#هانا
هنوزم بعد چند هفته که ازاون اتفاقات شوم گذشته بود وقتی یاد اون شب که می افتادم تمام جونم میلرزید.
نگران بودم که کسی بفهمه شاهرخ و من کشتم این نگرانی شده بود کابوس زندگیم.
همون شب با بدبختی آیلا رو پیدا کرده بودیم اما کابوسش هر شب هنوزم با من بود.
آیلا روی تاب نشسته بود و تاب بازی میکرد منم کمی با فاصله ازش کنار درخت ایستاده بودم و بهش نگاه میکردم تنها امید روزای سختم این دختر بود و وقتی به این فکر می کردم که برای نجات جون پدر دخترم مجبور شدم اینکارو بکنم کمی دلم آروم میگرفت.
این روزا خیلی توی خودم رفته بودم که همه نگران شده بودند
مهرداد بیچاره که خبر نداشت چی به چیه نمیدونست چیکار کنه…
شب و روز ترانه رو می فرستاد سراغم تا از من چیزی در بیاره که بتونه دلیل این همه بی تابی هامو بفهمه اما آرمین بهم گفته بود هیچ وقت حتی یک کلمه هم نباید از اتفاقات اون شب به کسی بگم برای همین ترانه هم نتوسته بود حرفی ازم بکشه.
اون شب برای دفاع اون کار و کردم می گفت هیچ سرنخی وجود نداره که کسی بفهمه من آدم حروم زاده رو کشتم.
می گفت کاری که من کردم کمک به همه بوده نهوفقط خودمون چون اوت آدم آشغال داشت زندگی دخترهای بی گناه زیادی ازشون میگرفت.
آیلا که انگار خسته شده بود از تاب پایین اومد به سمتم دوید و گفت:
_ مامان من گرسنمه میشه برام ساندویچ درست کنی؟
دستش و گرفتم و سلانه سلانه به سمت ساختمون رفتیم وقتی وارد خونه شدم به سمت آشپزخونه رفتم اما با صدای زنگ در بین راه متوقف شدم و رفتم جلوی ایفون…
اما کسی رو روی مانیتور ندیدم چندباری بله گفتم اما هیچ کس نبود دکمه ضبط مانیتور روشن کردم تا ببینم کی بوده که زنگ زده است اما هیچ کسی دیده نمی شد فقط یه دست بود که اومد زنگ و فشار داد و تمام…
کمی ترسیدم اما با خودم فکر کردم حتما اشتباه شده و فهمیدن زنگ اشتباه زدن ورفتن .
دوباره به آشپزخانه برگشتم مشغول درست کردن ساندویچ برای دخترکم شدم.
زیاد طول نکشید که در ورودی باز شده آرمین وارد خونه شده توی دستش یه پاکت سفیدرنگ بود که تمام حواسش به اون بود .
ساندویچ به دست آیلا دادم و به سمت آرمین رفتم
اسمش و که صدا زدم تازه از فکر بیرون اوند و سرشو بالا گرفت و بهم نگاه کرد ازش پرسیدم :
چی شده چرا حالت بده؟
نگاهش و به سمت پاکت داد و گفت:
_ چیزی نیست حالم خوبه یه کم کار دارم میرم اتاق کارم .
اینو گفت ازم فاصله گرفت و رفت و من نگران چشمام تا اتاق کارش دنبالش رفت
نمیشد بیخیال باشم پس دنبالش رفتم و از لای در بهش نگاه کردم پاکت و باز کرد چیزی از داخلش بیرون اورد و با دیدنش خشکش زد.
و من دیگه نتونستم صبر کنم و در رو باز کردم سریع وارد اتاق شدم و کنارش ایستادم با دیدن من سعی کرد کاغذای تو دستشو پشتش پنهان کنه…
_مگه نگفتم کار دارم اینجا چیکار داری؟
اما من بی اعتنا به حرفش کاغذارو از دستش بیرون کشیدم و با دیدن عکس دونفره خودمو آیلا خشکم زد…
با ترس عکس و برگردونم
وقتی نوشته پشتشو خوندم روی زمین آوار شدم…
چشمام روی نوشته ثابت مونده بود
_ خیانت به من یعنی اینکه حکم مرگ خودتو همه عزیزاتو امضا کردی جناب تهرانی منتظرم باش خیلی زود کاری می کنم که هر روز هزار بار بمیری….
