– واسه دوستم کادو خریدم.. آخر هفته تولدشه.. یه تابلوی دکوریه!
– آهان.. باشه!
به نظر می رسید راضی نشده از توضیحم و ترجیح می داد بسته رو باز کنم و نشونش بدم.. منم که همچین قصدی نداشتم.. خواستم برم بالا که گفت:
– میگم.. ناهار بیا اینجا.. غوره مسما گذاشتم!
– نه مرسی.. ناهار درست کردم!
نمی دونستم چرا.. ولی منی که دیگه به حد کافی شناخت پیدا کرده بودم از این آدم.. می دونستم ته این نگاه یه چیز دیگه هم هست.. یه چیزی فراتر از یه دعوت ناهار ساده!
انگار اصلاً این بهونه بود تا من و بکشونه خونه اشون و دوباره خفتم کنه واسه نقشه و برنامه های بعدیش.. که من دیگه محال بود همچین فرصتی و بهش بدم!
هنوز داشتم چوب سکوت و کوتاه اومدن قبلیم جلوی این آدم و می خوردم و نمی خواستم حالا که به زور داشتم خودم و از چاله بیرون می کشیدم.. دوباره بیفتم تو چاه!
– ببخشید زن دایی.. زیر گاز و خاموش نکردم الآن می سوزه.. فعلاً!
دیگه بهش مهلت حرف زدن ندادم و سریع رفتم بالا.. اول زیر قابلمه دمپختکی که برای خودم درست کرده بود و کمِ کم کردم و بعد رفتم سر وقت بسته!
دقیقاً همونی بود که می خواستم و با اینکه خرید اینترنتی زیاد می کردم و کم پیش می اومد چیزی که می خرم با عکسی که ازش دیدم مطابق نباشه ولی سر این یکی خیلی حساس بودم.. چون شک نداشتم آدمی که قرار بود این و بهش بدم چند برابر من حساسه!
یه هفته ای از وقتی که میران قهر کرد می گذشت.. بعد از اون من یکی دو بار دیگه هم زنگ زدم و پیام فرستادم که بازم بی جواب موند و بعدش دیگه هیچ عکس العملی به این بی محلی کردناش نشون ندادم!
تنها راه ارتباطیمون همون راننده ای بود که یه موجودی به سمجی خود میران بود و از هیچ طریقی نمی تونستم بپیچونمش!
می دونستم مقصر منم و پنهون کاری اون روزم.. به هر حال اگه این رابطه رو می خواستم منم باید یه کم برای دوباره جفت و جور شدنش تلاش می کردم و این تلاش و به میران هم نشون می دادم.
ولی واقعاً نمی دونستم باید چیکار کنم و چه جوری دوباره توجهش و به خودم جلب کنم.. من تو راه شناختنش بودم که این اتفاق افتاد و انقدر رفتارهای غیر قابل پیش بینی از خودش نشون می داد که کار و همه جوره برای من و تصمیماتم سخت می کرد!
میران موضع خودش و مشخص کرده بود.. دیگه تو دوراهی اینکه می خواد رابطه امون ادامه داشته باشه یا نه نبودم.. چون مسلماً آدمی که با یکی بهم می زنه.. یه راننده براش استخدام نمی کنه که رفت و آمدش بدون مشکل و راحت باشه.. حالا نوبت من بود که باید خودی نشون می دادم!

اول تصمیم داشتم برم در خونه.. یا شرکتش.. یه جوری جلوی چشمش دربیام تا بالاخره مجبور بشه یه وقتی واسه حرف زدن بهم بده!
ولی خب.. خیلی سریع پشیمون شدم چون اینجوری زیادی غرورم له می شد و کارم یه جورایی جنبه خواهش و التماس.. یا حتی آویزون بودن پیدا می کرد!
تا اینکه بعد از چند شبانه روز فکر کردن شب بیداری و تحقیق و بررسی.. تصمیمم و گرفتم و امروز وقت عملی کردنش بود.. فردا روز مرد بود و من می خواستم هرطور شده همین امشب کار و تموم کنم! یعنی.. بهترین مناسبتی بود که سر راهم قرار داشت و به موقع توی تقویم چشمم بهش افتاد و تونستم براش برنامه ریزی کنم!
نمی دونستم کار درستی بود یا نه.. حتی اینم نمی دونستم که میران اون واکنش مورد نظرم و نشون میده یا نه.. ولی در حال حاضر بهترین روشی بود که هم می شد این قهر طولانی شده رو تموم کرد و هم.. لازم نبود من تا این حد خودم و کوچیک کنم که برم در خونه اش و به خاطر چند دقیقه حرف منتش و بکشم!
این تصمیمم و یه جورایی مدیون آفرین بودم و حرفای اون روزی که تو خونه اشون بهم زد.. همینکه واسه سنجیدن غیرت دوست پسرش.. از قصد کاری می کرد تا یه نفر مزاحمش بشه و عکس العمل طرف و شکار کنه.. حالا کار من نه به اون شوری ولی خب.. تا حدودی کرم ریختن محسوب می شد و امیدوار بودم که میران واکنش تندی به این قضیه نشون نده!
*
تا تموم شدن ساعت کاریم و بیرون زدن از هتل.. دل تو دلم نبود.. همه اش استرس داشتم که این وسط یه چیزی جور در نیاد و من نرسم به اون چیزی که می خوام!
من که دیگه با میران در تماس نبودم و ممکن بود اصلاً به هر دلیلی تو شرایطی نباشه که بخواد بیاد سراغ من.. اصلاً شاید مسافرت باشه و من بیخودی اینهمه بدو بدو کردم..
ولی.. با دیدن ماشین آقای شاکری که مثل همیشه جلوی در هتل نگه داشته بود همه انرژی های منفی رو از خودم دور کردم و با یه نفس عمیق جلو رفتم و سوار شدم!
بعد از سلام و احوالپرسی.. همینکه ماشین و روشن کرد تا حرکت کنه گلوم و صاف کردم و گفتم:
– آقای شاکری من امشب خونه نمیرم.. جایی هم که می خوام برم یه کم از اینجا دوره.. اگه ممکه من و جلوی یه ایستگاه مترو نگه دارید.. بقیه راه و با مترو برم راحت ترم.. دیگه مزاحم شما نمی شم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل

تازه دو روزه رمانشو مخونم… و به نظرم قلم قوی ای داره… پارتاش هم به اندازه س:) خوبیش اینه ک هر روز پارت میده… من همزمان با این رمان…
رمان عشق ممنوعه استاد رو هم ی سال دنبال مکنم…
اولش قلمش فوق العاده بود… کم کم ک جا افتاد… هر روز دو خط چرت پارت میداد…
تمام دیدگاه ها منفی بود… رمان برای زمان حال بود… فصل ۲ رو ک گذاش… گف چن سال بعد…
سفر کرد ب آینده 😐:) الانم فک کنم ی ۱٠ ، ۱۵ روزه پارت نزاشته اصن… دگ نمخونم رمانشو…
اون دو خط پارت دلمو زد… ب نظرم این رمان داره خوب پیش میره… کاری نکنیم واز لج کنه نویسنده:) تا چن روز اصن پارت نده… هووووف/:

neda
neda
2 سال قبل

اینم رفته رفته کمش کرده پارتا رو… خوبه خوبه طاقچه بالا بذارین 😐🤕

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

تفف
جای حساسش تموم شد ای تخمی

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x