#پارت۶
#آشوب
******************
چند تقه به در میخورد
از فکر بیرون می اید
بفرماییدی میگوید.
آشور وارد میشود
از چهره غمگین خواهرش می فهمید دوباره غرق درخاطرات گذشته شده است.
میرود جثه اش را درآغوش میکشد
آغوشش بوی امنیت برای او می دهد .
آشور پدرش مادرش وبرادرش بود
دنیاش آشور بود
روبه آشور میکند ومیگوید:
-آشور وقتی میگم اندازه کل دنیا دوستت دارم ، وقتی اذیت میشی یعنی کل دنیا منو اذیت کردن !….
میخندد عاشق محبت هایش بود
ناخواسته دوباره وارد گذشته میشود ومیگوید:
-آشور یادته بچه که بودیم .من تو تازه از یزد برگشته بودیم ..
اشور وسط حرف هایش میپرد ومی گوید:
-اره با ماه بی بی رفته بودیم باغ پسته ،چقدر فؤاد حسودی کرد …
هردو میخندن .
ادامه می دهد ومی گوید:
-همون روز که برگشتیم. یاس .علی .فؤاد درحال بازی بودند ..حتی اوهم بود !.
یادت میاد سر لی لی بازی یاس منو انداخت چه آشوبی بپا کرد ..
گفت هرکس که آشوبم رو اذیت کند .زندگیش را آشوب میکنم .
آشور میداند اگه ادامه ندهد .او فکر میکند دارد برایش دل میسوزاند .برای همین میخندد ومی گوید:
+اره از همون اولم غُد ویه دنده بود .اون روزم به من گفت اگه حواست به خواهرت نباشه دیگه روی من حساب نکن ..میدونست چقدر دوسش دارم
– بعد اومد روبه من گفت :«پاشو بزرگ شدی!بازی اِشکنک دارد سر شکستنک دارد»
دگر ادامه نمی دهند وهردو آهی میکشند .
آشوب خودش شروع کرده بود خودش هم بحث را عوض میکند ومی گوید:
-پدرومادر کجان؟!…..
#پارت۷
#آشوب
آشور پوزخند میزند
موهایش را با دستش بالا میزند که دوباره
لجوجانه پایین می اید .
از دیدن این صحنه لبخندی میزند
آشور میگوید:
-یعنی تو نمیدونی کجان؟!……
مهمانی باشه وپدرمادر ما نباشن …
اشوب خسته است چشم هایش را میمالد
حوصله بحث های تکراری را ندارد
تنها جوابی که میدهد :
-شب بخیر
آشور میداند پشت این شب بخیر چیست .
بلند میشود وپیشانی اش را میبوسد .
واز اتاق خارج میشود
****************************************
پشت چراغ قرمزاست .
ثانیه هارا میشمارد .
۱۰
۹
۸
۷
۶
۵
۴
۳
۲
۱
چراغ سبز میشود وپایش را روی گاز میگذارد .
اهنگ مورد علاقه اش را زمزمه میکند .
اهنگی که بعد او همه وجودش بود
– «ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا……»
***
#پارت ۸
#آشوب
******************
آخرین بیمارش را ویزیت میکند
وخسته چشم هایش را می بنند
نمیداند چند دقیقه گذشته است که در با ضربه بدی باز میشود .
با اخم سرش را روی میز بلند میکند
دختری را با ظاهر آشفته می بیند وبعداز آن منشی اش را .
با اخم روبه هردو میکند ومیگوید:
-اینجا چخبر ؟!….
مگه اینجا را با کجا اشتباه گرفتین؟!…
دری چیزی …
خانم ارغوانی این چه وضعشه قبلش یه خبر بدید !!!…..
دخترک با گریه خودش را جلو می اندازدوروبه او می کند ومی گوید:
-خانم دکتر .. تورو به جون عزیز به دادم برسید…
کارم شده هر روز بیام مطبتون الان دوماه دارم میام ولی دریغ از یک جواب ….هروقت میام منشیتون میگه خبرتون میکنم …..