دوباره به آشپزخانه برگشتم مشغول درست کردن ساندویچ برای دخترکم شدم.
زیاد طول نکشید که در ورودی باز شده آرمین وارد خونه شده توی دستش یه پاکت سفیدرنگ بود که تمام حواسش به اون بود .
ساندویچ به دست آیلا دادم و به سمت آرمین رفتم
اسمش و که صدا زدم تازه از فکر بیرون اوند و سرشو بالا گرفت و بهم نگاه کرد ازش پرسیدم :
چی شده چرا حالت بده؟
نگاهش و به سمت پاکت داد و گفت:
_ چیزی نیست حالم خوبه یه کم کار دارم میرم اتاق کارم .
اینو گفت ازم فاصله گرفت و رفت و من نگران چشمام تا اتاق کارش دنبالش رفت
نمیشد بیخیال باشم پس دنبالش رفتم و از لای در بهش نگاه کردم پاکت و باز کرد چیزی از داخلش بیرون اورد و با دیدنش خشکش زد.
و من دیگه نتونستم صبر کنم و در رو باز کردم سریع وارد اتاق شدم و کنارش ایستادم با دیدن من سعی کرد کاغذای تو دستشو پشتش پنهان کنه…
_مگه نگفتم کار دارم اینجا چیکار داری؟
اما من بی اعتنا به حرفش کاغذارو از دستش بیرون کشیدم و با دیدن عکس دونفره خودمو آیلا خشکم زد…
با ترس عکس و برگردونم
وقتی نوشته پشتشو خوندم روی زمین آوار شدم…
چشمام روی نوشته ثابت مونده بود
_ خیانت به من یعنی اینکه حکم مرگ خودتو همه عزیزاتو امضا کردی جناب تهرانی منتظرم باش خیلی زود کاری می کنم که هر روز هزار بار بمیری….
#هانا
آرمین عصبی عکس و از دستم کشید و کنار پام روی زمین نشست.
با دستش صورتم قاب گرفت
_من از پسش بر میام ؛میشناسمش که میگم نباید بترسیم فقط بایدمواظب باشیم میفهمی که چی میگم ؟
اروم زمزمه کردم
_من برای خودم نمی ترسم من فقط برای ایلا میترسم.
اگه باز بخوان …
انگشتش و روی دهنم گذاشت و مجبورم کرد سکوت کنم.
با اومدن ایلا توی اتاق خودمو جمع و جور کردم تا چیزی نفهمه نباید میترسید.
با قدمای کوچیک به سمتم اومد کنارم نشست و دستم رو توی دستش گرفت و گفت:
_ حالت خوبه مامانی با دیدنش نشد خودم رو کنترل کنم و محکم بغلش کردم محکم به خودم فشارش می دادم که به حرف اومد و گفت :
_مامان داره چیکار می کنی به خفه شدم .
آرمین ایلا رو از من جدا کرد و بغلش زد و گفت:
_ هیچی دخترم مامان فقط دلش برات تنگ شده بود
دخترکم با تعجب به باباش گفت:
اما ما که صبح تا شب همیشه با همیم چرا تنگ شده باز؟
بود همونطور که توی بغلش بود دست منو گرفت و بلندم کرد و رو به آیلا گفت
_چون خیلی دوستت داره عروسک بابا.
از جام بلند شدم و آرمین گفت
_ نظرتون چیه بریم ناهار بخوریم؟
یعنی اینکه باید به خودم بیام و کاری نکنم دخترم نگران بشه.
سریع ازشون فاصله گرفته از اتاق بیرون اومدم خودمو به سرویس رسوندم .
نگاهی به صورتم انداختم و شیر آب سرد و باز کردم چند بار به صورتم زدم تا کمی حالم سرجاش بیاد با خودم تکرار میکردم
اون از پسش بر میاد آرمین نمیذاره برای دختدم اتفاقی بیفته…
کمی که از گرگرفتگی وجودم کم شد از دستشویی بیرون اومدم.
