
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x