ولی خبری نمیشه…
روبه دخترک میکند ومیگوید:
-بفرمایید بشینین روی کاناپه ….
به سمت منشی اش میرود
همانطور که با او صمیمی است ورفتار خوب دارد همانجور هم می تواند عصبانی وتند بشود
با اخم روبه او می گوید:
-آیرین ؟!….
چرا من الان باید خبر دار شم ؟!…..
#پارت۹
#آشوب
منشی اش سریع شروع به توضیح دادن میکند:
-شرمنده !!..اخه خودت گفتی هروقت اخرین نفر اومد نوبت نده ..هیچ وقت اول وقت نمی اومد همیشه اخرین نفر بود هیچ وقت سرموقع نمی اومد …….
از عصبانیتش کم میشود
روبه او میکند ومیگوید:
-دیگه نکرار نشه قبلش به من خبر بده …حالا هم یه قهوه اسپرسو ویک لیوان آب بیار …..
میرود و روبه روی دخترک می نشیند
مثل ابر بهار اشک میریزد
آیرین پس اوردن سفارشاتش بیرون میرود ودر میبندد.
روبه دخترک میکند ومی گوید:
-عزیزم من رو که میشناسی .ولی دوباره میگم ،من آشوب جهان دیده هستم روان شناسم .حرف ما از اینجا بیرون نمیره وقراره یه دوست باشیم
.اینجا که میرسد با خنده میگوید:
-ادم خوار نیستم نترس عزیزم…حالا هم گریه نکن …
لیوان آب را به دست اش میدهد
یک نفس آب را سر میکشد
وپس از چند ثانیه شروع میکند به حرف زدن :
-من الناز ایمانی هستم ۲۹سالمه ..پدرم طلبه ای بود که در شرکت چوب سازی امیران کار میکرد ومادرم دختر رئیس یکی از سامداران بود .بابام عاشق مادرم میشه ولی خوب از دو قشر متفاوت بودن .پدرم از خانواده تعصبی بزرگ شده بود ولی ومادرم در خانواده آزاد .
اینجا که میرسد آشوب لبخند میزند ومی گوید:
-«وای به حال آن
بسیجی، که دلش یک دختر بد حجاب را می خواهد!…….»
دختری که حالا میداند اسمش الناز هست لبخند میزند وادامه می دهد:
-دقیقا ای وای ..پدر ومادرم پس از کلی دردسر ومکافات ازدواج میکنند .
من به دنیا میام همه چی خوب بود تا من بزرگتر میشوم وخواهرم به دنیا میاد .
۱۵سالم بود که پسر عموم اومد خاستگارم بود .خانواده پدرم چون تعصبی بودن جوابم نه بود .سخت گیرای بی موردی داشتن .دختر نباید لاک بزنه .دختر نباید آرایش کنه .
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نسی تو قصد نداری پارت بزاری؟!
چرا الان میخوام بزارم..
اجی الان گذاشتی و برا من نشون نمیده؟!
همین الان الان گذاشتم..
واییی نسبی خیلیییییی گشنگه ✨✨✨😍😍❣️❣️
توام قشنگی عجقم😁
مرسییییی 😍✨✨❣️ خودم میدونم 🤩😌😌😉😎😎
توهم مشنگی یاسی من.
نسی شرمنده
میتونی یه دیقه بیای روبیک؟
اومدممم
کشته مرده اومدنتم!😂
رفع شد دیگه نیا!😂😂
چقد سایت ساکته!
صدا مــــیـــــپـــــــچـــــــهههه~
سلام مری خوبی عزیزم؟ ارع ساکته
سلام آجی…
مرسی خبم *-*
تو خبی؟
همیشه خوب باشی گل من ❤️منم خوبم😍
مر مر مر مر . . . !
یم یم یم یم . . . !