🍁🍁🍁🍁
🆔 @romanman_ir
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
حس غریبی بهم دست داد اومدم تو سایت😐😐😹
ادمین حرف منو که گوش نمیده شما یه چیز دیگه ای واسشووون خخخخ
سلام
من میخوام وارد سایت شم ولی نمیشه باید چیکار کنم؟!
لطفاً یکی بهم بگه
سلام
پری عزیزم زنداداش گلم
ببین قهر کردن دیگه واسع شما خیلی بده شما هنوز زندگی مشترکتونو شروع نکردین
درسته واسه اینکه سهند و ترنم شما رو واسع تولدتون سوپرایز کنن خیلی زیاده روی کردن ولی این درست نیست از دست ساشا ناراحت بشین
میدونم من مثله یاسی واستون عزیز نیستم و شاید حرفمو قبول نکنین ولی خودتونو جای ساشا بزارین ببین واستون چقدر تلاش میکنه داره سعی میکنه از دستتون نده ولی دارین در حقش نامردی میکنین
ببخشید ولی با این که ساشا برادر حقیقیم نیست ولی دوسش دارم
و نمیخوام اذیت بشه
پری دوست خوبم یخورده فک کن اینا همش واسه خوشحالی تو بود نه ناراحتیت
آزاده قربونت برم از دست دادن چیه ، خدانکنه ، پری فقط داره ناز میکنه 😊
باشه یاسی جون و آزاده جون باشه می بخشمش ولی باید یه چیزی بهم بگی آزاده اونم اینکه چرا اصرار داری ساشا بهت آیدی بده چرا اینو به من بگو چرا بااین حال که میدونی من دوست ندارم ولی تو باز داری اصرار میکنی
یاسی این چت روم مگه کامنت های سریع تایید نمیشن پس چرا من کامنت گذاشتم گفته باید مدیر سایت تایید کنه
یاسی خواستی چی بهم بگی که از ساشا اجازه گرفتی که باهام حرف بزنی بگو
پری جان باید انقدر بزاری که قبول کنه
که تو سایت اسمت ثبت بشه
سلام پری خوبی عزیزم
نمیدونم عشقم
تو چت روم کامنت ها نیاز به تایید ندارن که
.
.
پری برو بالا کامنتمو بخون عشقم ، لطفا نه نیار جون من ، ساشا بیگناهه ، مظلومه ، یه طفل بیچاره که گیر اون دوتا افتاده بود ، بخدا اون نمیخواست اینجوری شه
پری ببین چقد ازت خواهش کردم بخاطر من اصلا بخاطر خود ساشا ابجی ، میدونم اونموقع خیلی بهم ریختی ولی کاریه که شده نمیشه تغییرش داد نزار لحظه هاتون با قهر و ناراحتی بگذره
باشه پری 😘😘
سلام روشا جان من اصولا پایان های رمانم رو به کسی نمی گم کار غیر حرفه ایه ولی نگران نباش سعی می کنم پایانی رو براش در نظر بگیرم که واقعا به واقعیت نزدیک باشه .راستی ! پارت دو رو هم نوشتم الان فقط باید ادمین بذاره تو سایت
ایلین جون میشه پارت بعد از bts عکس بدی ب ادمییییین؟؟!!
اکسو به زور میزاره ادمین اونوقت از بی تی اس بزاره که من یه راست میرم در خونه ادمین
باشه آدرینا من میفرستم به ادمین بگو بزاره….
ادمین از قلم افتاد😄
ادمین داداش مرسی هم بخاطره پارت گذاریت هم بخاطره اینکه رمان دکاروس خواهرمون رو قبول کردی که بزاری
فعلا حرفی ندارم اگه یادم اومد میگم
اها راستی ایلین و یاسی هم از قلم افتاد چطوری گوگولیام
سلااام فاطی جون
چطور مطوری ؟؟؟
حالا دیگه منو و عشقم و یادت میره هاااا
ما هم خوبیم
دارم موهای ایلینو شونه میکنم تا کمتر غر بزنه ، دهنمو سرویس کرده 😑😑
منم خوبم
خداروشکر که خوبین
هر که فیل خواهد جور هندوستان کشد البته بلانسبت ایلین عزیزم
تو هم که باید عخشتو نگه داری باید جورشو هم بکشی دیگه یاسی ژووون
فاطمه!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من فیلم؟؟؟؟
چاق شدم ولی نه اونقدرااا !! خخخ….
سلااااااااااام فاطمه چه طوری عزیز؟؟؟؟؟؟؟
چه خبرا؟؟ قربونت… شما خوبی؟؟؟؟؟
یاسی من رو موهام حساسما نکشیشون!…
سلااااام سلااام برو پجز خوبین خوشین سلامتین نبودم مث اینکه بهتون خوش گذشته
کیمیا جون یا همون دکاروس بت تبریک میگم قلمت حرف نداره دختر این روند رو ادامه بدی یچیزی میشی
پریماه جانم تولدت و نامزدیت رو بسی بسیار تبریک میگم
دیگه نمیدونم چی بگم بسی خدانگهدار
اهان یچیز دیگه پریساااااااااااا حونم بت امیدوار شدم با این متنی که گذاشتی بابا دختر تو که ترکوندی 😘😂
😂😂😂😂😂
مرسی
از نظر خودم بیخوده
فقط ی روز خوابم نمیومد ۲ دقیقه ای نوشتم انداختم اونور دیگه گفتم که خوشم نیومد شماره ی یه نفر رو جوریدم که گفت خیلی کمکم میکنه ی نفر دیگه هم اوردم بغلم بنویسه
دیگه ببینم خاص میشه یا نه.
مرسی عزیزم
ادمین ۴ روز یه بار خیییلی دیره…
ميخوان ب جنون برسونن خواننده رو😂😂😂😂😂😂
چطوریننننن رفقااا خوبین خوشین سلامتینننن
سلام ستایش خوبی عسلممم
قربونت تو خوب باش منم خوبم کوشولو😚😚😚😚
سلام بچها این رمان بخاطر نقص داربودنش و خشن بودنش وکلمات بدش و زیاد صحنه داره تو سایتهای دیگه حذف شده رفتم نبود زده حذف بخاطر این مواردا
سلام بچها این رمان بخاطر کلمات نقص دارش و هم خشن بودنش وصحنه های زنندش تو سایتهای دیگه حذف شده
really???
ببخشید من هر روز باید چهار تا پارت بنویسم که توی سایت بشه یک پارت در واقع درسته ؟
سعی کن 4 تا پارت بده من هر چهار روز یکبار بزارم تو سایت
باشه چشم
سللللاااام خدمت دوستان عزیزززز .خوب بودینا من نبودم حسابی بهتون خوش گذشته ها
سلللللام هوو جون خودم
چطوری
خوبی
کجایی تو بابا دلمون برت تنگ شدا
راستی
بچه ها چطورن ، بزرگ شدن
سلاااااااااااااام ستایش عشقم خوووووووووبی؟؟؟؟؟؟؟/
کجا بودی تو؟
نگرانت بودیم!…
به سلااام
کوجا بودی؟؟؟؟
سلام ستایش جان خوبی
دلمون برات تنگ شده بود
سلااام خدمت تموم عشقاییی خودم .اره بچه هامم بزرگ شدن ولی هی میگن من نامادری یاسیمو میخوام هوو جونم .والا جایی نبودم فقط این سایت رمان دونی واسم بالا نمیوم.ممنون از نفس خوشگله .
پریسا خفنه
ایلین باحاله
و البته یاسی هووعه😁😁
سلااام خدمت تموم عشقاییی خودم .اره بچه هامم بزرگ شدن ولی هی میگن من نامادری یاسیمو میخوام هوو جونم .والا جایی نبودم فقط این سایت رمان دونی واسم بالا نمیوم.ممنون از نفس خوشگله .
پریسا خفنه
ایلین باحاله
و البته یاسی هووعه😁😁
باشه مشکلی نیست اما من میتونم روزی چهار تا پارت بنویسم و روند پارت گذاری بشه هر روز آخه من که نویسنده ام یادم میره موضوع رمان چی بود چه برسه به خواننده اما باز هر جور خودتون صلاح می دونید.