نسی افرین اجی عالییییی بود رمانتو خیلی دوست دارم 🌹🌹🌹عزیزم موفق باشی ❤️❤️❤️
قربونت نیای من فدای تو بهترینمم😍😍
وووووییی مرسی جوجوی من❤️🌹🌹🌹مهربون ترینی
فدای تو نیا قشنگمم تو جانمی😍😍
فدای تو عشقممم😍😍😍مثل خودت.
واااای قلبمممم😍😍😍😍مرسییییی عزیزترینم 🌹🌹 خدایا شکرت دوستایی به این خوبی بهم دادی 😍😍😍❤️❤️😍🌹🌹😍عاشقتمممم عزیزدلم سلامت باشی
عااالی بود عزیزم
قربون دستو پنجت نسی جون ادامه بده😍🥰❤👌
چشم عزیز دلممم ..فدای تو خجانم😍😍
افرین نسی کوچولوی من
خیلی قشنگگگگگگگ بود
فدای تو بهترین خواهری دنیا…من عاشقتم ..
میدونستی که ایلین اونقدر خاطرات زیاده که تو تاریخ ثبت شده …بخاطر تو داخل دل وعقلم انقلابه…
اوه مای گاااد!
گوربونت عشقم!
فدای تو عشق جان..
نسی کی میای روبیک؟ 🤪
اومدم
رمان جالبیه ولی کاش ده تا پارت اول رو همینجوری میذاشتید بعد چند روز ی بار میذاشتید
بخدا پارت اماده هم دارم …ولی خو نمیشه ..
هر دور روز بکبار پارت میدم بعضی نویسنده هاا یک هفته طول میکشه تا یه پارت بدن
عالی خیلی قشنگ بود
آشوب چه اسم قشنگی وچه پروف نازی برای پارتتون دارید .
من که به شخصه از رمانتون خوشم اومده دلم میخواد بدونم آشوب چرا آشوبه
واقعااااا واقعاااا این حرفت قشنگ بود .
😍آشوب چرا مثل اسمش آشوبه 😍
قربونت پروفش رو دریا که رفته بودیم کشیدم😂😍😍
لهنتی این آشوب چ کرده با تووو😂😂
که اسمشم رو ماسههای ساحل کشیدی!..
.
دلم دریا خواس..
اره عاشق آشوب شدم😂😂😂
هرجاه خونمون هم بگردی نوشته اشوب😂😂😂
وای نگید آشوب که منم دلم خواست یه آشوب
می خوام که بشه همه چیزم ….وای دلم دوباره گرفت
اینجا اصلا صفایی نداره بی وجودت …
اینجا هوا برای از تو نوشتن کمه …
قلم نای نوشتن ندارد …
اینجا همه دل تنگ تو هستند ای بهتری ای خوبترین
تو را چگونه بنویسم که کم نیاورد قلم هم نمی تواند نامت را با یدک کش بکشد
هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای
با هر قدم که دور شدی استخوان شکست
پ=پدر
ب=بابا
F=FOTHER
D=DADDY
P=PAPA
و در آخر اگر می گویند سلطان غم مادر من می گویم پدر سلطان درد = کوه درد
3 روزه که خونه نیومدی بزرگ خونه اینجا جات خیلی خالیه خیلی درد دارد جای خالیت زود برگرد عزیز دلم …..
سکوت مملو از نا نوشته هاست
عزیزممم چه متن قشنگی بود …
آشوب واقعا مثل اسمش آشوبه ..
اره مثل دل من که توش آشوبه آشوبه
عزیزممممم ..قربون دلت برمممم❤❤❤
خدا نکنه دلی نمونده دیگه همش پاره پاره
است
خدانکنه جان دلم تو عشقی..