باشه
دکاروس کاش یکم از درک تورو بقیه نویسنده ها داشتن!…
موافقم😂😂😂😂
بزن قدش رستا !…
اسم رمانم لطفا بزارید که اومدیم سایت گیج نشیم سردرگم بشیم ندونیم کجا دنبالش بگردیم😂😂
چشم اسم رمان آفرودیت و شیطان هست
کیمیاااااااا
ادمین رمانتو گذاشته سایت
دیدیش
ممنون از شما ها آیلین ، سایان ، نرگس ، نفس ، یاسی ، توتیا ، s عزیزم که میدونم هم اسم منی ، فاطمه ، پریسا ، آوا و …. عزیز که نمی دونم اسمت چیه 😀😊 ،رستا جون ، مرجان ، A عزیز و دلارا جانم
ممنون از همتون و اینکه وقتتون رو صرف رمان من کردید
همچنین یه تشکر هم از ادمین عزیز بکنم که لطف کردن و رمان رو توی سایت قرار دادن .
امیدوارم این تکه کاغذ های بی ارزش ارزش خوندن شما ها رو داشته باشه بوس
وااا کیمیا خواهر
ذوق زده شدی
این کار ها رو نکن
بزار چندتا فنون یاد بدم
وظیفه ی ادمین بود😁الان میاد گیسامو میکشه…
اصلا هم مهم نی خواننده بخونه یا نه اهمیت نده
غلط کردم به دل نگیرید دارم به بچه یاد میدم
ممنون خانوم معلم 😀😀😀😀
ولی جز فطرت منه که به همه احترام بذارم و ازشون قدردانی کنم
ایشا… تو مسائل دیگه ای شگرد شما باشیم چاکر شما😀😀😀😀
پری تو روحت دختر
کیمی جان رمانت قشنگه واقعا استعداد داری ادامه بده موفق میشی
خداهمیشه به همرات
ممنون آزاده جان
ممنون آزاده جان😘
دکاروس خواهش میکنیم!…
رمانت عالیه، به پای این رمانای آبکی تکراری نمیرسه….
با توجه به سنت، قلم خیلی خوبی داری…
از ما به خاطر خوندن رمانت تشکر نکن، به قول پریسا وظیفست!…
خودتو تحویل بگیر!…
نه وظیفه نیست عزیزم
من باید برای خوندن حتی یک کلمه از رمانم هم از بقیه تشکر کنم
تا اونجا که می تونی خودتو دسته کم بگیر تا بتونی پیشرفت کنی
این شعار منه 😀😀😀
شعار تو بزار
اگر قدم های بلند در طول زندگی برداری پاره شدن ****را در برداره 😁😁
خخخخخخخخ پریسا !…
اسم من نبود میدونی سه بار خوندم بله اسمم باشه اما نبود
ممنون از شما ببخشید لطفا هزار بار ممنون از شما دوست خوبم
دلبرم رفت و دلم رفت به دنبال دلش
او به دنبال رقیب و دل به دنبال دلش
دل بکن ای دلکم عشق بیهوده مخواه
یار بیگانه مشو دلبر بیگانه مخواه
#مولانا
خیلی قشنگه
یاسی پری کو؟ کجاست؟ اونکه پریسای خودمونه!…
نه آیلین اونی که نوشته
پری*
راستی پریماه جان تولدت مبارک💕
ممنون نفس جان بابت کمک کردن به ساشا هم ممنون
.
.
.
آیلین جان ازتوهم ممنون بابت کمکی که به ساشا کردی
خواهش میکنیم بابا!
.
.
من بسی حسودی کردم!…
نه عشقم اون پری * نامزد ساشاست
خواهر شوهرمااا اونو میگم
اها گرفتم…
سلااام پری
خوبی
پری اگه تو همون پریماهی که اول تولدت مبارک عزیزم 😍😘
بعد هم تبریک میگم و ایشالا که با دادا ساشای ما خوشبخت شی 😉😍
بعد هم بگو بینم تو نباید قبل نامزدی با زن داداشت مشورت میکردی هاااان بگو ؟؟؟
سلام خوبی یاسی جونم ممنون بابت کمک هایی هم تو ونفس و آیلین و آزاده به ساشا کردین ممنون گلم
والا فعلا که باساشا قهرم زنداداش دیشب نزدیک بود سکته ام بده زنداداش نبودی مگرنه الان خواهرشوهرتو کشته بودن
من دیگه حرفی ندارم….🤐🤐🤐🤐🤐
خودتی؟؟؟
ساشا داری ایسگا میکنی؟؟؟
زنته؟؟؟؟
😱😱😱😱😱😱
وای زن داداش پری ساشا رو ناراحت نکن تروخدا زن داداش
من خواهره از مادر جدا از پدر سواشم خخخخ
مراقبه داداشم باش
تروخدا پری ناراحتش نکن اون خودش خیلی سختی کشیده
سختی این ساشایی که من دیدم هیچ سختی ندیده آزاده جان من کاریش ندارم مگه دلم می یاد اذیتش کنم مراقبش هستم شما ناراحت نباش
یعنی تو خواهر شوهر من حساب میشی خواهر شوهر گرامی نمی خواد این قدر سنگ داداستو به سینه بزنی اگه بدونی چه بلایی سرم آورده دیشب زهر ترکم کرد
میدونم ولی بدون اینا واسه خوشحالیت بود
وایسا یه گوش مالیش میدم ولی تو ببخشش تروخدا
اونم گناه داره زنداداش جونم قربونت برم
آزاده برو ببین چه کردن این دو برادر و زن برادر با این طفل معصوم بعد بیا بهش بگو ساشا رو اذیت نکن 😐😑
خواهش میکنم پریماه جان وطیفه بود😊
خواهش عزیز دل
ما که کاری نکردیم فقط رویاهامون رو بازگو کردیم ساشا هم برا تو عملی🤣😂 😂
پری بمیرم برات با این برادر شوهر و برادر زاده ، فهمیدم چیکار کردن خل و چل ها 😑😑😐
ولی تو دیگه از ساشا ناراحت نباش برو باهاش اشتی کن مقصر ساشا نی اون سهند و ترنم خله اینجوری گفتن یعنی ساشا دلش نمیاد تو یه لحظه هم ناراحت شی عشقم
برو ابجی برو باهاش اشتی کن که الان دل تو دلش نی بخدا 😊
بخاطر ما ازش بگذر
او را عفو بفرما
منکه کاری نکردم پری همش گردن یاسی و نفس بود!…
بابا یاسی یکی دیگه است🤣🤣🤣🤣
ساشا که زن شو نمی یاره که ما مخشو شست و شو بدیم
پریسا من قبلاً هم اینجا بودم ساشا منو نیاورده اینجا مگه نه یاسی
میدونم همون که به سجاد گفت نمیدونم چی گفت
که سجاد گفت نمیدونم چی پریسا خانم بعدش نمیدونم که گفت که پریسا نیست سجاد هم گفت فرقی نمیکنه
ینی تو چطوری ساشا رو دیدی؟؟؟
من باورم نمیشه
اصلا چیشد؟؟؟؟؟؟؟
پریسا پری از قبل بودش یادت نیست همون که همش بهم میگفت با ادمین دعوا کنی با من طرفی
پریماه جونم کجایی ابجی ؟؟،
یا بیا اینجا یا هم چت روم کافه رمان کارت دارم خواهر شوهر جونم
لطفا 🙁🙁
پریماه میشه با ساشا آشتی کنی به خدا اون خیلی میخوادت و الانم خیلی ناراحته که باهاش قهری
به جون خودم اون اصلا خبر نداشت که اونا میخوان چی به تو بگن عزیزم ، اینقد اون روز بخاطر تولدت خوشجال بود که نگو همش میخواست کاری کنه که سوپرایز شی و خوشحال و بهترین باشه برات
نمیدونست تو رو چجوری بکشونه خونه ، قرار بود که ترنم و سهند به بهانه یه دورهمی تو رو ببرن اونجا ، نه اینکه بترسوننت و استرس بهت وارد کنن ، بخدا خودش هم ترسیده بود وقتی شنیده اونا اینو بهت گفتن ….
پری میدونم تو هم طاقت دوری و قهر با ساشا رو نداری ، میخوای ناز کنی ، ناز کن عشقم این کار همه ی ما خانماست ، ساشا هم که خداروشکر همه جوره نازتو خریداره ، لطفا عزیزم اکه یه ذره برات مهمم بخاطر من با ساشا آشتی کن ، نزار بهترین روزاتون با قهر و ناراحتی بگذره …
ساشا هر چند مقصر نبودش ولی به اندازه کافی تنبیه شده عزیزدلم ، باهاش اشتی کن لطفا ، به خاطر من ، به ریش سفیدم قسمت میدم باهاش آشتی کن 🙁🙁
.