نسترن جونم عالی بود
پارت قبلیم خوندم خیلی قشنگ بود
فقط یه سئوال این آشوب پسر یا دختر؟
واقعا خسته نباشی
قربونت شیرینم خوشحالم که خوشت اومده…
ببین من بگم دختره یا پسر جذابیتش از دست میره الان بعضیا فهمیدن که جنسیتش چیه وقسمتی از داستان براشون کمی مشخص شده ..
از نظر من اگه نفهمیدی بزاری با پارت های اینده متوجه شی..
اینا که میدونستم
فقط می خواستم خودت بگی دختره
حالا شد …دختره😂😂
عالیه نسی جونم😍😍
خسته نباشی عزیزدلم💙
فدای تو ماهی جونممم…
قربونت عزیزدل 😍😍😍❤❤
بسیار عالی!!!
.
.
.
اُلََََلََ
میبینم که ماه بی بی اینجاس…لابد حرفای منم هس در ادامه….🤪
مکشمت اسم منم پایان رمان نباشه😂😂😂
برم به همه پزشو بدم😂
(چه جو گرفته منو…بگو بذار حرفات بیاد بعد پاچه منو بکن)
اره حرف های توهم هست ولی متاسفاته اخر داستانه😂😂😂😂
میخواستم چندتا حرف دیگه که ازت کش رفتم برات بگم …ولی خو خودت فهمیدی فک نمکردم بخونی😂😂😂
نه سالاد شیرازی من حرفات هستتت ولی خواستم چندتا دیگه که ازت کش رفتم بگم برات😂😂😂
سلام نویسنده عزیز این رمانتون از اون دوتا رمان خیلی خیلی قشنگ تره تبریک میگم ♥️♥️♥️✨💋
فقط یه سوال شما دیگه اون دو رمان ادامه نمیدین ؟ آخه هنوز تمام نشده و پارتیم ندادین .
قربونت گلممم خودمم عاشقشمم😂😂😂
چرا عزیزمممم دوتا رمانمم تا تابستون تموم میشه …
اونا هم تایپ شدن وباید وایریش بشن بزارم سایت ..
خسته نباشی نسی♥✨
ولی من داره اعصابم خورد میشع…
هیچی نمیفهمم•-•
یکم از اونجا
یکم از اینجا
یهو همه رو باهم بزار😂💔
قربونت گلمممم😍😍فدای تو مرمر.
کجاشو نمیفهمی تا برات بگم …
خوب ببین این مدلشه نمیشه همه اش از اینده باشه باید گذشته هم باشه وبدونی چه اتفاق های افتاده …
نمیشه همه اش رو باهم😝😝
وای به حال آن
بسیجی، که دلش یک دختر بد حجاب را می خواهد!…….»
نمیدونم در وصف این جمله چی بگم …
فقط می تونم بگم خیلی خیلی خیلی قشنگ بود نویسنده …
فدات دوست خوبممم …
خوشحالم که خوشت اومده گلمممم❤❤❤❤
اره خیلی قشنگه …
😍😍
خوشم اومد قشنگ بود …مخصوصا که آشوب هنوز معلوم نیست دختره یا پسر😂😂
نمیخوایی برامون بگی دختره یا پسر؟!
😂😂😂فک کنم الان دیگه فهمیده باشین دختره یا پسرااا؟!😂😂
قربونت گلم خوشحالم خوشت اومده.
❤❤❤❤
عالی بود …
زیبا 😍😍
دستتون درد نکنه نویسنده..
قربونت گلممم …
عزیز دلی😍😍😍
عجب!
.
❤❤
چی عجب😍😍😍😂😂😂
اینکه آشوب دختره!
من فکر میکردم اسم پسره!.
.
بهر حال جا خوردم😅
دمت گرم😂❤
پخخخخخ بالاخره جنسیتش معلوم شد😂😂😂
اسم هردو
هست😂😂
خیلیا تا پارت ۳۰هم فرستادم فکر میکردن پسره😂😂
دم شما بخاری😂😂😍😍
اونا عاشق بودن!😂😂
پخخخخ😂😂😂