.
.
.پریمااااه
عزیزم
آشتی میکنی دیگه
لطفا
برم بهترین خبر امروز رو به ساشا بدم که یه دسته گل بگیره بیاد واسه عفو شدن
اره پری ؟؟؟؟
پری جون من نه نیار دیگه 🙁🙁
سلام دکاروس عزیز تبریم میگم بهت که تو این سن انقدر خوب میتونی بنویسی فقط نمیدونم چرا وقتی اسم شخصیتا رو میخونم گیج میشم ولی شاید ادامه داستان حل شه موفق باشی گلم
نه حل میشه ممنون از اینکه رمانمو خوندی راستش تو ادامه ی داستان مشخص میشه
صلام بروبچ من تازع اومدم ت سایت از اشنایی با همتون خوشبختم من ارشامم ۱۷سالمه از گرگان خوشحال میشم خودتونو معرفی کنین
آرشام اسم دختر بود یا پسر؟؟؟
کیمیاغوغاکردی گلم خیلی خوبههههههه ادامه بده هرچیم شدمن طرفدارپروپاقرصتم یه عالمه بوس وماچ وتف 😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚
آیلین اسم پسر
وااا آیلین
پسره 🤣🤣🤣آرشام و آرسام
مثل مرصاد شد🤣🤣🤣🤣
سلام برادر من هم پریسام
همه هم سن و سال خودتیم به جز پسرهامون که تو کوچیک ترینی
اها مرررسی نفس پریسا مطمعن نبودم!…
ایلین مخت تاب برداشته عشقم
قرنطینه روت خیلی اثر گذاشته ، آرشام و ارسام هر دو پسرن
خخخخخ!…
بابا خب نمیدانستم!…
یه آشا داریم دختره…
یه آرشا داریم پسره…
آرشامو نمیدونستم!..
خخخخ بیخیال خوشبختم ابجی ها پریسا و ایلین و نفس و یاسی
خوشبختم داداش
ارشااااام چرا فقط منو و پریسا و ایلین و نفس هاااان
بگو پسربگو
حرف بزن
با ما راحت باش
یاسی نیومده تخریب شخصیتیش کردی😂
نه نفس
میخوام بچم روش باز بشه 🤣🤣🤣
منظوری نداشتم خب ابجی های اولشو که گفتم منظورم همتون بودین اگه ناراحت شدین معذرت نیخوان قصد ناراحت کردنتونو نداشتم🌹
سلام می تو….
من گرگانیم خوشبتم برادر
عه جدی خب احساس بی کسی نمیکنم پ
کجای گرگان میشینی؟
سلام عاقا آرشام
جدی 17 سالتونه خداییی
خوشبختم آزاده 17 تهران
بعله 17 سالمه که البته تا 14 روز دیگه میرم 18
منم خوشبختم ابجی آزاده
فقط من چطوری باید پارتامو به دست شما برسونم ؟ همینجا بذارم ؟
اره همینجا بزارید
سلام
آفرین دکاروس
امیدوارم موفق باشی
منم میخوام کتاب بنویسیم،نه دلنوشته نه رمان نه اجتماعی نه روانشناسی ی چیزی میخوام خاص باشه
الان ۱ ساله فک میکنم ولی هنوز پیدا نکردم شما ها نمیدونید
و من و دوستام هم داریم یه کتاب مینویسیم
اوووف بیکاری خیلی فشار آورده از بس کیک و ژله درست کردم میخوام بفروشم🤣🤣🤣
دکاروس ای کاش تل یا وات داشتی
میخواستم ازت کمک بگیرم
همینجا بپرس عزیزم
پریسااااااا
خیلی بدی…
منم ژله میخوااااااااااااااام
کتابتم نوشتی اگو بخونبم…
بستگی داره چه ژانری میخوای بعد باید تصمیم بگیری رمانا می خوای راجع به چی باشه تو میخوای تو این رمان چه چیزی رو به خواننده بگی و میخوای باهاش چیکار کنی تصور کن و بنویس از ته دلم خوشحال میشم کتابت رو بخونم ایشا… یه روز بیام و ازت امضا بگیرم واسه کتابت
میخوام عمر و بزارم و احتمالا چندسال طول بکشه
و ایشالله
بازدید داشته باشه
نه بابا
ببین کیمیا جان میخوام مثل صادق هدایت شه راستی چند روز پیش سالگردش بود خدا بیامرزتش
بعد میخوام خاص باشه بعدش مثل دلنوشته ها نباشه که هزارتا کاناله
دیگه همین
کیمیا این و بخون بقیه هم بخونن
صدا هی بلند و بلند تر میشد،جیغ های مکرر زن پایانی ندارد،این صدای دلخراش همه را به بیرون کشانده است.
مردان و زنان در تاریکی شب،زیر نور ماه نمایان هستند،صدای پچ پچ آنها زیر جیغ های مکرر زن گم میشود،پس از مدتی سخت و ناگوار صدای جیغ خموش،و در باز میشود؛در میان آن تاریکی سکوتی وحشتناک حکم فرما بود.مردی با صورتی خیس از عرق،چشمانی سرخ و وحشتناک،زنجیر به دست هویدا میشود.پشتش را میکند و به داخل خانه بر میگردد زن ها از ترس به مردان چسبیده اند،صدای وحشتناک چیزی،همه را جلب خانه میکند، مرد حالا در دستش موی زنی خونین و مالین با صورتی که پوستی دگر نداشت و با لباس های پاره و پایی عریان که استخوان هایش از لای گوشت هایش بیرون زده بود، در دست داشت؛ زن را مثل تکه زباله ای به بیرون پرت میکند زن قفسه سینه هاش بالا و پایین نمی شد،آری مرده بود. مرد با صدای زمخت و بلند، و ترسناک ای داد می زند: جای آشغال همیشه بیرون از خانه است.
ساکن خیابان مرگ
من میگم بچه گانه بود
چطور بود؟؟؟؟؟؟
همه بنظرید!
به به عاااالی من خودکشی می کنم برای این متنا
پری خوب بودش عشقم
افرین
متنن هم مثل خودت …
آیلین بیا خونمون بهت بدم
فقط پنجشنبه شب در خدمتم😁
قشنگه پریسا قلمت نذار کنار
من که عاااااااشقش شدم
کیمیا الکی میگی؟؟؟؟
داری مسخره میکنی؟؟؟؟
دروغ نگوووو؟؟؟
امید داری میدی؟؟
پریسا منم خیلی خوشم اومد دمت گررم!
جمعه نمیشه بیام؟؟؟
معلومه اولین قدم نویسندگی اینه که از خودت مطمئن باشی قلمت معرکه اس
پریسا کجاش بچگانست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلیم قشنگ و خشنه!…
فقط میدونی بجای واژه ی هی از لحظه به لحظه استفاده کنی چون نثرت ادبیه و هی یه واژه ی عامیانه که زیاد معنی خوبی هم تو ادبیات نداره ولی آفرین خوبه
فقط میدونی بجای واژه ی هی از لحظه به لحظه استفاده کنی چون نثرت ادبیه و هی یه واژه ی عامیانه که زیاد معنی خوبی هم تو ادبیات نداره ولی آفرین خیلی خوبه پریسا
پریسا خدایی خودت نوشتی
عالی بود خیلی خوبه
اوووووه چ خشن خخ
خیر خوشم نیامد
مرسی که خوندید🌹
برادر آرشام الان دوست داری تو رو بیارم بگم آرشام عنکوبتی وارد میشود؟
به خدا از بس فیلم مرد عنکبوتی و بتمن و سوپرمن و اون دختره با اونپسره تند میره رو دیدم حالم داره بهم میخوره
نه بابا پری گشادیش میشه بخواد چیزی بنویسه 😂
پریسا خانم منظورم طرز رمان نوشتنتون و طرز فکرتون بود
من خودم رمان های خشنو دوس دارم بعد من موندم نیومدع همتون بهم میپرین اگه حرف بدی زدم بگین اطلاع داشته باشم
دکاروس عزیز رمان بسیار زیبایی هستش امیدوارم تا آخر همین قدر عالی بمونه …👌